یادداشت- میهن دوستی ایرانی و تفاوت آن با راست افراطی
مفهوم میهندوستی ایرانی یا ملیگرایی ایرانی از جمله مفاهیمی است که گاه در رسانههای غربی با تعابیر غیرواقعی توصیف شده که این امر به درک نادرست درباره خصوصیات منحصربهفرد این جریان فکری دامن میزند.
این مقاله به واکاوی برخی جنبههای ویژه ملیگرایی ایرانی میپردازد که اغلب به نادرست به عنوان مشابه جنبشهای راست افراطی نژادپرست و بیگانهستیز که در محافل غربی معمول است، تفسیر شده است. فهم این تفاوت برای درک عمیقتر از چشم انداز سیاسی-اجتماعی ایران و مقاومت تاریخی آن در برابر هژمونیهای خارجی اهمیت زیادی دارد.
ملیگرایی، یا همان «میهندوستی»، به عنوان لیبرالترین گفتمان سیاسی در تاریخ معاصر ایران شناخته شده است. این گفتمان فرهنگی و سیاسی همچون سدی محکم در برابر ایدئولوژیهای توتالیتر مانند مارکسیسم و اسلامگرایی قرار داشته و ایران را در دهههای پرتلاطم جنگ سرد از سقوط در دام کمونیسم نجات داده است.
با این وجود، این جریان در سال ۱۹۷۹ توسط اتحادی از کمونیستها و اسلامگرایان شکست خورد و محمدرضا شاه پهلوی ساقط شد.
مخالفان ناسیونالیسم ایرانی متشکل از دو جریان اصلی غربستیز، یعنی اسلام سیاسی و مارکسیسم بودند. خمینی ناسیونالیسم را به شدت محکوم میکرد و دستور به حذف نمادهای ملیگرایی از نهادها و جریانهای سیاسی صادر کرده بود. مارکسیستهای ایرانی نیز، پیش از انقلاب ۱۹۷۹، حملات تروریستی علیه نمادهای نفوذ غرب انجام داده بودند. این گروهها به سرنگونی حکومت پهلوی کمک کردند، حکومتی که به زنان و اقلیتهای دینی آزادیهای وسیعی اعطا کرده بود.
در دوران پهلوی، زنان و اقلیتهای دینی از آزادیهای گستردهای برخوردار بودند و روابط مثبتی بین ایران و اسرائیل برقرار بود. با این حال، مخالفان پهلوی هدفهایی مانند دیپلماتهای آمریکایی را مورد حمله قرار دادند و علیه حقوق زنان مبارزه کردند، در حالی که ملیگرایان به ترویج فرهنگ غربی و توسعه کشور امیدوار بودند.
برای درک بهتر تفاوتهای عمیق میان ملیگرایی ایرانی و دگرستیزی، لازم است به اندیشههای دوران انقلاب مشروطه و سالهای پس از آن توجه کنیم.
میرزاآقاخان کرمانی و سیدحسن تقی زاده، دو اندیشمند برجسته ایرانی، به اصلاحات ساختاری و آموزههای مدرن غربی متعهد بودند. کرمانی، پیشگام جنبش مشروطه، بر ضرورت دوری ایران از استبداد و خرافات تاکید داشت، در حالی که تقی زاده، مدافع نوسازی و مدرنیزاسیون با الهام از دموکراسیهای غربی بود. هر دو بر اهمیت آموزش، آزادی بیان و رسانهها به عنوان پایههای دموکراسی تاکید میکردند.
این خط فکری پس از یک توقف نسبتا طولانی در دهههای ۴۰ و ۵۰ شمسی، که متأثر از نفوذ فکری روشنفکران چپ و شیفته شوروی بود، بار دیگر در دهههای اخیر در میان ایرانیان زنده شده و به محور مبارزه آنها با حکومت جمهوری اسلامی تبدیل شده است.
ناسیونالیسم غربی پس از فروپاشی امپراتوری مقدس و تاسیس دولتملتهای اروپایی به وجود آمد، اما میهن دوستی ایرانی نتیجه هزاران سال وجود دولت-ملت در ایران و ادغام و همزیستی مسالمتآمیز اقوام مختلف در کنار هم است. این نوع میهن دوستی، برخلاف ناسیونالیسم غربی که تاختگرا است، تدافعی بوده و نه تنها به عنوان سدی در برابر اسلامگرایی افراطی عمل کرده، بلکه عاملی برای وحدت سرزمینی ایران و تأمین حق حاکمیت ملی بوده است.
در دوران حکومت پهلوی، که بنیانهای آن بر میهندوستی ایرانی استوار بود، اقلیتهای دینی نظیر یهودیان و بهائیان از آزادیهای گستردهای برخوردار بودند که در خاورمیانه بینظیر بود. این اقلیتها نه تنها در امور عبادتی آزاد بودند، بلکه بسیاری از کارآفرینان متعلق به این جوامع نیز از نظر اقتصادی در جامعه ایران جایگاه برجستهای داشتند. قانون حمایت از خانواده، که در دوران پهلوی تصویب شد، یکی از پیشروترین قوانین در زمینه حق طلاق و سن ازدواج به نفع زنان بود و زنان ایرانی حق رای را پیش از بسیاری از زنان اروپایی، از جمله سوییس، به دست آورده بودند.
در حوزه هنر نیز، زنان اغلب از حقوق بیشتری نسبت به مردان برخوردار بودند. جامعه الجیبیتی ایران نیز از آزادیهای قابل توجهی برخوردار بود و در عرصه هنری نقش فعالی داشت. به عنوان نمونه، یک سال پیش از انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷، زمانی که طراح معروف همجنسگرا، بیژن صفاری، ازدواج کرد، شهبانو فرح پهلوی به نمایندگی از خود دسته گلی را به عنوان تبریک ارسال داشت.
در ۱۵ سال گذشته حس میهندوستی ایرانی به طرز قابل توجهی در ایران رشد داشته است و ملیگرایان با انسجام مجدد خود به عنوان نیروی محوری در اعتراضات علیه جمهوری اسلامی در سالهای اخیر ظاهر شدهاند.
از دسامبر ۲۰۱۷، ایران شاهد پنج خیزش سراسری بزرگ بوده است که در طی آنها، مردم به طور گستردهای شعارهای ملیگرایانه سر دادهاند. این شعارها عبارتند از: «از کردستان تا تهران، جانم فدای ایران»، «رضاشاه! روحت شاد»، «زن، زندگی، آزادی؛ مرد، میهن، آبادی»، «سنندج، زاهدان، چشم و چراغ ایران»، «میجنگیم، میمیریم، ایران رو پس میگیریم»، «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» و «ایرانی میمیرد، ذلت نمیپذیرد».
این شعارها نشاندهندهی گسترش حس ملیگرایی و وطندوستی در بین مردم ایران است و تمایل آنها به حفظ هویت ملی و استقلال کشورشان را نمایان میکند.
در پایان، میهندوستی ایرانیان، که در میراث فرهنگی و تاریخی غنی ریشه دوانده است، در تضاد شدید با تصویرهای اغلب تقلیلگرایانه و کجدار و مریزی است که در رسانههای غربی یافت میشود.
این مهیندوستی با طبیعت دفاعی و فراگیر خود شناخته میشود، و نشاندهنده ملیگراییای است که وحدت را ترویج میدهد و در برابر فشارهای خصمانه مقاومت میکند تا اینکه باعث ایجاد حذف شود. با درک این ظرافتها، جامعه بینالمللی میتواند در گفتگویی آگاهانهتر و محترمانهتر درباره ایران بحث کند، و هویت ملی منحصر به فرد و آرمانهای مردم آن برای آزادی را به رسمیت بشناسد.