تحلیل

۴۵ سال تنش هویتی بر سر آیین‌های باستانی

جمهوری اسلامی از همان سال ۱۳۵۷ تلاش کرد به برخی از آیین‌ها مانند نوروز رنگ و بوی اسلامی بدهد و شماری دیگر مانند سیزده‌به‌در یا چهارشنبه‌سوری را تحقیر کند یا به حاشیه براند.

آیین‌ها و جشن‌های باستانی مانند چهارشنبه‌سوری و نوروز در ایران از همان سال ۱۳۵۷ به نمادهای اصلی تنش فرهنگی میان حکومت دینی نوپا و بخش بزرگی از جامعه ایران تبدیل شدند. برای جمهوری اسلامی این آیین‌های کهن بیشتر نشانه‌های هویت ملی و غیر‌دینی هستند و از همین رو ناسازگار با نظام ارزشی حکومت شیعه.

سیاست‌های فرهنگی جمهوری اسلامی که بر پایه دوگانه ناهمساز و ساده شده «اسلامی - غیر اسلامی» شکل گرفته است به هر آنچه از تاریخ پیش از اسلام بر جا مانده، نگاهی منفی دارد.

دوگانه فرهنگی پرتنش

برای جمهوری اسلامی که خود را نماینده اصلی هویت شیعی به شمار می‌آورد، آیین‌های باستانی اسلام‌گرایان و تمدن کهن این سرزمین نوعی رقیب فرهنگی و هویتی به شمار می‌روند.

این شکاف فرهنگی ابتدا از سوی برخی روشنفکران و نخبگان دوران انقلاب مشروطیت به میان کشیده شد و یکی از پایه‌های شکل‌گیری هویت ملی نوپدید ایران همین نشانه‌های فرهنگ اسلامی دوران کهن و تداوم تاریخی آن‌ها بودند.

هدف این نوشته کوتاه ورود به بحث‌ها و جدل‌های هویتی آن زمان و بازگو کردن و نقد گرایش‌های گاه افراطی نیست. بخشی از روحانیت و اسلام‌گرایان اما از همان زمان واکنشی بسیار منفی به حضور فرهنگ و نشانه‌ها‌ی تمدن باستانی در هویت ملی داشتند و این گرایش انتقادی در طول دهه‌های پس از انقلاب مشروطیت به اشکال گوناگون بازتولید شد.

پیروزی نهایی‌‌ اسلام‌گرایان در انقلاب ۱۳۵۷ و تاسیس جمهوری اسلامی فرصتی سیاسی بود برای بازگشت به این جدل تاریخی و گرفتن «انتقام» از ملی‌گرایی و کسانی که در جست‌وجوی برجسته کردن فرهنگ و هویت باستانی در برابر فرهنگ اسلامی - شیعه بودند.

شادی و پیوند با طبیعت در برابر فرهنگ مرگ‌زده‌

دلیل بی‌مهری جمهوری اسلامی به میراث فرهنگی دوران باستان فقط به این رقابت هویتی و کینه تاریخی از اهمیت دادن به ‌آیین‌ها و سنت تمدن باستانی در دوران پس از مشروطیت مربوط نمی‌شود. پیام، جوهر و چند و چونی این آیین‌ها و جشن‌ها هم با فرهنگ دینی اسلام سیاسی چندان هم‌ساز نیست. بیشتر آیین‌های باستانی زمینی و این دنیایی هستند و بیگانه با امر قدسی و باورهای آسمانی. برای مثال وجود آتش در جشن چهارشنبه‌سوری به جایگاه آن در فرهنگ ایران باستان مربوط می‌شود.

پیوند تنگاتنگ این آیین‌ها و مناسک جمعی با طبیعت و چرخه آن به این پدیده‌های فرهنگی اصالت ویژه و معنای هستی‌شناسانه ژرفی می‌بخشد. شاید در کمتر سرزمین و تمدنی این همه نزدیکی و پیوستگی میان نمادهای فرهنگی با طبیعت و زندگی را بتوان یافت.

در انگاره جمعی جامعه، این سنت فرهنگی دیرینه فراخوانی است به زندگی، مهرورزی، شادی، پایکوبی جمعی و دور افکندن غم و اندوه.

این سنت‌های فرهنگی و آیین‌های باستانی که گاه از مرزهای جغرافیایی ایران کنونی هم فراتر می‌روند، بخشی از میراث فرهنگی بشری است. رخدادهایی مانند نوروز، چهارشنبه‌سوری، یلدا، مهرگان و سیزده‌به‌در، در تقابل معنایی با فرهنگ سوگوار و مرگ‌زده‌ای قرار دارند که حکومت دینی تلاش کرده است از سال ۱۳۵۷ به این سو به جامعه ایران تحمیل کند.

برای جمهوری اسلامی فرهنگ اصیل دینی و معنویت ناب بیشتر با سوگواری، گریه و زاری، شهادت و ایثار در راه دین معنا پیدا می‌کند. تاسوعا و عاشورا، اربعین، فاطمیه، سالگرد وفات این یا آن شخصیت دینی، نمادهای اصلی هویتی حکومتی را تشکیل می‌دهند و همین پرستش سوگواری، غم و اندوه و شهادت سبب می‌شود حتی آنچه به نام عید مذهبی وجود دارد نیز با شادی و سرخوشی واقعی همراه نباشد.

اتفاقی نیست اگر عید قربان و عید فطر با همه تبلیغات دولتی هیچ‌گاه نتوانستند در انگاره جمعی جامعه جای نوروز را بگیرند.

جمهوری اسلامی از همان سال ۱۳۵۷ تلاش کرد به برخی از این آیین‌ها مانند نوروز رنگ و بوی اسلامی بدهد و شماری دیگر مانند سیزده‌به‌در یا چهارشنبه‌سوری را تحقیر کند یا به حاشیه براند.

ادغام سنت نوروز با مراسم مذهبی مانند رفتن به زیارت اماکن شیعی تلاشی بود برای تسخیر یک آیین کهن از درون.

هم‌زمان حکومت از به رسمیت شناختن جشنی مانند چهارشنبه‌سوری خودداری می‌کند و از کنار دیگر نشانه‌های تمدن باستانی بی‌اعتنا می‌گذرد.

اسلام سیاسی و جنگ با آیین‌های باستانی

همه شواهد نشان می‌دهند اسلام سیاسی آگاهانه به تنش میان آیین‌های باستانی و سنت‌های دینی شیعه دامن می‌زند.

الگوی آرمانی شهروند جمهوری اسلامی «مسلمان ایرانی» است که هویت دینی خود را برتر و بالاتر از نشانه‌های دیگر هویتی می‌داند.

به میان کشیدن مفهوم «امت اسلامی» و قرار دادن آن در برابر ملت ایران بخشی از این ایدئولوژی است که به مرزهای مذهبی باور دارد و مرزهای سیاسی و ملی را کم‌رنگ جلوه می‌دهد.

روحانیت و دیگر دست‌اندرکاران حکومت دینی به خوبی از شکاف‌ها و تفاوت‌های معنادار میان آیین‌های باستانی و آنچه اسلام سیاسی می‌خواهد به عنوان هویت جمعی به جامعه تحمیل کند، باخبرند. اتفاقی هم نیست اگر روندهای هویت‌سازی شیعی از جمله شامل کم‌رنگ کردن وابستگی ملی و نشانه‌های نمادین و فرهنگی مربوط به ایران باستان می‌شود.

نظام آموزشی، گفتمان حکومتی، رسانه‌های سراسری رسمی و همه دستگاه‌های فرهنگی در حکومت همسو با یکدیگر تلاش می‌کنند با تحقیر، بی‌اعتنایی، طرد یا اعتبارزدایی از میراث فرهنگی ایران باستان، هویت شیعی را در جامعه برجسته کنند.

مقاومت فرهنگی جامعه

تلاش حکومت دینی برای به حاشیه راندن سنت‌های فرهنگی باستانی از همان ابتدا با مقاومت جامعه ایران روبه‌رو شد. با وجود سلطه کامل جمهوری اسلامی بر دستگاه‌ها و نهادهای فرهنگی و تبلیغاتی، جامعه ایران توانسته است به نوعی مقاومت فرهنگی مردمی در برابر تحمیل آمرانه هویت شیعی دست بزند.

زنده نگه داشتن آیین‌ها و نشانه‌های معنادار تمدن کهن جلوه‌های بیرونی این مقاومت را تشکیل می‌دهند. آیین‌ها و مناسک فرهنگی کهن، خلاف بسیاری از مراسم دینی، جامعه را از نظر هویتی به چند پاره متمایز از یکدیگر تقسیم نمی‌کنند و کارکرد اجتماعی این سنت‌ها بیشتر در خدمت ادغام گروه‌های گوناگون جامعه و انسجام و وفاق همگانی است.

جشنی مانند چهارشنبه‌سوری یا نوروز، مرز و شکاف هویتی را در درون جامعه به وجود نمی‌آورد. شیعه و سنی، بهایی، ارمنی، یهودی یا زرتشتی یا افراد بی‌دین، زن و مرد، کرد، آذری، ترکمن، بلوچ، عرب و فارس می‌توانند دست در دست یکدیگر دور آتش شادی کنند، برقصند و آواز بخوانند.

در همه ۴۵ سال گذشته، آیین‌ها، مناسک و نشانه‌های فرهنگ باستانی ایران منبع الهام‌بخش و تکیه‌گاه فرهنگی و هویتی مهمی برای شکل دادن به این مقاومت فرهنگی جمعی بودند. این مقاومت جمعی فرهنگی با تجربه انتقادی مردم در رابطه با سیاست‌های آمرانه هویتی پیوند خورده است. چرخش تدریجی در رابطه مردم با دین و دینداری و بی‌اعتبار شدن حکومت دینی و سیاست‌های هویتی آن از جمله می‌تواند نتیجه این پویایی فرهنگی باشد که جامعه به گونه‌ای درون‌زا در گسترش آن مشارکت کرد.