چالش بزرگ نظام سلامت روان؛ درمان مردان با نسخه زنانه

نظام سلامت روان امروزه با چالشی جدی روبه‌رو است. در حالی که آمار خودکشی و افسردگی در میان مردان روز به روز افزایش می‌یابد، شواهد نشان می‌دهد رویکردهای درمانی موجود که بیشتر بر اساس الگوهای زنانه طراحی شده‌اند، نمی‌توانند به‌طور موثر به نیازهای خاص مردان پاسخ دهند.

افسردگی و تفاوت‌های بنیادین زنان و مردان

وب‌سایت «سایکولوژی تودی» در توضیح تفاوت نشانه‌های افسردگی در مردان و زنان نوشت افسردگی در زنان معمولا خود را با علائم آشکاری مانند گریه و گوشه‌گیری نشان می‌دهد، اما در مردان داستان متفاوت است.

مردان افسرده اغلب با رفتارهای پرخاشگرانه، ریسک‌پذیری بالا و بی‌حسی عاطفی واکنش نشان می‌دهند.

متخصصان سلامت روان در تلاش برای ارائه خدمات درمانی به مردان، همچنان از روش‌هایی استفاده می‌کنند که برای زنان طراحی شده‌ است.

این رویکرد یکسان، بدون توجه به تفاوت‌های عمیق روانشناختی، فرهنگی و زیستی میان مردان و زنان، نه‌تنها کمکی به درمان مردان نمی‌کند، بلکه می‌تواند آسیب‌زا نیز باشد.

این تفاوت‌ها تنها به عوامل زیستی محدود نمی‌شوند، بلکه ریشه در انتظارات اجتماعی و فرهنگی از مردان دارند.

در جامعه امروز، مردان از کودکی می‌آموزند که باید قوی باشند و احساسات خود را پنهان کنند. این الگوی رفتاریِ عمیقا ریشه‌دار باعث می‌شود آن‌ها در مواجهه با مشکلات روانی، کمتر به دنبال کمک متخصصان بروند.

تفاوت‌های زیستی و عصب‌شناختی مردان و زنان

پژوهش‌های علمی حاکی از آن است که علاوه بر عوامل فرهنگی، ساختار مغز و سیستم‌های هورمونی مردان و زنان به شیوه‌های متفاوتی به استرس واکنش نشان می‌دهند.

در حالی که زنان در شرایط استرس‌زا به رفتارهای مراقبتی و جست‌وجوی حمایت اجتماعی تمایل دارند، مردان بیشتر به سمت «واکنش‌های جنگ یا گریز» کشیده می‌شوند.

این تفاوت‌ها ریشه در ساختارهای متفاوت مغزی و سطوح متغیر هورمون‌ها دارد. برای نمونه، سطوح متفاوت تستوسترون و استروژن می‌تواند بر نحوه پردازش استرس و واکنش‌های هیجانی تاثیر بگذارد.

همچنین مسیرهای عصبی متفاوت در پردازش اطلاعات هیجانی می‌تواند توضیح دهد که چرا مردان و زنان از روش‌های متفاوتی برای مقابله با استرس استفاده می‌کنند.

این تفاوت‌های زیستی نشان می‌دهد چرا برخی روش‌های درمانی مبتنی بر گفت‌وگو و حمایت اجتماعی که برای زنان موثر است، ممکن است برای مردان کارآیی لازم را نداشته‌ باشد.

چالش‌های سیستم درمانی موجود

سیستم فعلی سلامت روان که بیشتر بر پایه تجربیات و نیازهای زنان شکل گرفته، در درمان مردان با موانع جدی روبه‌رو است.

برای مثال، جلسات گروه‌درمانی که بر ابراز احساسات تاکید دارند، اغلب برای مردانی که با این نوع رویکرد راحت نیستند، نتیجه معکوس می‌دهد.

روش‌های درمانی مبتنی بر خودکاوی عاطفی که در درمان زنان موفق عمل کرده‌اند، ممکن است برای مردان نه‌تنها مفید نباشند، بلکه احساس شرم و ناکارآمدی را در آن‌ها تشدید کنند.

همچنین تمرین‌های مبتنی بر ذهن‌آگاهی و مراقبه که نیازمند آرامش و درون‌نگری است، با روحیه عمل‌گرای مردان که ترجیح می‌دهند مشکلات را به شکل مستقیم حل کنند و به دنبال هدف‌گذاری هستند، همخوانی ندارد.

این مساله می‌تواند به ترک زودهنگام درمان یا عدم پیگیری آن منجر شود.

راهکارهای نوین برای درمان موثر

برای حل این چالش‌ها، نیاز به تغییری بنیادین در نظام سلامت روان دیده می‌شود.

رویکردهای درمانی باید به گونه‌ای طراحی شوند که با ویژگی‌های خاص مردان همخوانی داشته‌ باشند. در این شیوه درمانی می‌توان از فعالیت‌های بدنی، تمرین‌های هدفمند و کارگاه‌های مهارت‌آموزی استفاده کرد که برای مردان موثرتر از روش‌های صرفا درون‌نگرانه است.

درمانگران باید بیاموزند چگونه درمان را به زبانی ارائه دهند که برای مردان قابل پذیرش باشد. در این مسیر، به جای تاکید بر آسیب‌پذیری، می‌توان بر مفاهیمی مانند قدرت شخصی و رشد فردی تمرکز کرد.

آموزش و آگاهی‌رسانی

یکی از مهم‌ترین گام‌ها در بهبود شاخص سلامت روان مردان، آموزش متخصصان درباره تفاوت‌های جنسیتی در بروز و درمان مشکلات روانی است.

درمانگران باید بیاموزند که چگونه علائم خاص افسردگی و اضطراب در مردان را تشخیص دهند و به جای اصرار بر روش‌های معمول گفت‌وگودرمانی، از شیوه‌های عملی و هدفمند استفاده کنند.

همچنین لازم است جامعه درک بهتری از اهمیت سلامت روان مردان پیدا کند. باید این پیام را منتقل کرد که کمک خواستن نه تنها نشانه ضعف نیست، بلکه نشان‌دهنده قدرت و مسئولیت‌پذیری است.

سلامت روان مردان موضوعی است که نمی‌توان آن را با رویکردهای سنتی و یکسان حل کرد. ما نیاز به درک عمیق‌تر تفاوت‌های جنسیتی و طراحی راهکارهای متناسب با نیازهای خاص مردان داریم.

تنها با چنین رویکرد جامع و هدفمندی می‌توان امیدوار بود که مردان بیشتری برای حفظ سلامت روان خود قدم پیش بگذارند و از خدمات درمانی مناسب بهره‌مند شوند.

این تغییر نه تنها به نفع مردان، بلکه به نفع کل جامعه خواهد‌ بود، چرا که سلامت روان مردان تاثیر مستقیمی بر کیفیت روابط خانوادگی، عملکرد شغلی و در نهایت سلامت عمومی جامعه دارد.