«گردبادها»؛ گردباد ما را با خود خواهد برد

بابک مستوفی

روزنامه‌نگار

Universal Pictures
Universal Pictures

«گردباد» به «گردبادها» تبدیل شده است: اولین قسمت فیلم گردباد (توئیستر)، به یکی از سودآورترین فیلم‌های سال ۱۹۹۶ تبدیل شد و به همین دلیل عجیب بود که تولید قسمت دوم با وقفه بیست‌وچند ساله همراه شد.

موفقیت این روزهای قسمت تازه این فیلم با عنوان «گردبادها» در گیشه‌ها، به نظر می‌رسد هالیوود را به سرعت به تولید قسمت سوم خواهد کشاند.

«گردبادها» ساخته لی ایزاکچونگ همان داستان قبلی را به شکل دیگری تکرار می‌کند که این بار قهرمانش به نام کیت کارتر در ابتدای فیلم با یک فاجعه دردناک مواجه می‌شود و سال‌ها طول می‌کشد تا برای درمان خود و رسیدن به مقصود نیمه‌کاره‌اش، دوباره دست به کار شود.

او پروژه دانشجویی‌اش را همراه دوست پسرش و چند نفر از دوستانش پیگیری می‌کند تا با رفتن به میان گردبادهای مخرب و باز کردن بسته‌های سدیم پلی اکریلات، گردباد را بخواباند و از خرابی‌های آن در شهرها و روستاها جلوگیری کند.

ابتدای فیلم با یک شوک همراه است چرا که غالب شخصیت‌هایی که تماشاگر در چند دقیقه اول با آنها آشنا شده، می‌میرند. پروژه کیت در همان آغاز با مشکل مواجه می‌شود و با گیر افتادن او و گروهش در میان گردباد، دوست پسر و دو نفر از دوستانش را از دست می‌دهد. به این ترتیب بار گناه با شخصیت اصلی فیلم همراه می‌شود تا دست از این کار بکشد و به شغل تازه‌ای در شهر روی بیاورد اما فیلم بعدتر با این قضیه بار گناه به شکل کلیشه‌ای برخورد می‌کند و نمی‌تواند به درون احساسات این زن که موجب مرگ عزیزانش شده نفوذ کند.

اما طبیعتا فیلم قهرمانش را باز به داخل ماجرا می‌آورد تا پروژه ناتمامش را به اتمام برساند. در این راه فیلمساز از تمام فرمول‌های از پیش موفق ژانر استفاده می‌کند و بر اساس آن ما می‌دانیم که فیلم به چه سمت و سویی خواهد رفت. فیلمساز از این ماجرا ابایی ندارد و فیلم را کاملا منطبق بر نیاز و انتظار تماشاگر پیش می‌برد و به هیچ وجه از فرمول‌های از پیش تعیین شده عدول نمی‌کند. سازندگان قصد نوآوری ندارند و تنها می‌خواهند یک داستان بسیار ساده را در دل طوفان‌های سهمگین پیش ببرند. یعنی عملا داستانگویی را به حداقل می‌رسانند تا تماشاگر مقهور صحنه‌های جذابی شود که حالا با پیشرفت تکنولوژی دیدنی‌تر از فیلم قبلی هستند و روی پرده سینما عظمت خاصی دارند.

در طول فیلم چندین بار تماشاگر به تمامی در دل یک گردباد سهمگین قرار می‌گیرد و موقعیت خود به عنوان تماشاگر در محیط امن سالن سینما را فراموش می‌کند تا آنجا که یکی از صحنه‌های زیبای فیلم در داخل سالن سینما اتفاق می‌افتد و گردباد وارد سالن می‌شود و آن را ویران می‌کند تا همذات‌پنداری تماشاگر در داخل سینما بیشتر شود.

Universal Pictures
Universal Pictures

صحنه‌های گردباد از ابتدا تا انتها دقایق زیادی از فیلم را به خود اختصاص می‌دهند و هر صحنه میانه که معمولا چندان طول نمی‌کشد، در واقع مقدمه‌ای می‌شود برای یک صحنه اکشن دیگر از گردبادی که می‌تواند به قیمت جان شخصیت‌های اصلی تمام شود. به همین دلیل شخصیت‌پردازی به اندازه صحنه‌های اکشن اهمیت ندارد. از دید سازندگان، ما نیازی به شناخت بیشتر شخصیت‌ها نداریم و فیلم فقط اشاره‌هایی به خصوصیات آنها دارد تا به یک صحنه اصلی اکشن برسد.

اما در همان دیالوگ‌های کوتاه، فیلم سعی دارد شخصیت‌هایی نامتعارف خلق کند. مثلا شخصیت یوتیوبی معروف به نام تیلر در ابتدا با ویژ‌گی‌های منفی به عنوان یک فرصت‌طلب و سودجو معرفی می‌شود اما در ادامه، فیلم جای شخصیت مثبت و منفی را جابه‌جا می‌کند و ما می‌فهمیم دوست کیت یعنی شخصیت مثبت، بیش از تحقیق علمی، به همراه شریکش به دنبال سودجویی مادی‌ای است که از طریق یک مارشال فرصت‌طلب رقم می‌خورد و هر بار پس از ویرانی یک شهر، آنها آنجا حاضر می‌شوند تا زمین‌ها را ارزان‌تر از قیمت برای مارشال بخرند.

اما به شکل وارونه، تیلر از میانه فیلم به شخصیت مثبت تبدیل می‌شود که طبق فرمول معمول، کیت هم به او دل می‌بازد. از اینجا با عاشقانه‌ای همراه هستیم که قرار است باز طبق فرمول از پیش تعیین شده، تحقیق علمی هم از راه همکاری این دو نفر پیش برود.

اما وقایع فیلم که به قصه‌های جن و پری شبیه‌تر است تا واقعیت زندگی، دوست کیت را هم به جمع «خوبان» روزگار برمی‌گرداند که به نظر می‌رسد باج دادن خوش‌بینانه بی‌دلیلی است که تماشاگر نیازی به آن ندارد.

انتقاد از محققان و دانشمندانی که در خدمت ثروت‌اندوزی قرار می‌گیرند و خود را به سرمایه‌داری می‌فروشند، می‌توانست یکی از مایه‌های مهم فیلم را شکل دهد اما سازندگان ترجیح داده‌اند مایه‌ای را که حرف زدن درباره آن را خود در دل فیلم گنجانده‌اند، به شکل سربسته‌ای رها کنند و به دنیای اکشن جن و پری فیلم بازگردند که البته به خودی خود و در راستای فیلم پرفروش هالیوودی اشکالی ندارد اما مشخص نیست که اگر قرار بر این نوع پایان کلیشه‌ای برای فیلم بود (که همه چیز به خوبی و خوشی تمام شود، آن هم فیلمی که در ابتدا با «خوبی و خوشی» پیش نمی‌رود و با مرگ دردناک شخصیت‌ها همراه می‌شود و شروع متفاوتی را شکل می‌دهد) اساسا چرا وارد بحث پیچیده‌ای درباره خودفروشی علم می‌شود که در نهایت مجبور باشد این گونه بی‌هدف رهایش کند.