«محل تقاطع»؛ جستوجوی یک دختر ترنس در استانبول امروز
«محل تقاطع»، ساخته لوان آکین، محصول مشترک ترکیه و گرجستان، داستان ناگفتهای را روایت میکند: جستوجوی یک دختر ترنس در استانبول که از فشار خانوادهاش در روستایی در گرجستان گریخته است.
پرداختن به موضوع اقلیتهای جنسی همچون همجنسگرایان و افراد ترنس در سالهای اخیر در فیلمهای مختلفی مورد توجه قرار گرفته و جشنوارههای معتبری هم به این آثار علاقه ویژه نشان دادهاند. یکی از این جشنوارهها، جشنواره جهانی فیلم برلین (برلیناله) است که در بخش مهمی به نام پانوراما، به فیلمهایی با این مضامین توجه خاصی نشان میدهد و اغلب فیلمهای این بخش در این باره هستند؛ از جمله فیلم «محل تقاطع» (Crossing) که بخش پانورامای جشنواره امسال را افتتاح کرد و حالا این روزها در آمریکا، کانادا و بریتانیا اکران عمومی شده است.
این فیلم در گرجستان آغاز میشود، با یک معلم بازنشسته که زنی قوی به نام لیا است. او که میانسالی را طی کرده، در اواخر عمر حالا تنها یک هدف دارد: پیدا کردن تکلا، فرزند خواهرش که سالها پیش به استانبول گریخته است و کسی خبری از او ندارد.
لیا همراه پسر جوانی به نام آچی که در محیط نامساعدی با برادرش زندگی میکند، به سمت استانبول به راه میافتند تا تکلا را بیابند.
با جلوتر رفتن قصه میفهمیم که تکلا یک دختر ترنس است و بر اثر فشار خانواده و پذیرفته نشدن در اجتماع کوچک محل زندگیاش مجبور به ترک آنجا شده است. به نظر میرسد حالا او در استانبول زندگی میکند و به محض رسیدن شخصیتها به این شهر، فیلم به سیاحتی در محله ترنسها در استانبول تبدیل میشود؛ جایی که یک وکیل جوان به نام اوریم برای حق و حقوق آنان میجنگد و سعی دارد از ایشان در برابر قانون محافظت کند.
از زمانی که لیا و آچی به استانبول میرسند، فیلم کاملا به اثری درباره این شهر تبدیل میشود که با ستایش به آن نگاه میکند.
همه چیز این شهر شلوغ و بسیار پرجمعیت و بزرگ، بخش اصلی فیلم را شکل میدهد که در آن دو مسافر گرجستانی به سیر و سیاحت شهری دراندشت اما جذاب مشغولاند و ما هم همراه آنها به مشاهدهکنندگانی تبدیل میشویم که به گوشه و کنار و مناطق شهری مختلفی سفر میکنیم که معمولا از نگاه توریستهای بیشمار این شهر مخفی میمانند.
یکی از این محلات جایی است که افراد ترنس زندگی میکنند. برخی از آنها به تنفروشی مشغولاند و لیا زمانی که میفهمد خواهرزادهاش در اینجا زندگی و احتمالا کار میکرده، در گوشهای مینشیند و اشک میریزد اما فیلم درباره دلسوزی و ترحم نسبت به ترنسها نیست؛ بلکه برعکس به فیلمی در ستایش حق و حقوق آنها تبدیل میشود.
در این میان اوریم به عنوان وکیل نقش مهمی در داستان پیدا میکند، هم در جهت کمک به لیا و آرچی و هم در جهت شناساندن محل زندگی و دنیای افراد ترنس. در نتیجه رفتهرفته تماشاگر (و شخصیت اصلی) از حس تاسف درباره این افراد دست میکشد و به دنیای درونی آنها نزدیکتر میشود که با کلیشههای معمول تفاوت دارد.
به نظر میرسد نگاه سازندگان دقیقا بر همین مبنا شکل گرفته که از کلیشههای معمول بگریزند و نگاهی متفاوت درباره زندگی افراد ترنس را رو در روی تماشاگر قرار دهند. نگاهی که لزوما با اندیشهها و تفکرات آنها سازگار نیست.
در واقع قرار است تماشاگر یک بار دیگر همراه با شخصیت اصلی(لیا) باورهای خود در این باره را به چالش بکشد و احتمالا سازندگان انتظار دارند تماشاگر به همراه لیا، باورهای خود را تغییر دهد.
در طول فیلم با شخصیتی همراه هستیم که در روستایی در گرجستان دنبالهروی فضا و انتظارات جمعی بوده و به همین دلیل به همراه خواهرش به آزار تکلا پرداخته است.
حالا پس از گذشت سالهای طولانی، لیا در یک اودیسه بزرگ در شهر استانبول، با دنیا و جهان دیگری آشنا میشود که نتیجه منطقی آن نوعی تجدید نظر درباره نگاه او به تکلا و همینطور جهان اطرافش است.
زمانی که نگاه سنتی در برابر واقعیت زندگی جهان مدرن قرار میگیرد، لیا چارهای جز تغییر ذهنیات خود ندارد و در نتیجه او که تنها به خواست خواهرش به هنگام مرگ به دنبال تکلا آمده تا او را برگرداند، حالا تمام خواستهاش در پیدا کردن او برای نوعی عذرخواهی خلاصه میشود، چرا که او و مادرش خواستههای او را درک نکرده و طردش کردهاند.
حاصل این جستوجو، پایانی عجیبی است. تماشاگر به چیزی نمیرسد که انتظارش را دارد و با نوعی پایان باز روبهرو هستیم که بیشتر پایانی تمثیلی است که زن را در برابر جهانی بزرگتر و مدرنتر از قبل به نمایش میگذارد و به شکلی رها میکند.
اما سکانس رویای پایانی، زیباترین صحنههای فیلم را خلق میکند؛ جایی که گذشته و حال و آینده به هم پیوند میخورند و فضای جذابی خلق میشود تا تماشاگر بتواند احیانا با ذهنیتی تازهتر سالن سینما را ترک کند.