مشکلات متعدد بر سر راه معاش زنان ایرانی تحت قوانین زن‌ستیزانه حکومت

هدیه کیمیایی
هدیه کیمیایی

ایران‌اینترنشنال

زنان ایرانی با انتخاب نوع زندگیشان در حال مبارزه با حکومتی هستند که نان را در کاسه ایدئولوژی می‌گذارد و راه معاش و حق زندگی را بر شهروندانی که مطیع نباشند، می‌بندد. زنان سرپرست خانواده بیش از چهار دهه است که در رویارویی با قوانین زن‌ستیزانه حکومت، برای حضور در بازار کار می‌جنگند.

نهادهای زیر نظر سازمان بهزیستی سال‌هاست که در نشست‌های خبری‌ خود آمارهای تبلیغاتی از توانمندسازی زنان سرپرست خانوار ارائه می‌دهند، اما گفت‌وگو با این زنان، رد پای نوع دیگری از سرکوب در جمهوری‌اسلامی را نمایان می‌کند.

در آخرین سرشماری سال ۱۳۹۵ زنان سرپرست خانوار به بیش از سه میلیون نفر افزایش یافتند. علاوه بر افزایش تعداد، سهم خانوارهای زن سرپرست از کل خانوارها نیز بالاتر رفته است. به بیان دیگر در فاصله میان سال‌های ۱۳۷۵ تا ۱۳۹۵ خورشیدی، سهم خانوارهای زن‌سرپرست از ۸.۴ به ۱۲.۷ درصد افزایش یافته است؛ زنانی که از همسرشان جدا شده‌اند، زنانی که همسرانشان فوت شده‌اند و همچنین زنانی که همسرانشان قادر به کار کردن و تامین اقتصادی خانواده نیستند.

هشت زن ۱۷ تا ۴۵ سال سرپرست خانوار از شهرهای مختلف ایران به مناسبت هشت مارس، روز جهانی زن، درباره شرایط سخت اجتماعی و اقتصادی زندگی خود در جمهوری‌اسلامی با ایران‌اینترنشنال گفت‌وگو کردند.

«کارفرما در ازای پرداخت دستمزد، تهدید به تجاوز کرد»

نازنین ۱۷سال دارد و در یکی از مناطق مرکزی مشهد ساکن است. مادرش سه سال پیش در همه‌گیری کرونا و نبود واکسن درگذشت و او و پدرش با هم زندگی می‌کنند. پدر نازنین به دلیل ابتلا به سرطان و گرانی دارو توانایی راه رفتن را هم از دست داده است. نازنین به عنوان کارگر روزمزد در یک شرکت خدماتی کار می‌کند. او هر روز ظهر بعد از تعطیلی از مدرسه برای تمیزکاری به خانه‌ یا مغازه‌ای که شرکت به او معرفی کرده، می‌رود.

نازنین به ایران‌اینترنشنال می‎‌گوید: «تا پارسال پول‌هایم را جمع می‌کردم و با کمک یک خیریه که با آنها در داروخانه آشنا شده بودم، داروهای پدرم را می‌خریدم. حالا باید ماهانه هشت میلیون تومان برای خرید سه نوبت آمپول بدهم که معلوم نیست قیمتش تا ماه دیگر تغییر نکند.»

طبق قرارداد، ۳۰ درصد از دستمزد نازنین را شرکت خدماتی برمی‌دارد. او بارها به دلیل تناسب نداشتن سختی کار و میزان دستمزدش با کارفرماها درگیر شده و در آخر بدون گرفتن دستمزدش مجبور شده آنجا را رها کند.

این زن جوان روایتش را این‌گونه ادامه می‌دهد که یک بار برای خرید داروی پدرش نیاز به ۴۰۰ هزار تومان پول داشته و قبول کرده یک پارکینگ بزرگ ۵۰۰ متری را که زمینش پر از لکه‌های روغن موتور بوده، تمیز کند. او می‌گوید: «ساعت‌ها زمین را سابیدم و در نهایت ۲۰۰ هزار تومان به عنوان دستمزد دادند. با کارفرما دعوایم شد و او من را تهدید به تجاوز کرد.»

مسئولیت مادری، رنج کودک-همسری و آزار جنسی

ستاره ۱۸ ساله است و در یکی از شهرهای کوچک استان فارس زندگی می‌کند. وقتی ۱۴ ساله بود پدرش او را مجبور کرد تا با پسرعمویش که ۱۰ سال از او بزرگ‌تر بود ازدواج کند. ستاره با وجود اختلافات فراوانی که با خانواده همسرش و خود تو داشت بعد از یک سال بچه‌دار شد و در ۱۶ سالگی فرزند دومش را هم به دنیا آورد.

او به ایران‌اینترنشنال گفت: «همسرم بی‌کار بود و ما همیشه مشکل پرداخت اجاره و تامین خوراک داشتیم. بعد از ضرب و جرح‌های فراوانی که در دوره بارداری از همسرم به من شد، فکر نمی‌کردم بچه دومم سالم به دنیا بیاید. روز دوم بعد از زایمان، وقتی از بیمارستان به خانه رفتیم شوهرم دعوا راه انداخت و باز هم من را کتک زد. همان جا دختر یک ساله‌ام را برداشتم و با هم از خانه بیرون رفتیم. از آن روز دو سال می‌گذرد. من بارها اقدام به خودکشی کرده‌ام و هر بار زنده ماندم. دلم نمی‌خواهد به خانه‌ای که در آنجا کتک می‌خوردم، برگردم. حالا هم هر لحظه ترس این را دارم که پدرم یا همسرم پیدایم کند.»

ستاره مدتی است که از شهر پدری‌اش در استان خوزستان به شیراز مهاجرت کرده است. او در یک رستوران کار می‌کند و هر روز با دخترش سر کار می‌رود. او می‌افزاید: «کارفرماها وقتی می‌فهمند من از همسرم جدا زندگی می‌کنم ناگهان حقوق را چند برابر می‌کنند و وقتی برایشان توضیح می‌دهم که قرار نیست تن به خواسته‌هایشان بدهم، تهدید به اخراج می‌شوم. برای من که ساعت‌ها جلوی سینک، ظرف می‌شویم تا مخارج اولیه دختر سه ساله‌ام را تامین کنم، این پیشنهادها زجرآور است.»

ستاره در اثر بارداری زودهنگام دچار پوکی استخوان است و توانایی درمان و خرید داروهایش را ندارد. او می‌گوید دلش برای پسرش که فقط یک روزگی‌اش را دیده‌، تنگ نمی‌شود، چرا که با خودش می‌گوید «کاش زندگی زودتر همه چیز تمام شود».

«مترجم هستم، اما مجبورم در شرکت خدماتی کار کنم»

مینا زنی ۴۳ ساله است و با دختر نوجوانش در خانه‌ای که در خیابان مجیدیه تهران اجاره کرده، زندگی می‌کند. او مترجم است و در حوزه حقوق زنان نیز فعالیت می‌کند. مینا به ایران‌اینترنشنال می‎‌گوید حقوق مترجمی کفاف زندگی‌ خود و دخترم را نمی‌دهد و ماه‌هاست که برای تامین پول اجاره خانه مجبور شده گوشت و مرغ را حذف کند و بعضی روزها نان و رب بخورد.

این زن سرپرست خانواده، بعضی روزها در شرکت‌های خدماتی نظافت منزل کار می‌کند تا به گفته خودش، تا آخر ماه از گرسنگی نمیرند. او زن را در جمهوری‌اسلامی شهروند درجه دوم توصیف می‌کند، چون قوانین را علیه زنان نوشته‌اند.

«گفتند زن زباله‌گرد باعث خراب شدن چهره شهر می‌شود»

ماهرخ ۴۲ ساله است و تا سه سال پیش همراه با دختر ۱۵ ساله و پسر ۱۳ ساله‌اش در خانه‌ای اجاره‌ای در تبریز زندگی می‌کرد. او به ایران‌اینترنشنال گفت که تا دو سال پیش در یک تولیدی لباس کار می‌کرده اما به دلیل ورشکستگی صاحب کارش، از کار بی‌کار شده و دیگر نتوانسته کاری پیدا کند.

طبق گفته خودش، همسرش سال‌ها پیش خانواده را رها کرده و رفته است. حالا او و فرزندانش در خانه‌ای در یکی از محلات حاشیه‌ای تبریز زندگی می‌کنند. ماهرخ می‌گوید:«یک سال پیش صاحبخانه ما را بیرون کرد و هر جا سر زدم نتوانستم کاری پیدا کنم تا اینکه تصمیم گرفتم زباله جمع کنم و‌ بفروشم. روزانه ۲۰۰ هزارتومان درآمد داشتم، اما هر بار پلیس شهرداری و نیروی انتظامی در خیابان جلوی من را می‌گرفتند و زباله‌هایی که با زحمت از سطح شهر جمع کرده بودم تا بفروشم را می‌بردند. می‌گفتند که باید شب‌ها کار کنی چون روزها دیدن زن زباله‌گرد در خیابان چهره شهر را خراب می‌کند. حالا هم که شب‌ها بعد از غروب آفتاب راه می‌افتم و تا سحر در خیابان هستم باز با ماشین‌های لباس شخصی و حکومتی تهدید می‌شوم و به من می‌گویند به ما ربطی ندارد از گرسنگی بمیری. نباید در خیابان زباله‌گردی کنی.»

ماهرخ در یک سال گذشته به وضوح زیاد شدن تعداد زنانی که شبانه در خیابان‌ها زباله جمع می‌کنند را دیده است. او روایت می‌کند: «بارها دست‌هایم در سطل‌های زباله با شیشه بریده و مجبور شده‌ام چند شب را در خانه بمانم و کار نکنم. حالا هم فقط می‌توانیم هزینه اجاره خانه را پرداخت کنیم و بعضی روزها غذایی برای خوردن نداریم.»

«به جای پرداخت اضافه‌کار عقب افتاده، تذکر حجاب می‌دهند»

مهرناز ۳۸ ساله و پرستار بخش آی‌سی‌یو یکی از بیمارستان‌های شهرهای شمالی ایران است. به گفته خودش، هفته‌ای ۱۵ شیفت در هفته کار می‌کند، اما هنوز حقوق و اضافه‌کاری ماه‌های گذشته‌اش پرداخت نشده است.

او به ایران‌اینترنشنال گفت: «شیفت‌های هشت ساعته در اتاق آی‌سی‌یو که هیچ فرصتی برای نشستن وجود ندارد، طاقت‌فرساست؛ آن هم وقتی می‌دانی قرار است برای هر ساعت فقط ۲۵ هزار تومان اضافه کار بگیری که آن هم پرداخت نمی‌شود. در بیمارستان ماموران حکومت بارها برای حجاب به ما تذکر می‌دهند و اگر اعتراض کنیم که ماه‌ها حقوق عقب افتاده‌مان را پرداخت کنید، توبیخ می‌شویم و اگر به اعتراض ادامه دهیم، بازداشت می‌شویم.»

او تعریف کرد که یک بار وقتی در اتاق آی‌سی‌یو هنگام احیای یک بیمار مقنعه‌اش از سرش افتاد، حراست بیمارستان و ماموران لباس شخصی او را از دوربین‌های بیمارستان شناسایی و تذکر داده‌اند که اگر حجابش را رعایت نکند با او برخورد می‌کنند.

مهرناز پنج سال است که از همسرش جدا شده و با دو فرزندش در خانه‌ای اجاره‌ای زندگی می‌کند. او می‌گوید: «به دلیل ایستادن در ساعت‌های طولانی پاهایم واریس گرفته و شب‌ها تا صبح از درد گریه می‌کنم، اما وقتی یاد تهدیدهای صاحبخانه می‌افتم که یک روز اجاره‌اش دیر شود پاشنه در را می‌کند و فریاد می‌زند، با خودم می‌گویم چاره‌ای ندارم. بارها در شرایط خستگی و بی‌پولی در حالی مرگ بیماران را روی تخت بر اثر نداری دیده‌ام و ترغیب شده‌ام که به زندگی‌‌ام پایان بدهم اما وقتی بچه‌هایم را می‌بینم می‌گویم فعلا ادامه می‌‌دهم.»

زن کولبر در جنگ با مرگ و زندگی

اسرین، زن ۴۵ ساله‌ای است که در مریوان زندگی می‌کند. او از ۱۵ سالگی همراه با همسرش در کوه‌های مرزی ایران و عراق کولبری کرده است. این زن کولبر به ایران‌اینترنشنال گفت همسرش ۱۰ سال پیش در میانه راه کولبری به زمین خورده و استخوان دنبالچه‌اش شکسته و بعد از بارها عمل با هزینه‌های سنگین نتوانسته روی پایش بایستد.

دو پسر اسرین مدرک فوق‌ لیسانس دارند، اما آنها هم مجبورند برای سیر کردن شکم خود و خانواده‌شان کولبری کنند. دستمزد ساعت‌ها کولبری در جاده‌های پر از برف و آفتاب سوزان زیر بارهای سنگین، بین ۲۰۰ تا ۳۰۰ هزار تومان است. این مشروط به آن است که خوش‌شانس باشند و ماموران حکومتی با گلوله آنها را نزنند و یا در زمستان میان کوه‌ها پایشان نلغزد و در برف دفن نشوند.

اسرین به گفته خودش، هر شب داروهای گیاهی را با پماد به پارچه‌ای می‌پیچد و پاها و کمرش را در آن می‌بندد، اما باز هم درد امانش را می‌برد. او در ادامه می‌گوید: «هر ماه هزینه داروهای همسرم بالاتر می‌رود و و خرج خورد و خوراک خودمان بیشتر می‌شود. دیگر نمی‌دانم تا کی می‌توانیم ادامه دهیم.»

«به جرم بی‌حجابی، خودرویم را توقیف و معاشم را قطع کردند»

پگاه ۲۸ سال دارد و پنج سال است که در یک تاکسی اینترنتی در تهران کار می‌کند. او یک پسر ۱۵ ساله دارد و سه سال است که به دلیل مشکلات اقتصادی شدید دیگر با همسرش زندگی نمی‌کند.

او به ایران‌اینترنشنال گفت: «با پسرم یک سال خانه پدرم زندگی کردیم و در آن یک سال من با قرض و قوله یک ماشین پراید دست دوم خریدم و با ۲۰۰میلیون پول پیش، خانه‌ای اجاره کردم و باید ماهانه ۱۵ میلیون پول کرایه بدهم.»

پگاه در جنوب شرق تهران زندگی می‌کند؛ جایی که سالهاست ساکنان مناطق مرکزی و شمالی به دلیل گرانی اجاره‌ها، آن را برای خانه اجاره کردن انتخاب می‌کنند. او درباره وضعیت کار و درآمدش می‌گوید طی یک سال سه بار خودرویش را به دلیل پیامک حجاب اجباری توقیف کردند و وقتی به مامور گفته اجازه ندارد به زن مسافر بگوید حجاب بر سرت بگذار، مامور پاسخ داده: «اما من دستور دارم که ماشینت را بخوابانم.»

پگاه و پسرش گاهی به دلیل نداشتن پول و غذا به خانه پدرش می‌روند. او گفت: «از صبح تا شب بخواهی سه وعده نان و تخم مرغ بخوری باید ماهی ۱۵ میلیون درآمد داشته باشی. من با درآمد ۱۲ میلیونی که نیمی از آن خرج ماشین می‌شود چطور گرسنه نمانم؟»

«در پاسخ به دریافت وام گفتند حجاب‌بان باش»

مهری زن ۳۲ ساله‌‌ای است که تا دو سال پیش در یک تولیدی کفش در پاکدشت کار می‌کرد. شش سال پیش، وقتی دخترش پنج ساله و پسرش ۱۲ ساله بود، همسرش به دلیل مصرف بیش از حد مواد جانش را از دست داد.

او به ایران‌اینترنشنال گفت: «شش سال پیش بارها برای وام به کمیته امداد پاکدشت رفتم و حتی من را به اتاق مسئول وام راه ندادند و گفتند مشمول وام نیستم. فقط اسمم را نوشتند و گفتند هر موقع مشمول شدی، خبرت می‌کنیم. هیچ وقت با من تماس نگرفتند. اما وقتی شهرداری برای حجاب‌بان استخدام داشت با من تماس گرفتند و گفتند می‌توانی با ماهی ۱۲ میلیون حقوق برای حجاب‌بان در طرح نور استخدام شوی.»

او که این پیشنهاد را قبول نکرده، می‌گوید: «اینکه هر روز جلوی زنان هموطنت را بگیری و طبق دستوری که داری با آنها درگیر شوی همان چیزی است که حکومت می‌خواهد. من شرفم را برای پول نمی‌دهم. تازه در خیابان اگر ببینم زنانی که به چنگ گشت ارشاد افتاده‌اند را نجات می‌دهم.»

زندگی طبیعی شهروندان ایرانی به واسطه قوانین ناعادلانه جمهوری‌اسلامی مختل شده است. زنان، تنها به دلیل زن بودن، خشم جمهوری‌اسلامی را برمی‌انگیزند. در این میان تعداد زنانی که با وجود سرکوب‌ها حقوق اساسی و اولیه خود را طلب می‌کنند، روز به روز بیشتر می‌شود؛ زنانی که به دنبال احیای حق حیات خود در کنار مردان در ایرانی آزاد هستند.