تحلیل

آیا اسرائیل دکترین دفاعی خود را در برابر جمهوری اسلامی بازسازی خواهد کرد؟

امید شمس
امید شمس

حقوقدان

تنش نظامی میان اسرائیل و جمهوری اسلامی به اوج خود رسیده و همزمان نشانه‌هایی از تغییرات مهم در دکترین دفاعی اسرائیل در مواجهه با جمهوری اسلامی و گروه‌های نیابتی‌اش به چشم می‌خورد.

در شرایطی که اسرائیل برای عملکردش در غزه به شدت تحت فشار است و برای این‌که به رفح حمله نکند از سوی آمریکا و سایر متحدانش هشدارهایی جدی دریافت کرده است، به نظر می‌رسد تشدید رویارویی نظامی با جمهوری اسلامی به بخشی از استراتژی نظامی اسرائیل بدل شده است.

پرسش این است که چرا اسرائیل در این مقطع از عملیات نظامی خود بر افزایش تنش نظامی با جمهوری اسلام اصرار دارد؟

اسرائیل چه می‌خواهد؟

پس از وقوع حمله تروریستی حماس در ۷ اکتبر، اسرائیل با لحظه‌ای مشابه ۱۱ سپتامبر مواجه شد. لحظه‌ای که اولا نشانگر یک حفره عظیم امنیتی بود؛ دوم این‌که یک شوک عظیم ملی به تمامی سطوح جامعه وارد کرد؛ سوم این‌که اقتدار و قدرت بازدارندگی نظامی و اطلاعاتی کشوری با دشمنان متعدد را عمیقا دچار بحران کرد؛ و نهایتا پیامدهای آن به واسطه گروگان‌هایی که در اختیار حماس هستند همچنان ادامه دارد.

در این شرایط اسرائیل سه هدف اصلی را در پاسخ نظامی خود دنبال می کند:

۱- بازگرداندن اقتدار نظامی و امنیتی خود از طریق نمایش قدرت

۲- ایجاد بازدارندگی حداکثری از طریق دادن نابود کردن تهدیدهای بالقوه و بالفعل

۳- آزادی گروگان‌ها و بازگرداندن آرامش به جامعه‌ای جریحه‌دار شده.

دست‌کم در سه ماهه نخست جنگ، اسرائیل دو استراتژی اصلی را برای رسیدن به این اهداف در نبرد با حماس دنبال کرده است:

۱- آزادسازی گروگان‌ها و از بین بردن حداکثری توان نظامی و لجستیکی حماس در غزه از طریق کشتن جنگجویان حماس و نابود کردن کلیه زیرساخت‌هایی که به هر شکلی می‌تواند از سوی حماس برای تهدید مجدد اسرائیل مورد استفاده قرار گیرد.

۲- از میان بردن توان سازماندهی و طراحی عملیات حماس از طریق حذف فرماندهان و طراحان عملیات نظامی.

حمله زمینی گسترده اسرائیل به غزه و حملات هوایی به لبنان و سوریه در جهت پیشبرد این دو استراتژی طراحی شدند. اما دست‌کم در استراتژی نخست، دستاوردهای اسرائیل به مراتب کمتر از انتظاراتش بوده است. علی‌رغم عملیات گسترده و پرهزینه زمینی، گروگان‌ها هنوز آزاد نشده‌اند. به گفته ارتش اسرائیل حدود ۱۲ هزار نفر از جنگجویان حماس کشته شده‌اند. این رقم نزدیک به نیمی از کل تلفات طرف فلسطینی و نیمی از برآورد نهادهای اطلاعاتی اسرائیل از کل تعداد جنگجویان حماس در غزه است.

همزمان، آمار بالای تلفات غیرنظامیان، اعتراضات بی‌سابقه‌ای را در سراسر جهان علیه اسرائیل برانگیخته و انتقاداتی از سوی نزدیک‌ترین متحدان اسرائیل در پی داشته که در تاریخ این کشور بی سابقه بوده است.

دستاوردهای اسرائیل اما در حذف فرماندهان و رهبران حماس به مراتب بیشتر بوده است. دست‌کم شش فرمانده ارشد حماس علی قاضی، مراد ابو مراد، بلال الکدرا، ابراهیم بیاری، مروان عیسا، و صالح العاروری از طریق حملات هوایی هدف‌مند کشته شدند. همچنین دست‌کم پنج فرمانده ارشد سازمان جهاد اسلامی جاهد شاکر غنام، خلیل صلاح البهتینی، طارق محمود عزالدین، ایاد الحسنی، علی حسن غالی در حملات مشابه کشته شدند. علاوه بر این چندین فرمانده ارشد و میانی حزب‌الله لبنان از جمله وسام الطویل (فرمانده واحدهای رضوان)، بدیع جمیل حمیه، علی احمد حسین، و اسماعیل یوسف باز نیز با همین روش کشته شدند.

از سوی دیگر جمهوری اسلامی به سرعت توانسته در بخشی از لایه‌های اعتراضات ضد جنگ نفوذ کند و از آن‌ها به عنوان ابزاری برای تقویت جنگ نرم خود علیه اسرائیل استفاده کند. جمهوری اسلامی همچنین فعالانه تلاش کرده تا از طریق حوثی‌های یمن، گروه‌های مسلح عراقی و حزب‌الله لبنان جبهه‌های جدیدی علیه اسرائیل و متحدانش در منطقه باز کند تا از این طریق هم از تمرکز اسرائیل بر نابودی حماس بکاهد و هم با برهم زدن امنیت منطقه و بحران‌زایی در مسیرهای اصلی تجارت به ویژه شاهراه‌های کشتی‌رانی در خلیج عدن، متحدان اسرائیل را در بلند مدت مجبور به اعمال فشار بر اسرائیل برای پایان جنگ کند.

به نظر می‌رسد اسرائیل در سه ماه دوم جنگ به ارزیابی استراتژی‌ها و دستاوردهای خود پرداخت و متوجه خطای راهبردی بزرگی شد. اسرائیل در سه ماه نخست از رویارویی مستقیم با جمهوری اسلامی در سطح بالا پرهیز و بر نابودی توان نظامی حماس و جهاد اسلامی تمرکز کرد. تقریبا تمامی حملات هوایی اسرائیل به سوریه در سه ماه نخست به از کار انداختن توان لجستیکی حزب‌الله و نیروی قدس محدود بود. اما اسرائیل متوجه شد جمهوری اسلامی فعالانه از این فرصت برای گشایش جبهه‌های جدید علیه اسرائیل، تجهیز و بازسازی سازمان از هم پاشیده نیروهای نیابتی‌اش استفاده کرده و مهم‌تر این‌که خسارات انکارناپذیر جنگ شهری با حماس و جهاد اسلامی دست جمهوری اسلامی را در گسترش بی‌سابقه جنگ نرم علیه اسرائیل باز گذاشته است.

در این زمان بود که اسرائیل به چرخشی مشهود دست زد و با تکیه بر موثرترین بخش استراتژی‌اش در جنگ با حماس، یعنی حملات هدف‌مند هوایی، به مواجهه مستقیم با جمهوری اسلامی روی آورد. حذف هدف‌مند فرماندهان حماس، حزب‌الله و جهاد اسلامی نه تنها ضربه مهلکی به ساختارهای عملیاتی این سازمان‌ها زد، بلکه در احیای اقتدار امنیتی اسرائیل که به شدت از حمله ۷ اکتبر ضربه خورده موثر بود.

کشتن رضی موسوی یکی از بلندپایه‌ترین فرماندهان نیروی قدس نخستین قدم بود. حمله به منزل شخصی این فرمانده نیروی قدس که در آن تنها رضی موسوی و سه شبه‌نظامی کشته شدند، به وضوح نشانگر یک عملیات پیچیده اطلاعاتی بود که توانست بخشی از اعتبار از دست رفته نهادهای اطلاعاتی اسرائیل را بازگرداند. از طرف دیگر، کشتن موسوی که مسوول پشتیبانی محور مقاومت در سوریه بود، ضربه جبران‌ناپذیری به شبکه تجهیز و تمویل نیروهای نیابتی سپاه در سوریه وارد کرد و نهایتا سپاه را وادار به خروج افسرانش از سوریه کرد.

اسرائیل در سه ماه دوم جنگ بر سر یک دو راهی برای تصمیم‌گیری قرار گرفت. گزینه اولش ادامه عملیات زمینی در غزه برای نابودی باقی‌مانده جنگجویان حماس و حمله به رفح علی‌رغم انتقادات شدید جامعه بین‌الملی بود که به تصویب بی‌سابقه قطع‌نامه شورای امنیت منجر شد. اصرار بر انجام این عملیات می‌تواند به کاهش چشمگیر حمایت آمریکا و دیگر متحدان اسرائیل منجر شود و حتی قطع‌نامه شدیدتری در شورای امنیت علیه اسرائیل در پی داشته باشد و بر پرونده شکایت آفریقای جنوبی از اسرائیل به اتهام نسل‌کشی تاثیر بگذارد.

گزینه دیگر، تشدید مواجهه با منبع اصلی تهدید یعنی جمهوری اسلامی بود. اسرائیل با به تعویق انداختن حمله به رفح، خروج بخشی از نیروهایش از غزه و کشتن محمدرضا زاهدی، دست‌کم تا این لحظه گزینه دوم را انتخاب کرده است. اما اسرائیل در این مواجهه چه منافعی دارد؟

نخست، اسرائیل متوجه شده است که اگرچه جمهوری اسلامی از وارد شدن مستقیم به جنگ اسرائیل و حماس خودداری کرده اما تلاش‌هایش را برای بسیج و تجهیز نیروهای نیابتی‌اش علیه اسرائیل افزایش داده است. اسرائیل می‌داند که غافل شدن از تحرکات جمهوری اسلامی می‌تواند به ضربه مشابه دیگری منجر شود.

دوم، اسرائیل متوجه شده است که جنگ شهری با سازمان‌های تروریستی که عامدانه در میان نیروهای غیره نظامی پنهان می‌شود، هزینه‌های بین‌المللی بسیار فراتر از انتظار دارد. در نتیجه اگر نتواند توان نظامی این سازمان‌ها را به طور کامل نابود کند، چاره‌ای ندارد جز این‌که شاهراه لجستیکی آن‌ها یعنی منبع اصلی تامین مالی و تسلیحاتی و آموزشی‌شان را هدف قرار دهد.

سوم، اسرائیل می‌داند که رویارویی مستقیم نظامی با جمهوری اسلامی که رسالت ایدئولوژیک خود را نابودی اسرائیل می‌داند حتمی است و تنها زمان آن می‌تواند به تعویق بیفتد. اسرائیل اکنون آمادگی نیروهای خود را برای ورود به درگیری نظامی با جمهوری اسلامی بیش از هر زمان دیگری می‌بیند. مهم‌تر این‌که تصور می‌کند با توجه به حمله ۷ اکتبر زمینه‌سازی و توجیه مناسبی برای چنین رویارویی‌ای در اختیار دارد.

از سوی دیگر، اسرائیل به هیچ وجه از رویکرد دولت آمریکا درباره برنامه هسته‌ای جمهوری اسلامی راضی نیست و احساس می‌کند با سیاست فعلی آمریکا دستیابی جمهوری اسلامی به سلاح هسته‌ای قطعی است. افزون بر این‌ها، تصور اسرائیل مبتنی بر حملات پیشینش به فرماندهان نیروی قدس و پاسخ انفعالی جمهوری اسلامی بود. در نتیجه هدف ابتدایی‌اش از تشدید رویارویی نظامی با ایران خروج کامل نیروهای سپاه دست‌کم از غرب و جنوب سوریه بود.

چهارم، اسرائیل می‌داند که اگرچه به خاطر عملکردش در غزه انتقادات بی‌سابقه‌ای از سوی متحدان غربی‌اش دریافت کرده و حمایت آن‌ها را برای حمله به رفح نخواهد داشت، اما در صورت مواجهه نظامی با جمهوری اسلامی شرایط تغییر می‌کند و کشورهای غربی هرگز در مقابل تهدید موجودیت اسرائیل از سوی جمهوری اسلامی در یک رویارویی مستقیم نظامی بی‌طرف نخواهند ماند. علاوه بر این، در حالی‌که اکثریت کشورهای منطقه اسرائیل را شدیدا به خاطر جنگ در غزه سرزنش می‌کنند اما در پس پرده از رویارویی مستقیم اسرائیل با جمهوری اسلامی استقبال می‌کنند. گواه بارز این مساله همکاری قابل توجه متحدان غربی اسرائیل با کشورهای منطقه برای رهگیری موشک‌ها و پهبادهای شلیک شده از ایران به سمت اسرائیل است.

در آخر، رویارویی نظامی اسرائیل و جمهوری اسلامی به ویژه با نوع پاسخی که از سوی جمهوری اسلامی به کشته شدن زاهدی داده شد ،شرایط را عمیقا به نفع اسرائیل تغییر داد. این پاسخ به شکل موثری توجهات را از شرایط فعلی در غزه منحرف کرد. علاوه بر آن به دلیل هدف گرفتن شهرهای اسرائیل با بیش از ۳۵۰ پرتابه که استعداد ایجاد تلفات سنگین غیرنظامی را داشت، به جامعه جهانی نشان داد جنس تهدیدی که از جانب جمهوری اسلامی متوجه اسرائیل و منطقه است چیست و این مساله امکان بازیابی ابتکار عمل دیپلماتیک اسرائیل را تا حدود زیادی فراهم کرد. حتی ایالات متحده از نوع پاسخ مستقیم جمهوری اسلامی غافل‌گیر شد و صحنه سیاسی آمریکا به‌یک‌باره چرخشی سریع به نفع اسرائیل و علیه جمهوری اسلامی را شاهد بود. گواه این مساله تغییر موضع چاک شومر، رهبر دموکرات‌ها و مهم‌ترین منتقد یهودی سیاست‌های نتانیاهوست که پس از حمله جمهوری اسلامی به اسرائیل سفر کرده و قویا از طرح کمک نظامی به اسرائیل حمایت می کند.

اما مهم‌تر از همه، این رویارویی جمهوری اسلامی را واداشت تا سنگی را که ۴۰ سال به سوی اسرائیل نشانه گرفته بود پرتاب کند و توان واقعی نظامی خود را آشکار کند. نتیجه دفع موثر حمله جمهوری اسلامی واقعی شدن تصور کشورهای غربی به ویژه آمریکا از قدرت نظامی جمهوری اسلامی است که آن را بسیار بیشتر از واقعیت تصور می‌کردند و حالا این واقعی‌سازی در تمامی معادلات آینده تاثیر خواهد گذاشت. همین موضوع منجر به ظهور نشانه‌هایی از تغییری بنیادین در دکترین دفاعی اسرائیل دارد.

زمزمه‌هایی از یک تغییر بنیادین

یادداشت اخیر نفتالی بنت، سیاستمدار راست‌گرا و نخست‌‌وزیر سابق اسرائیل در شبکه اجتماعی اکس درباره نحوه مواجهه با جمهوری اسلامی توجهات بسیاری را به خود جلب کرده است. یادداشت بنت تصویری دقیق از رویکرد جناح راست اسرائیل به مساله جمهوری اسلامی و گروه‌های نیابتی آن ارائه می‌دهد و به روشنی به ارزیابی استراتژی دفاعی و امنیتی اسرائیل در گذشته می‌پردازد.

یادداشت بنت به دقت نوشته شده و‌ به تمام طرف‌های درگیر می‌پردازد. ابتدا پاسخی روشن به تلاش آمریکا برای منصرف کردن اسرائیل از پاسخ به حمله جمهوری اسلامی‌ست: اگر این حمله پاسخ نگیرد تنها مقدمه‌ای برای حمله موفق‌تر خواهد شد.

پیام دیگر او به نیروهای سیاسی اسرائیل است. او از دکترین جدیدی حرف می‌زند که پیش‌تر مطرح نبود: هر راکتی به سمت اسرائیل شلیک شود، جمهوری اسلامی مستقیما تاوان خواهد داد. در سمت مقابل نیز این تغییر دکترین دفاعی در سخنان سلامی فرمانده سپاه مشهود است که اعلام کرد هر حمله‌ای از جانب اسرائیل مستقیما از خاک ایران پاسخ خواهد گرفت. این درحالی‌ست که در طرف اسرائیلی چین تغییر رویکردی با توجه به نفوذ گسترده اطلاعاتی اسرائیل در جمهوری اسلامی نتایج موثرتری به دنبال داشته است، اما در طرف دیگر، جمهوری اسلامی تنها در جنگ نیابتی موفق عمل کرده و نخستین حمله مستقیمش به اسرائیل یک شکست کامل بوده است.

پیام او برای کشورهای غربی که می‌دانند اگر اسرائیل وارد جنگ با جمهوری اسلامی شود ناچار به مداخله خواهند بود اما رغبتی به اینکار و‌ هزینه‌های هنگفت آن ندارند، این است که کم‌هزینه‌ترین راه‌حل، تجمیع اراده سیاسی برای فشار همه جانبه برای سرنگونی جمهوری اسلامی بدون مداخله نظامی است. به عبارت دیگر، اسرائیل از تنش به‌وجود آمده استفاده خواهد کرد تا امتیازات بیشتری در عرصه دیپلماتیک علیه جمهوری اسلامی بگیرد. تلاش آمریکا برای محدود کردن فروش نفت ایران پس از حمله به اسرائیل و بررسی تحریم‌های بیشتر از سوی کشورهای اروپایی نشانگر تاثیر این استراتژی است که البته هنوز نتوانسته اسرائیل را از تصمیم به پاسخ نظامی منصرف کند.

درنهایت، حتی اگر تنش نظامی کنونی متوقف شود و به جنگی تمام عیار نینجامد، از اظهارات بازیگران اصلی سیاست اسرائیل این‌گونه بر می‌آید که دو طرف به مرحله نهایی مواجهه وارد شده‌اند. اسرائیل که پیش‌تر هرگز در حدی بیشتر از حمایت لفظی و گاه سیاسی درگیر با موضوع سرنگونی جمهوری اسلامی نمی‌شد، اکنون بخشی از دکترین دفاعی خود را بر تلاش فعالانه سیاسی، اطلاعاتی، دیپلماتیک و نظامی برای سرنگونی جمهوری اسلامی متمرکز خواهد کرد.