«هاملت» با سندروم داون

محمد عبدی
محمد عبدی

نویسنده و منتقد فیلم

Edinburgh International Festival
Edinburgh International Festival

هفتاد و هفتمین دوره جشنواره هنری ادینبورگ در اسکاتلند که از مهم‌ترین و بزرگ‌ترین رویدادهای هنری جهان محسوب می‌شود، میزبان اجرایی است از هاملت ویلیام شکسپیر که با همه اجراهای پیشین این اثر جاودانه تفاوت دارد: اجرایی با بازی بازیگرانی با سندروم داون.

سندروم داون که به دلیل اضافه بودن یک کروموزوم به وجود می‌آید، باعث اختلالات یادگیری و معلولیت ذهنی می‌شود. حالا اینجا در اجرایی از پرو، همه هشت بازیگر نمایش این بیماری را دارند و نوع اجرای آن‌ها از نمایش هاملت به چالشی بدل می‌شود که تماشاگر انتظارش را ندارد: آیا آن‌ها قادرند اجرا را آن‌طور که قرار است پیش ببرند؟ 

از لحظه اول با نوعی فاصله‌گذاری روبه‌رو هستیم. بر روی پرده، ویدیویی از به دنیا آمدن یک بچه به نمایش در می‌آید و بازیگران نمایش به آن چشم می‌دوزند. بعد هر یک از آن‌ها رو به تماشاگر خودشان را معرفی می‌کنند و چند جمله‌ای می‌گویند. آن‌ها به طریق متفاوتی به مشکلات خود اشاره می‌کنند و این که ممکن است در طول نمایش نتوانند جملات خودشان را به یاد بیاورند یا درست ادا کنند اما به شوخی به ما یادآوری می‌کنند که نگران نباشیم، چون نمایش که به زبان اسپانیولی است، زیرنویس انگلیسی دارد! 

اما عجیب این که آن‌ها تا انتها، درست به مانند بازیگران حرفه‌ای، اجرایی شسته‌رفته و بدون نقص ارائه می‌دهند که از استعداد بازیگری تک‌تک‌شان حکایت دارد؛ چیزی که تماشاگر پیش از تماشای نمایش مطلقا تصوری از آن نداشت.

استفاده از ویدیو به کمک فضاسازی می‌آید و دوربین گاه شخصیت‌ها را در پشت صحنه تعقیب می‌کند و بخشی از ماجرا را ما از زاویه دوربین بر پرده سینما تماشا می‌کنیم. پرده‌ای که بعدتر با پیوند هاملت با فیلم‌ها و اجراهای قبلی، صحنه‌های جذابی را خلق می‌کند، مثل جایی که مشهورترین جمله نمایش («بودن با نبودن، مساله این است») بعد از ادا شدن به وسیله بازیگر بر روی صحنه، به نسخه‌های متعدد سینمایی آن بر روی پرده می‌رسد که همه در کنار هم این جمله را تکرار می‌کنند.

در صحنه جذاب دیگری بخشی از اجرای لارنس اولیویه را در فیلم هاملت (۱۹۴۸) می‌بینیم که یکی از بازیگران در ژستی مشابه او، سعی دارد حرکاتش را تقلید کند اما بازیگر دیگری که او هم هاملت است (در طول نمایش چند نفر نقش هاملت و اوفلیا را بازی می‌کنند و در واقع نقش‌ها به طور مرتب جابه‌جا می‌شوند)، به این کار اعتراض می‌کند و می‌خواهد نقشش را به شیوه دیگری بازی کند؛ جایی که او مجبور می‌شود نظر تماشاگران را هم بپرسد.

روایت آن‌ها از داستان طبق معمول از جایی آغاز می‌شود که روح پدر بر هاملت ظاهر می‌شود و از خیانت برادر خود می‌گوید که حالا بر تخت پادشاهی نشسته است. از این لحظه نمایش به طرز جذابی بین داستان هاملت و داستان واقعی این شخصیت‌ها و مشکلات ناشی از بیماری ایشان در حال نوسان است.

در همان ابتدا بر این بده‌بستان بازیگران و دنیای نمایشی که قرار است در آن بازی کنند، تاکید می‌شود. بازیگری که نامش جیمی است خودش را «جیملت» می‌خواند که ترکیب نام او با هاملت است. او در جواب سوالات، به شکل هوشمندانه‌ای گاه به هاملت بدل می‌شود و گاه خودش، یعنی جیمی.

همین نوع فاصله‌گذاری بین دو جهان تا انتهای نمایش ادامه دارد. جایی که با یک حرکت یا دیالوگ ساده از یک جهان (هاملت) به جهان واقعی (بازیگران نمایش با سندروم داون) نقل مکان می‌کنیم و گاه مرز بین این دو جهان از بین می‌رود.

این مرز زمانی بیش‌تر نامریی می‌شود که بازیگران رو به تماشاگران حرف می‌زنند، از آن‌ها سوال می‌پرسند و در یک صحنه شگفت‌انگیز، چهار داوطلب از بین تماشاگران را انتخاب می‌کنند تا در صحنه بازسازی مرگ پدر هاملت به وسیله بازیگران تئاتر در دل نمایش، آن‌ها را یاری دهند.

استفاده بازیگران از این چهار داوطلب به بازی جذابی بین آن‌ها و مخاطب بدل می‌شود: حالا این بازیگران سندورم داون هستند که افراد سالم را کارگردانی می‌کنند و از آن‌ها می‌خواهند که بنا به خواسته و میل آن‌ها در صحنه بازی کنند.

گاه صحنه شکل بامزه‌ای به خود می‌گیرد (مثل زمانی که از یکی از بازیگران می‌خواهند نقش ماه را بازی کند) و گاه به شکل جدی به هدایت بازیگران داوطلب مشغول می‌شوند و بده‌بستان جذابی بین بازیگران و تماشاگران صورت می‌گیرد.

این بده‌بستان با تماشاگر تا انتها ادامه دارد. یکی از بازیگران در صحنه‌ای به میان تماشاگران می‌آید، روی یک صندلی خالی می‌نشیند و خطابه‌اش را به شکل بلندی ادا می‌کند.

بازیگر دیگری هم از تماشاگران می‌خواهد که ایده او برای اجرایی متفاوت را تایید کنند.

در نتیجه تماشاگران از ابتدا تا انتها در پیشبرد وقایع شریک می‌شوند تا به صحنه جذاب انتهایی می‌رسیم: جایی که بازیگران مرز میان صحنه و واقعیت را به کل از بین می‌برند و از تماشاگران می‌خواهند که به روی صحنه بیایند و با آن‌ها برقصند. یک پایان درخور و جذاب برای اجرایی که شبیه هیچ اجرای دیگری نیست و از نمایشنامه‌ای که ده‌ها هزار بار اجرا شده، به تمامی آشنایی‌زدایی می‌کند.

Edinburgh International Festival
Edinburgh International Festival