نتایج یک تحقیق: فرزندان وسطی نسبت به خواهران و برادرانشان بیشتر اهل همکاریاند
پس از دههها بحث، یکی از بزرگترین مطالعات انجام شده در زمینه تاثیر ترتیب تولد بر شخصیت افراد، به یافتههای جدید و قابل توجهی دست یافتهاست. این پژوهش که توسط محققان کانادایی انجام شده، نشان میدهد ترتیب تولد میتواند تاثیر معناداری بر شخصیت افراد داشتهباشد.
بر اساس گزارش گاردین در این پژوهش گسترده، محققان با بررسی دادههای مربوط به ۷۰۰ هزار داوطلب انگلیسیزبان به نتایج قابل توجهی دست یافتند.
یافتههای این مطالعه نشان میدهد که فرزندان میانی در مقایسه با دیگر فرزندان خانواده، در زمینه همکاری با دیگران عملکرد بهتری دارند. علاوه بر این، پژوهشگران دریافتند افرادی که در خانوادههای پرجمعیتتر بزرگ شدهاند، بیشتر به مشارکت و همکاری با دیگران تمایل نشان میدهند.
پیشینه تاریخی پژوهش
نقطه آغاز این پژوهشها به سال ۱۸۷۴ باز میگردد. فرانسیس گالتون که خود کوچکترین عضو خانوادهای با نه فرزند بود، مطالعهای روی گروهی از دانشمندان انگلیسی انجام داد. او در این پژوهش به کشف جالبی دست یافت، بیشتر این دانشمندان فرزند اول خانواده بودند. این یافته گالتون را به نتیجهگیری مهمی رساند. به نظر او، والدین معمولا توجه و رسیدگی بیشتری به فرزند نخست خود نشان میدهند و همین توجه ویژه، زمینهساز پیشرفتهای علمی و فکری بیشتر در فرزندان اول میشود.
دههها بعد، آلفرد آدلر، روانشناس اتریشی، این نظریه را مطرح کرد که فرزندان اول به طور معمول وظیفهشناستر و مسئولیتپذیرتر هستند، در حالی که فرزندان کوچکتر خانواده به دلیل تلاش برای متمایز شدن، تمایل به استقلال و خلاقیت بیشتری دارند. آدلر فرزندان میانی را صلحجو میدید، هرچند برخی دیگر آنها را «فرزندان فراموش شده» میدانستند.
یافتههای کلیدی پژوهش
مایکل اشتون و کیبوم لی، استادان روانشناسی دانشگاههای براک و کلگری کانادا، در این پژوهش گسترده به نتایج متنوع و جالبی دست یافتند. نخستین یافته آنها تایید نتایج مطالعات پیشین بود، فرزندان اول از نظر هوشی امتیاز بالاتری نسبت به فرزندان بعدی کسب کردند. اما پژوهش آنها ابعاد جدیدی را آشکار کرد.
آنها مشاهده کردند افرادی که با خواهر و برادران بیشتری بزرگ شدهاند، در دو ویژگی مهم شخصیتی، نخست، تمایل بیشتر به سازگاری و کنار آمدن با دیگران، و دوم، صداقت و فروتنی در رفتار امتیاز بالاتری کسب کردند. این محققان همچنین دریافتند که فرزندان میانی در مقایسه با فرزندان اول و آخر خانواده، در این ویژگیهای رفتاری عملکرد بهتری داشتند.
به عنوان مثال، آنها نشان دادند اگر یک تکفرزند و یک فرد از خانواده شش نفره به طور تصادفی انتخاب شوند، به احتمال ۶۰ درصد، فردی که در خانواده بزرگتر رشد کردهاست، در کنار آمدن با دیگران و ایجاد روابط مثبت موفقتر خواهدبود.
محققان معتقدند این نتایج میتواند دلایل منطقی داشته باشد. زندگی با خواهر و برادران بیشتر، به طور طبیعی نیاز به همکاری و سازگاری بیشتری دارد. همچنین، فرزندان میانی به دلیل موقعیت خاص خود در خانواده، ناگزیر به برقراری ارتباط موثر با خواهر و برادران بزرگتر و کوچکتر خود هستند که این امر میتواند به تقویت مهارتهای اجتماعی و همکاری در آنها منجر شود.
با این حال، اشتون و لی تاکید میکنند که اگرچه این تفاوتها در مقیاس بزرگ معنادار هستند، نمیتوان صرفا بر اساس ترتیب تولد یا اندازه خانواده درباره شخصیت یک فرد خاص قضاوت کرد.
این دو پژوهشگر در نشریه پروسیدینگز آو نشنال آکادمی آو ساینس مینویسند که تعداد فرزندان خانواده در مقایسه با ترتیب تولد، تاثیر بیشتری بر شکلگیری شخصیت دارد، البته هر دو عامل در کنار هم در رشد شخصیتی افراد نقش دارند.
این یافتهها میتواند به درک بهتر ما از چگونگی شکلگیری شخصیت در بافت خانواده کمک کند.