رادیکالیسم معقول، ارمغان «زن، زندگی، آزادی»
جنبش اعتراضی جامعه در واکنش به قتل حکومتی مهساژینا امینی چنان رد عمیقی بر عرصههای مختلف سیاست رسمی و سیاستورزی مدنی در ایران گذاشت که از دریچه هر رویکردی که به آن بنگریم ناگزیر به پذیرش آثارش هستیم.
گزاف نیست اگر بگوییم این رخداد، نقطه عطفی بود که تاریخ جاری را به دو دوران پیش و پس از مهسا تفکیک کرد.
بدون شک هر واقعه عظیم تاریخی بر بستر نظرات متفاوت تحلیل میشود. اگرچه ناظران تلاش میکنند تا روایتی بیعیب و نقص از رویداد مدنظر ارائه دهند، اما بنا به منظومهای از علل، دستیابی به روایتی یکسان و ارزیابی واحد بعید به نظر میرسد.
در میان روایات متکثر از قیام مردمی ۱۴۰۱ که هریک، موضوع را از زاویهای و بر حسب وجوهی از آن حرکت وارسی میکند، این نوشتار نیز سعی دارد تا با برجسته کردن جنبهای از جنبش «زن، زندگی، آزادی» به تبیین بخشی از نقش آن در تحولات آینده بپردازد.
عمامهپرانی و روسریسوزی؛ در پی دگرگونی بنیادین
جنبش «زن، زندگی، آزادی» جنبشی رادیکال بود. اصطلاح رادیکال از واژه لاتین Radix به معنی ریشه برگرفته شده است. رادیکالیسم به هر شکلی از نظر و عمل به منظور دگرگونی بنیادین ساختارهای سیاسی، تغییرات ماهوی جامعه و نهادهای اجتماعی و ایجاد تغییر و تحول در سامانه ارزشهای اساسی جامعه اطلاق میشود.
پویش گسترده زنان در برداشتن حجاب، بر سر چوب کردن روسریها، روسریسوزی و بریدن گیسوان، اقداماتی بود که نهتنها تحت سلطه جمهوری اسلامی بلکه از منظر تاریخ اجتماعی ایران، کنشی رادیکال محسوب میشد.
رقصهای خیابانی زنان و مردان دوشادوش یکدیگر در میانه آتش سرکوبهای بیامان تا پیش از آن تنها در هیات یک «پرفورمنس یواشکی» آن هم صرفا در برخی مناطق تهران قابل تصور بود. همآوایی زن و مرد از اجرای سرودهای اعتراضی گرفته تا در مواردی بیان الفاظ رکیک علیه مقامات و نهادهای حکومتی _ فارغ از ارزیابیهای اخلاقی و ارزشی _ تجسم کاملی از رادیکالیسم بود. ابعاد تندتر و مناقشهانگیزتر این رادیکالیسم در قالب «عمامهپرانی» نمود یافت.
لرزه در باور به نامعقول بودن رادیکالیسم
مفروض این یادداشت این است که جنبش برخاسته از قتل مهسا در کنار مجموعه تحولاتی که پدید آورد، یکی از کلیشههای رایج در اتمسفر سیاسی ایران را نیز عمیقا به چالش کشید؛ این کلیشه، «نامعقول بودن رادیکالیسم» است.
این باور که از سوی جناح اصلاحطلب جمهوری اسلامی نیز به شدت تبلیغ شده و میشود مبتنی بر یک مغالطه است. در این گفتمان، میان مطالبات و خواستهای رادیکال با کنشهای خشن و مخرب خلط میشود. به عبارت دیگر، این گروه از مخالفان رادیکالیسم، میان مباحث، نقدها، دیدگاهها، خواستهای رادیکال با کنش رادیکال و همچنین میان کنش رادیکال ضابطهمند و اصولی با رادیکالیسم توام با خشونت و افراط مرزی نمیگذارند.
گفتمان نامعقول بودن رادیکالیسم، مروج چند اصل مهم است. نخست اینکه افزایش سطح مطالبات یا خواست تغییرات بنیادین بهشکل متناظر به افزایش سطح سرکوب منجر میشود. دیگر اینکه شعارها، نمادها، مطالبات یا حرکتهای رادیکال ایجاد دافعه میکنند و موجب کاسته شدن نیروی اجتماعی جنبش و پیوستن بخشهایی از جامعه به حکومت میشوند. سوم اینکه موجب تقویت انسجام میان نیروهای درون حاکمیت شده و صدای واحد و هراسآورتری را در آن ناحیه تقویت میکند.
از این موارد چنین استنباط میشود که حرکتهای اعتراضی با خواست تغییرات بنیادین، محدود، کوتاهمدت و بیدوام خواهند بود و نسبت به حرکتهای مشابه اما فاقد بیان رادیکال با سرکوب عریانتری مواجه خواهند شد.
تجربه خیزش ۱۴۰۱ ضربهای جدی بر پیکر چنین ادعاهایی بود. جنبش مهساژینا با وجود تاکید بر حقوقی که جمهوری اسلامی ستیزی آشتیناپذیر با آن دارد و بهرغم خلق نمادهایی تند و سر دادن شعارهایی رادیکال، بادوامترین حضور مستمر خیابانی را در قیاس با سایر جنبشهای سه دهه اخیر داشت.
از واپسین روزهای شهریور ۱۴۰۱ تا آغازین روزهای دیماه همان سال خیابانهای ایران شاهد زنجیرهای از تجمعهای اعتراضی بود. شبیهترین حرکت از جهت استمرار زمانی به این خیزش، جنبش سبز بود که به جز نخستین روزهای شکلگیری اعتراضها، تجمعات به صورت مناسبتی و با فواصل ماهانه برگزار میشدند.
از طرفی پراکندگی جغرافیایی و چندکانونی بودن خیزش، حضور فعال دانشگاهها و مدارس، ویدیوها و تصاویر فراوان از ترک حجاب توسط زنان سالخوردهای که برخی مدعی بودند در دوران پهلوی هم روسری بر سر داشتهاند، حضور توامان زنان و مردان و حتی حمایتهای بسیاری از زنان محجبه از معترضان، حاکی است که این حرکت به واسطه ارتقای سطح مطالباتی و مطالبه تغییرات کلان و بنیادین به هیچوجه مورد غضب و طرد اقشار اجتماع نبوده است.
برعکس، باید در نظر داشت که وسیعترین اعتصاب سراسری در حمایت از یک جنبش فراگیر در همین مقطع رخ داد. تحریم گسترده کالاهایی که ظن همکاری شرکتهای تولیدکنندهشان با حکومت میرفت عرصه را بر آن تولیدکنندگان و پرسنل تحت مدیریتشان تنگ کرد.
در برابر این ادعا که حرکت به سمت تغییرات ساختاری و بنیادین موجب تیزتر شدن تیغ سرکوب حکومت میشود میتوان مثال آبان ۱۳۹۸ را یادآوری کرد. گرچه افزایش بهای بنزین بهانهای برای آغاز اعتراضها، و هدف اصلی اعتراض به تمامیت رژیم بود، اما به هر روی این اعتراضها زیر تابلوی مخالفت با جهش ناگهانی قیمت صورت گرفت و بازگشت قیمت به قبل، مطالبهای رادیکال محسوب نمیشد. حال آنکه بررسی شواهد دلالت بر سرکوب عیانتر و عریانتر این حرکت در مقایسه با جنبش ۱۴۰۱ دارد.
از سوی دیگر، نگاهی به برخورد حکومت با جنبش سبز با همه تفاوتهای کمی و کیفی آن با جنبش پس از قتل مهسا نشان میدهد که سرکوب در جمهوری اسلامی موقوف به سطح مطالباتی نیست، بلکه موکول به اراده حاکم برای عقبنشینی نکردن از موضعی است که اتخاذ کرده.
پارهای قراین اثبات میکند که در کوران جنبش «زن، زندگی، آزادی» ترس، تردید و تزلزل حتی در میان برخی از نیروهای سرکوب نیز رخنه کرده بود. حسین سلامی، فرماندهکل سپاه پاسداران، در مراسم تشییع جنازه کشتهشدگان حادثه شاهچراغ بهرغم فریادها و قدرتنماییها نتوانست حقیقت اعتراضهای مردمی را انکار کند و با بیانی ظاهرا قاطع اما حاکی از ترس گفت: «ما به جوانانمان باز هم میگوییم که شرارت را کنار بگذارند، امروز، روز پایان اغتشاشات است و دیگر به خیابان نیایند».
انتشار بخشهایی از گفتوگوهای مقامها و بولتنهای محرمانه، اطلاعاتی برای فهم آنچه در دالانهای نظام میگذشت در اختیار ما میگذارد. واقعیت این است که رصد و پایشهای دستگاههای اطلاعاتی همان چیزی را به سمع و نظر مقامها میرساند که از جامعه استشمام میشد؛ بغض و نفرت از حکومت، نارضایتی گسترده و بروز تغییراتی عمیق در باورها و سبک زندگی مردم.
رادیکالیسم و مطالبه تغییر در حکومت
آنچه آمد تنها اشاراتی برای توضیح این مطلب بود که مطالبات رادیکال به خودی خود موانع و مشکلاتی که منتقدینش مطرح میکنند را ندارد.
اساسا جمهوری اسلامی به عنوان یک حکومت بنیادگرای دینی در موضعی رادیکال نسبت به مدرنیته، موازین و مفاهیم دنیای جدید و برخی از شئون زیست روزمره مردم بنا شده است. لذا مطالبه تغییرات معقول تحت چنین حاکمیتی ذاتا خصلت رادیکال مییابد.
از این رو، رادیکالیسم جنبش «زن، زندگی، آزادی» نه محصول ایدئولوژی یا آموزهای خاص، بلکه نتیجه عقل سلیم و کنشهای جمعی معطوف به زیستن در دایره جهان معاصر است. چنین رادیکالیسمی فینفسه از بسیاری از ایرادها و ملاحظات فوق معاف است.
تحولات انکارناپذیر اجتماعی، تغییر الگوهای ارزشی و هنجارین و پدیداری سبکهای نوین زندگی امکان بسط اعتراضهایی از جنس جنبش اخیر را در ساحت جامعه فراهم کرده است.
بسیاری از حربههای حکومت برای مقابله با چنین حرکتهای بنیادستیزی ناکارآمد شدهاند. مهمترین علل ناکامی این جنبش در ایجاد تغییرات ساختاری سیاسی به ضعفهای جامعه سیاسی ایران از جمله در ایجاد نوعی از سازمان سیاسی کارآمد باز میگردد. اما یکی از خصلتهای ماندگار این جنبش که در حکم نوعی الگوی بازنمایی است، همین رادیکالیسم مبتنی بر عقل سلیم و قابل تحقق بر بستر تحولات اجتماعی است.
شاید به همین خاطر این جنبش که محصول فرآیندهای تاریخی است، بیشتر به نام نسلهای جدید سند خورده؛ چرا که همچون همین گویشوران جوانش، رک، صریح و بیپروا است.