تحلیل

سایه دائمی جنگ و سرکوب؛ فرصت‌طلبی جمهوری اسلامی برای مهار جامعه

ماری محمدی
ماری محمدی

تحلیل‌گر مسائل اجتماعی

در طول چهل و شش سال گذشته که جمهوری اسلامی قدرت را در ایران در دست گرفته، پیکره و روان جامعه بستر التهابات و بحران‌های عمیق و تاریخی بوده، بحران و التهابی که جنگ و سرکوب و زیست مداوم زیر سایه‌شان از اصلی‌ترین آن‌هاست.

خشونت‌های انقلابی پس از تغییر حکومت در سال ۱۳۵۷، جنگ با عراق و کشتار زندانیان سیاسی در دهه شصت، سرکوب خون‌بار اعتراضات معیشتی در دهه هفتاد، تحمیل خفقان در اصلاحات دهه‌های هفتاد و هشتاد با چاشنی قتل‌های زنجیره‌ای، و همچنین کشتار و بازداشت معترضان سال ۸۸ چند نمونه از وقایع تروماتیکی هستند که جمهوری اسلامی در چند دهه نخست حکمرانی خود برای ایران رقم زد.

پس از آن نیز با تغییرات اجتماعی و سیاسی درون کشور و تحولات تکنولوژیک جهانی شیوه سرکوب و تحمیل هراس جمعی به مردم به شکلی مدرن انجام و وحشت‌آفرینی حکومت هم‌زمان با افول اقتصادی شدید و اوج گرفتن اختناق سیاسی و اجتماعی دنبال شد. از دهه ۹۰ سرعت و روند تروماهای جمعی برای مردم بیشتر از قبل شده است. بحرانی که افزایش ملموس خودکشی در جامعه و گسترش آن به سنین جوان و نوجوان تنها یکی از پیامدهای آن بوده است.

فارغ از تمامی رخ‌دادهای خشونت‌آمیز و هراس‌افکن دهه‌های نخست، سرکوب و کشتار حکومت در قبال اعتراضات سراسری سال‌های ۹۶ به بعد که با خیزش انقلابی «زن، زندگی، آزادی» به اوج خود رسید، به نوبه خود سهم بزرگ‌تر و موثرتری در ایجاد زخم‌های عمیق روانی در جامعه داشته است.

آمار مرگ‌های ناشی از خودکشی در دهه ۱۳۹۰ سیر تصاعدی ۴۰ درصدی داشته و از حدود ۳۵۶۰ مورد در سال به بیش از ۵۰۰۰ مورد افزایش یافته است. این آمار اقدام به خودکشی‌های ناموفق را شامل نمی‌شود و تنها خودکشی‌های منجر به مرگی که از سوی نیروی انتظامی ثبت شده‌اند را در برمی‌گیرد.

این تنها بخشی از ترومای گسترده و مداوم در جامعه ایران است. اما تروما، یا معادل فارسی آن روان‌زخم یا آسیب‌روانی، به چه معناست؟

انجمن روان‌شناسی آمریکا روان‌زخم را «یک واکنش عاطفی به یک رویداد وحشتناک مانند تصادف، تجاوز یا بلایای طبیعی» تعریف می‌کند. اما درباره تهدید جنگ که کل اجتماع را هدف قرار می‌‌دهد، مساله‌ ترومای جمعی مطرح می‌شود. کای اریکسون، رییس پیشین انجمن جامعه‌شناسی آمریکا، ترومای جمعی را «آسیب‌های مشترک به سلامت روانی و اجتماعی یک گروه از جمله اختلالات در بافت اجتماعی، از دست دادن هویت جمعی و کاهش حس جامعه‌پذیری گروه» می‌داند.

جمهوری اسلامی دهه‌هاست وحشت جنگ و سرکوب را بخشی از روزمره مردم ایران کرده است
جمهوری اسلامی دهه‌هاست وحشت جنگ و سرکوب را بخشی از روزمره مردم ایران کرده است

تهدید گسترش جنگ؛ باز شدن زخم‌های کهنه

در چند ماه اخیر، تنش‌های جمهوری اسلامی با اسرائیل و تهدید گسترش جنگ در خاورمیانه برگی دیگر به تاریخ سیاه بحران‌ها و تروما‌های جامعه ایران در دوران جمهوری اسلامی افزوده است. این تروماهای جمعی به معنای واقعی کلمه روان جامعه را تحت تاثیر قرار داده‌اند.

آغاز و تداوم این جنگ میان جمهوری اسلامی و اسرائیل انگیزه‌ها و ریشه‌هایی دارد که نه برای کسب منافع برای مردم ایران است و نه حتی برای محافظت از آنان. مردم ایران به جبر جغرافیا در میانه این جبهه و در خطر گسیل گدازه‌های آتشفشان این جنگ قرار گرفته‌اند و تا این لحظه نیز از حرارت سوزنده آن در امان نبوده‌اند.

درگیری‌های مستقیم و پینگ‌پونگی میان جمهوری اسلامی و اسرائیل، جنگ‌های روانی، رسانه‌ای و تهدیدهای کلامی مکرر طرفین به حمله نظامی گسترده، هر بار موجب تشدید و تعمیق نگرانی‌ها و روان‌زخم‌های مردم می‌شوند.

امامان جمعه، مقام‌های مذهبی و نظامی و دولتمردانی که هر روز در تریبون‌ها و رسانه‌های عمومی به هر دلیلی، از جمله خوشامد اصحاب قدرت، ماندن در پست و جایگاه یا هر انگیزه شخصی و سیاسی، حرف از «انتقام» و «حمله نظامی» می‌زنند. آن‌ها لرز و وحشت را برای مردم کشور بیش از پیش رقم می‌زنند. بماند به کنار آثار و عواقب سوء چنین سیاست‌های جنگ‌طلبانه‌ای بر بازار و معیشت که خود زخمی دیگر بر روان جامعه است.

در حالی که شهروندان مدت‌هاست درگیر جنگ اقتصادی و روانی ناشی از این تنش‌ها هستند، تهدید آغاز جنگ نظامی گسترده نیز ماه‌ها است که مانند شمشیر داموکلس معلق بر بالای سرشان احساس می‌شود.

فارغ از اختلافات و موضع‌گیری‌های سیاسی افراد درباره این جنگ و بازیگران بین‌المللی‌اش و نحوه پایان و نتیجه این درگیری احتمالی، کشتار غیرنظامیان و خسارات جانی و مالی جبران‌ناپذیر کابوس واقعی هر جنگی است.

به دلیل هشت سال جنگ پرهزینه در دهه شصت با کشور همسایه، عراق، جامعه ایران یک جامعه جنگ‌زده محسوب می‌شود. آمار رسمی «بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس» حاکی از درگیری پنج میلیون نفر از جامعه در جنگ و کشته‌شدن حدود ۱۹۰ هزار نفر در آن است. جنگی که خرابی‌های فیزیکی، بدن‌های مصدوم و مجروح و خسارات معنوی آن هنوز در جامعه در جریان است.

اما اکنون بازگشت تهدیدهای پی‌درپی جنگ به خانه‌ها و خیابان‌های ایران مردم را دچار «بازتراما» یا «بازروان‌زخم» می‌کند.

انجمن روان‌شناسی آمریکا در تعریف پدیده «بازروان‌زخم» می‌گوید این مساله زمانی رخ می‌دهد که «فرد دوباره با یادآورهای روان‌زخم مواجه می‌شود، که می‌تواند به تجربه مجدد علائم اختلال استرس پس از سانحه یا دیگر علائم مرتبط با روان‌زخم منجر شود. این امر می‌تواند از طریق مواجهه با رویدادهای مشابه، محیط‌ها، یا حتی بحث‌هایی که خاطرات روان‌زخم اولیه را تحریک‌ می‌کنند، اتفاق بیفتد.»

ایرانیان خارج؛ اشباع از روان‌زخم‌ها

دیاسپورا یا همان جامعه ایرانی ساکن خارج کشور نیز به‌رغم دوری از مرزهای کشور خود کماکان از گزند این ناآرامی‌ها در امان نیست. بنا بر آمار مقام‌های دولت، حدود ۴.۵ میلیون ایرانی در خارج کشور زندگی می‌کنند. دوری از محیط تراماتیک و داشتن یک زندگی استاندارد بخشی از دلایل تعداد قابل توجهی از دیاسپورای ایرانی برای جلای وطن و جا گذاشتن تعلقات و وابستگی‌های خود در ایران است.

اما واقعیت آن است که نگرانی‌ها و روان‌زخم‌های ناشی از تهدید جنگ از مرزها عبور می‌کنند و درون مرزهای کشوری نمی‌مانند. تماشای وضعیت هشدار و احساس مسئولیت و متعاقب آن، احساس گناه به دلیل ناتوانی در ایجاد تغییرات کلان و یا دست‌کم نجات خانواده و نزدیکان بخشی از ویژگی‌های روان‌زخم‌های دیاسپورای ایرانی است.

البته نمی‌توان ادعا کرد که تنها معضل پیش‌رو و روان‌زخم‌های مردم داخل ایران به مساله تهدید جنگ محدود می‌شود. مردم در حال حاضر به طور هم‌زمان با مجموعه پیچیده‌ای از معضلات و روان‌زخم‌های فردی و جمعی دست و پنجه نرم می‌کنند. انتقام جمهوری اسلامی از زنان و مبارزاتشان برای حق زیستن عادی، سرکوب روزافزون آزادی‌ها و حقوق ابتدایی شهروندان، سقوط ارزش ارز رایج و گرانی‌های افسارگسیخته از جمله بخش‌های این مجموعه‌ی پیچیده‌ هستند.

روان جامعه ایران چه به لحاظ تاریخی و چه به لحاظ تعدد از روان‌زخم‌ها اشباع شده است.

جامعه ایرانی خارج کشور نیز به‌رغم دوری، خود را متاثر از وحشت سرکوب در ایران می‌داند
جامعه ایرانی خارج کشور نیز به‌رغم دوری، خود را متاثر از وحشت سرکوب در ایران می‌داند

تداوم عامدانه روان‌زخم‌ها؛ سپر حفاظتی حکومت

جمهوری اسلامی نه‌تنها دغدغه‌ای برای سلامت روان و کاهش آلام روحی شهروندان ندارد، بلکه تلاشی نیز برای حفظ سلامت جامعه و کاهش فشارهای روانی ناشی از بحران‌ها به کار نمی‌بنند.

انجمن علمی روانشناسی در بیانیه‌ای در سال ۱۳۹۸ گفته بود: «شوربختانه در این دوران، زندگی برای بیشتر مردم دشوار شده است.» این انجمن بارها هشدار داده که حکومت باید سلامت روان مردم را جدی بگیرد. اما حکومت با سیاست‌گذاری‌های ناکارآمد چه در بعد کارآمدی و چه روانی، جنگ‌طلبانه و ایدئولوژیک عمل می‌کند و همواره آسیب‌های روانی مضاعفی به مردم تحمیل کرده است.

نهادها و مقام‌های حکومت نه تنها نگران اثرات بلندمدت روان‌زخم‌های طولانی‌مدت بر بافت فرهنگی و اجتماعی ایران نیستند، حتی در مواردی تعمدا برای افزایش کمی و تداوم هر چه بیشتر تشویش‌ها و موقعیت‌های تراماتیک یا آسیب‌زا کوشش کرده‌اند. چرا که تداوم وضعیت‌های آسیب‌زا منجر به فرسایش و خستگی روانی جامعه می‌شود. حکومت تداوم موقعیت‌های فرسایشی را برای خود تبدیل به یک فرصت و استراتژی کرده تا بلکه خستگی روانی مردم احتمال خیزش و انقلاب را به حداقل برساند.

یکی از نمونه‌های این فرصت‌طلبی این است که در ماه‌های اخیر، حکومت هر بار به موازات افزایش گمانه‌زنی‌ها درباره بالا رفتن احتمال وسعت یافتن زمین جنگ به خانه‌های مردم ایران و افزایش فشار روانی بر جامعه، سرکوب‌های داخلی را هم تشدید کرده است. تشدید سرکوب‌ها به منظور اعمال فشار و استهلاک روانی حداکثری بر مردم و به مثابه یک اولتیماتوم است تا بدانند حکومت حتی در میانه جنگ هم قرار نیست سرکوب داخلی را فراموش کند و به آن‌ها مجال اعتراض و انقلاب بدهد.

اما این فرسایش‌ها و ناامیدی‌ها در جامعه در حکم خاکستر روی آتش هستند. به ویژه از دی ماه سال ۱۳۹۶ شاهد بوده‌ایم که جرقه‌هایی از جنایات حکومت منجر به شعله‌ور شدن آتش خشم مردم شده و اعتراضات سراسری خیره‌کننده و خیزش انقلابی «زن، زندگی، آزادی» را هم پدید آورده است.

این خشم مردمی، حتی با وجود خاکستر در چشمانشان، به نظر می‌رسد به رقم زدن یک انقلاب همه‌جانبه متعهد است. اگر قرار بر مرگ انگیزه شهروندان برای اعتراض و خیزش بود، کشتار و سرکوب و جنگ سه دهه نخست جمهوری اسلامی می‌توانست مردم را متوقف کند.