هنرمندان ایرانی و تبعید؛ وطن آنجاست که آزاد باشی؟

فرزاد رستمیان

روزنامه‌نگار

در طول تاریخ بسیاری از نویسندگان، فیلم‌سازان و سایر هنرمندان از دست حکومت‌های خودکامه گریخته‌اند و به تبعیدی اجباری یا خودخواسته تن داده‌اند.

پس از انقلاب ۱۳۵۷، این تبعید دامان بسیاری از هنرمندان و نویسندگان ایرانی را گرفت؛ از غلامحسین ساعدی در اوایل انقلاب تا بهرام بیضائی که دهه‌ها در برابر تبعید مقاومت کرد اما سرانجام به آمریکا رفت.

به‌نظر می‌رسد تبعید (و مفهوم تبعید شدن) از نگاه مردمان جوامع توتالیتر یا تحت سلطه حکومت‌های دیکتاتوری، خود واجد ارزش است. این مردمان به تبعید به‌عنوان یک کنش قهرمانانه نگاه می‌کنند. در کتاب‌ها هنگامی که از تبعید برتولت برشت، امیل زولا و یا فیلم‌سازانی چون فریتز لانگ یا آندره‌ی تارکوفسکی و یا تبعید خودخواسته اورسن ولز و پرشمار نام‌های دیگر هنرمندان سخن به میان می‌آید، ناخودآگاه انتساب واژه تبعید به آن نام‌ها ارزش می‌دهد. در حالی که آن‌چه در این متون و در اذهان عمومی خوانده و شنیده نمی‌شود تبعات این تبعید برای هنرمند است. هرچند این جمله را رد می‌کنم که هنرمند تا زمانی هنرمند است که بر خاک خود و در کشورش باشد؛ زیرا تاریخ نشان داده همین اسامی نام‌برده به‌علاوه بسیار نویسنده، موسیقی‌دان، کارگردان، نقاش، رقصنده و ... در تبعید همچنان به کار خود ادامه داده و چه‌بسا با کیفیت بهتر و ذهن آزادتری به خلق هنر پرداخته‌اند. اما نمی‌توان انکار کرد که هنرمند -تحت هر شرایطی- درگیر فرهنگ و اجتماع و همین خاک خودش است.

در واقع شاید بتوان هنرمندان را در این موقعیت به دو دسته تقسیم کرد: آنان که در کشور خود تمام‌وقت با فرهنگ و اجتماع خود کنش و واکنش دارند و آنان که خاک را به‌شکل ذهنی در خود حفظ کرده و در تمام سال‌های تبعید، از ذهن خود تغذیه می‌کنند. دسته دوم عمدتا محکوم است به «به‌روز نبودن» و «گیر کردن در دوره‌ای خاص» در حالی که این هنرمندان تبعیدشده، ناگزیر یا باید آن‌چه زیست کرده را تا ابد حفظ کنند و یا مانند بسیاری به امور جدیدی که زندگی‌اش نکرده بپردازند که در این صورت باز محکوم می‌شوند به «تقلید».

تبعید ،چه ناخواسته و چه خودخواسته،ویران‌کننده است، شاید مصداق کشتن باشد؛ کشتن بخشی از آدمی. و افسوس که در جامعه ایرانبیش از چهل سال است این تبعیدها ادامه داشته و در چندسال اخیر نیز تشدید شده است.

شاید نخستین چیزی که با شنیدن تبعید در نظام دیکتاتوری جمهوری اسلامی به‌یاد ایرانیان بیاید، تبعید موسیقی پاپ به لس‌انجلس باشد؛ موسیقی پاپ در اواسط دهه چهل خورشیدی تا اواخر دهه پنجاه به دستاوردهای بزرگی در سطح جهانی رسیده بود و هنرمندانی که در زمینه شعر و ترانه، آهنگ‌سازی و خوانندگی در طول تاریخ ایران تکرارنشدنی بودند، پس از انقلاب پنجاه‌ وهفت تن به خاک دیگر زدند. عده‌ای هم که بازگشتند غالبا هیچ‌گاه، حتی در چارچوب قوانین جمهوری اسلامی، امکان فعالیت نیافتند.

جالب این‌جاست که دقیقا آن دسته از تبعیدشدگان موسیقی همچنان، با گذشت بیش از چهل سال از انقلاب پنجاه‌وهفت، از روزهای پیش از انقلاب و عشق‌های پیش از انقلاب و حال‌وهوای پیش از انقلاب سخن می‌گویند.

در عین حال می‌توان به تبعید نویسندگان ایرانی نیز پرداخت. هنرمندانی از نسل‌های مختلف هم‌چون ابراهیم گلستان، رضا قاسمی، عباس معروفی، رضا براهنی، بهمن فرسی، علی‌مراد فدایی‌نیا، محمد عبدی و ... که هرکدام از خاک وطن بریدند و در گوشه‌ای از دنیا به نوشتن یا ننوشتن مشغول‌اند. برای هنرمند در تبعید، ننوشتن نیز شاید نوعی کنش اعتراضی محسوب شود. ابراهیم گلستان پس از مهاجرت تا زمان مرگ چیزی منتشر نکرد و اگر کتاب‌های تازه‌ای هم از او چاپ می‌شود، مربوط به دوران پیش از انقلاب است (نظیر مختار در روزگار یا برخوردها در زمانه برخورد).

در این‌جا نکته حائز اهمیت این است که تمام این هنرمندان در تبعید در نوشته‌های خود انگار از وطن جدا نمی‌شوند. عبدی در رمان کوتاه پنج زن در عین پرداختن به زنانی که هرکدام در گوشه‌ای از دنیا با مشکلات شخصی خود دست‌و‌پنجه نرم می‌کنند، تاریخ ایران را مانند قطاری از وسط زندگی‌های شخصیت‌هاش رد می‌کند. معروفی در رمان بلند «پیکر فرهاد» زن اثیری صادق هدایت را به زن دهه شصت خورشیدی -آخرین تصویری که از زن ایرانی در کشور خود سراغ دارد- نزدیک می‌کند و بسیار نوشته‌های چاپ‌شده در خارج از ایران که رنگ ایران دارد و بوی ایران می‌دهد.

در این میان، فیلم‌سازان هم همچون سایر هنرمندان یا تبعید شدند و یا دارند یکی پس از دیگری از کشور می‌گریزند. آخرین نمونه‌اش محمد رسول‌اف که پس از سال‌ها فیلم‌سازی و ده‌ها جایزه و اعتبار جهانی، از راه غیرقانونی کشورش را پشت سر گذاشت.

رسول‌اف در میان فیلم‌سازان معترض به حکومت، که به‌عنوان فیلم‌ساز سیاسی شناخته می‌شوند، فیلمسازترین‌شان است؛ فردی که بیش از هرکس (در میان کارگردان‌های سیاسی‌) شیوه‌های قصه‌گویی را می‌داند و توان مجذوب ساختن تماشاگر را دارد. تاریخ تبعید سینماگران و اهالی سینما به سال صفر تاریخ معاصر ایران، انقلاب اسلامی،بازمی‌گردد - از فریدون فرخزاد، بهروز وثوقی، پرویز صیاد، بصیر نصیبی، شیرین نشاط، سوسن تسلیمی و منوچهر فرید تا بهمن قبادی، گلشیفته فراهانی و محمد رسول‌اف وقتی امکان فعالیت نمی‌دیدند و عرصه روزبه‌روز برایشان تنگ‌تر می‌شد، ایران را به‌ سوژه‌ای ذهنی بدل کرده و آزادی را در جایی دیگر پیدا کردند-جمله‌ای است آشنا که وطن آن‌جاست که آزاد باشی!

نخستین موج تبعیدها پس از به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی، مسئله قتل‌های زنجیره‌ای و پس از آن حمله به کوی دانشگاه بود که فارغ از سانسور و عدم امکان فعالیت هنری، جان هنرمندان را در خطر قرار می‌داد و این شد که بسیاری از افراد نامبرده در میانه دهه هفتاد خورشیدی ایران را ترک گفتند.

پس از آن جنبش سبز است که بیش‌تر کارگردان‌ها را از کشور بیرون کشاند. شرایط فیلم‌سازی در زمان جنبش سبز ایران برای آن‌دسته از سینماگرانی که خواستار برکناری محمود احمدی‌نژاد از ریاست‌جمهوری بودند سخت‌تر شد. خانواده مخملباف از سال هشتادوچهار خورشیدی ایران را ترک کرد و جعفر پناهی به شش سال حبس و بیست‌سال محرومیت از فعالیت سینمایی محکوم شد.

طبق تحقیقاتی که حمید نفیسی بر اساس کاتالوگ جشنواره‌ها و مطبوعات درباره سینمای ایران در تبعید به دست آورده، فیلم‌های ساخته‌شده در خارج از ایران طی سال‌های ۱۹۵۸ تا ۲۰۰۱ میلادی بیش از پانصد مورد بوده است و در این میان، ایرانیان مقیم آمریکا با بیش از دویست فیلم، رتبه اول را در میان هنرمندان تبعیدشده دارند و پس از آن فرانسه است با کم‌تر از صد فیلم در این تاریخ.

ناگفته پیداست که اغلب موضوعات فیلم‌های تبعیدی درباره وضعیت دهشتناک فرهنگی و سیاسی ایران در زمان انقلاب است. شاید یکی از معروف‌ترین این فیلم‌ها که در ایران نیز به‌شدت مورد استقبال قرار گرفت «سنگسار ثریا» بود و درباره قانون غیرانسانی سنگسار کردن زنان؛ آثاری که فارغ از بررسی کیفیت هنری، با زبانی صریح به اعتراض می‌پردازند و در این میان می‌توان از فیلم «فرستاده» ساخته پرویز صیاد نیز یاد کرد که برخلاف سایر فیلم‌های تبعیدی، کیفیت هنری قابل توجهی هم داشت.

سینمای رسمی ایران از سال ۱۴۰۱ بدل به سینمای زیرزمینی شده است و سال‌به‌سال از فیلم‌های مجوزدار کاسته شده و به فیلم‌های حرفه‌ای زیرزمینی افزوده می‌شود. این یعنی، هرچند تلخ، تعداد فیلم‌‌سازان تبعیدی به‌سرعت در حال افزایش است تا جایی که حکومت ظلم فروریخته و هنرمندان یک‌به‌یک به خانه‌شان بازگردند.