تحلیل

مبارزه با حجاب اجباری و شورش علیه خود

زهرا باقری‌شاد
زهرا باقری‌شاد

پژوهش‌گر مطالعات جنسیت

صدیقه وسمقی، متفکران دینی را به چه فرامی‌خواند؟

همه‌ زنانی که در ۱۷ اسفند ۱۳۵۷ در خیابان‌های شمالی و مرکزی تهران گرد هم آمدند، هما دارابی که در اسفند ۱۳۷۲ در میدان تجریش تهران خودسوزی کرد، ویدا موحد که در دی ۱۳۹۶ در خیابان انقلاب تهران روسری سفید خود را از سر برداشت و روی جعبه‌ای ایستاد و تصویرش به عنوان «اولین دختر خیابان انقلاب» منتشر شد، آن زنانی که سال‌ها در «آزادی‌های یواشکی» شرح بی‌حجابی و روسری از سر برداشتن‌هایشان را روایت کردند، مهسا ژینا امینی که در شهریور ۱۴۰۱ به خاطر مقاومت در برابر گشت ارشاد بر اثرات ضربات ماموران این گشت کشته شد، زنانی که در مراسم خاکسپاری ژینا در آرامگاه آیچی سقز حجاب از سر برداشتند و گفتند «گه بیاید به این روسری»، و همه کسانی که در جنبش زن، زندگی، آزادی فریاد زدند «کشتن برای روسری، تا کی چنین خاک بر سری؟» از معترضان جدی به حجاب اجباری بودند.

آن‌ها سال‌ها بود که روسری بر سر نمی‌گذاشتند، باوری به حجاب نداشتند و در برهه‌های مختلف، مطالبه‌شان را که آزادی در اختیار حجاب بود فریاد زدند. آن‌ها زنانی هستند که هویت‌ اجتماعی و سیاسی‌‌شان در تقابل با جمهوری اسلامی است، و باورهایشان با ارزش‌های مذهبی مدنظر حکومت ذره‌ای همسویی ندارد. آن‌ها سال‌هاست با حجاب اجباری در ایران مبارزه کرده‌اند، و برای این مبارزه هزینه‌ها داده‌اند. آن‌ها «قدرت عریان جنبش اعتراضی زنان» هستند. زنانی که علیه حجاب اجباری و سایر عناصر یک نظام پدر/مردسالار عصیان می‌کنند و آن را به چالش می‌کشند از نظر این نظام، ترسناک‌اند. آن‌ها زنانی تسلیم‌ناپذیرند که ساز مخالف خودشان را می‌زنند، برای رهایی از تبعیض و ستم مبارزه می‌کنند و می‌توانند برای سایر زنان یک الگو باشند.

نظام مردسالار برای تداوم خود هم به سرکوب این زنان نیازمند است و هم به تبدیل گروهی از زنان به بازوهای تبلیغی و حمایتی تبعیض جنسیتی. جای تعجب نیست که در نقطه مقابل زنان چالشگر، زنانی بوده‌اند که به عنوان مدیر مدرسه، ناظم، معلم پرورشی، مامور گشت ارشاد، و حتی مادر، خواهر، دوست و همسایه در مقابل چالشگری‌ها و عصیان‌های زنورانه ایستاده‌اند، از نظام تبعیض تغذیه کرده‌اند و به بازتولید ارزش‌های جامعه مردسالار دست زده‌اند. حتی بوده‌اند زنانی که با سکوت و انفعال خود به هرچه نیرومندتر شدن نظام تبعیض یاری رسانده‌اند بی‌آن‌که بخواهند. 

اشتباه است اگر تصور کنیم همه‌ی زنان با مردسالاری مبارزه می‌کنند. زنانی هم هستند که از حامیان مردسالاری به شمار می‌روند. آن‌ها بر این باورند که زنان باید مورد احترام و حمایت مردان قرار گیرند، فرادست بودن مردان را در سلسله‌مراتب اجتماعی می‌پذیرند و موقعیت فرودست زنان را قابل قبول می‌دانند. به این زنان آموزش داده شده که به محافظت شدن توسط مردان نیاز دارند، و اینکه مردان نقش محافظ را داشته باشند برای این زنان ساده‌تر از «خودمختاری» و استقلال داشتن است. در واقع این زنان دنیایی را ترجیح می‌دهند که در آن مردان مسوولیت مراقبت و کنترل امور را برعهده داشته باشند. اما ساده‌انگارانه خواهد بود اگر میل به تداوم پدر/مردسالاری را در این زنان تنها در شکل تربیتی آن‌ها و درونی شدن نقش‌های اجتماعی جنسیت‌زده جست‌وجو کنیم.

گاه این گرایش به تداوم نظام سلطه جنسیتی، به دلیل سودی است که از تداوم آن عایدشان می‌شود. برای مثال زنانی که به عنوان مامور گشت ارشاد به سرکوب زنان دیگر دست می‌زنند از نظام تبعیض سود می‌برند و اگرچه همواره در نظام جنسیتی در موقعیت فرودست قرار دارند اما به دستیابی به مقام فرادست‌تر نسبت به سایر زنان امید بسته‌اند. آن‌ها در نظام تبعیض جنسیتی رشد کرده‌اند، به آن خو گرفته‌اند و از متلاشی شدن آن می‌ترسند زیرا هویت خود را در این نظام بازتعریف کرده‌اند و مهم‌تر اینکه از قدرت به چالش کشیدن آن و مبارزه با آن برخوردار نیستند یا ترجیح می‌دهند برای مبارزه با آن هزینه نکنند. آن‌ها به این دلیل که از توان چالش نظام مردسالار برخوردار نیستند رویای رشد و ترقی خود را در چارچوب همین نظام می‌بینند و از این رو به سرکوب مخالفان آن دست می‌زنند. حتی شاید شدت خشونتی که زنان حامی مردسالاری در کنترل‌گری، اعمال فشار، تهدید و سرکوب سایر زنان به کار می‌برند بیشتر هم باشد چرا که هنوز در مقایسه با مردان که از نظام تبعیض جنسیتی سود می‌برند، فرودست هستند و برای ترقی‌های اندکی که مدنظر دارند باید وفاداری خود را بیشتر ثابت کنند.

درک موقعیت این زنان ساده نیست: زن باشی و در یک حکومتی که قوانین زن‌ستیزانه دارد به موقعیت نمایندگی پارلمان دست پیدا کنی، زن باشی و در یک دولت مردسالار به منصب سیاسی دست پیدا کرده باشی.

از این دشوارتر اما درک موقعیت زنانی است که مناصب سیاسی و وابستگی ایدئولوژیک ندارند، از نظر سیاسی با حکومت ایران مخالفند اما محجبه بودن بخشی از هویت آن‌هاست. این زنان را نمی‌توان در گروه زنانی قرار داد که به بازوهای اجرایی نظام تبدیل شده‌اند، اما شاید بتوان واکنش نشان ندادن از سوی آن‌ها را در برابر حجاب اجباری ابزاری نامرئی برای تداوم این ستم جنسیتی علیه زنان ایرانی دانست. و این‌جا همان نقطه‌ای است که صدیقه وسمقی در برابر آن ایستاده است.

صفی تازه در مبارزه با حجاب اجباری

صدیقه وسمقی، نویسنده و اسلام‌پژوه شناخته‌شده که امروز به دلیل اعتراض به حجاب اجباری در زندان است، در مقابل مواضع خنثی و بی‌تفاوت ایستاده است، مواضعی که البته از نظر او دیگر نمی‌توانند خنثی باشند چرا که او معتقداست حجاب اجباری فقط وسیله‌ای برای«سرکوب زنان» است. او سال‌ها روسری بر سر داشته، حتی زمانی که در سوئد زندگی می‌کرد حجاب از سر برنداشته بود، در همه عمر حرفه‌ای‌ خود بر اسلام و فقه متمرکز بود، اما در ویدئویی که چندی پیش از خود منتشر کرد و در آن روسری نداشت گفت: «این روسری را من با انتخاب خودم سر می‌کردم اما وقتی این به تبلیغ یک ابزار سرکوب تبدیل شده دیگر تحملش برای من سخت است، انگار با این حجاب دارم با سرکوبگران همکاری می‌کنم.»

صدیقه وسمقی اگرچه در سال‌های اخیر همواره در موضعی منتقد حکومت ایران قرار گرفته بود اما این بار تنها مقابل حکومتی زن‌ستیز نایستاده بلکه علیه خود نیز شورش کرده است؛ شورشی که از بحث‌های نظری فراتر رفته و به اعتراض عملی رسیده است. عملکرد اخیر او معنای مبارزه دیگری را هم در خود دارد: مبارزه با آن‌چه که بخواهد به بازوی تبلیغی و حمایتی یک ابزار سرکوب تبدیل شود.

 وسمقی پیش از این هم نشان داده بود که از بدنه حکومت اسلامی ایران جداست و اسلام‌پژوهی او ارتباطی با جمهوری اسلامی ندارد. اما حجاب از سر برداشتن او به عنوان یک دین‌پژوه باورمند به حجاب، می‌تواند نشان از این باشد که تنها اعلام موضع جدایی از یک نظام زن‌ستیز کافی نیست، بلکه باید در برابر آن محکم ایستاد و ارزش‌های آن را زیر سوال برد. این البته کاری است که زنان مخالف با حجاب اجباری بیش از چهار دهه است انجام داده‌اند و مبارزه آن‌ها هنوز ادامه دارد. اما صفی که صدیقه وسمقی در این مبارزه درست کرد، صف تازه‌ای است که می‌تواند جنبش زنان علیه حجاب اجباری را قدرتمندتر کند. صفی متشکل از افراد و گروه‌هایی که از حجاب اجباری آسیب فردی به آن‌ها نمی‌رسد اما همانگونه که وسمقی در نامه‌ اخیرش از زندان نوشته است، باید به آزادی و حقوق انسانی و تعیین سرنوشت فردی احترام بگذارند و آن را تنها حق مردان ندانند. او در این نامه می‌گوید که به سیاست‌ها و رویه‌هایی که به صورت خودسرانه توسط مردان علیه زنان وضع شده اعتراض دارد و به عنوان یک کارشناس فقه و علوم انسانی از اسلام‌شناسان و سایر گروه‌ها خواسته است «به ارزیابی رفتارهای جمهوری اسلامی با زنان بپردازند و اگر آنها را انسانی، عقلانی و مشروع نمی‌دانندبه تقبیح آن اقدام کنند.»

صدیقه وسمقی اگرچه از پیشگامان مبارزه با حجاب اجباری نیست و حتی از متاخرترین زنانی است که به این صف پیوسته، اما اهمیت عملکرد او در این است که حتی متفکران و مبلغان دینی را به شکستن سکوت و مبارزه علیه حجاب اجباری دعوت می‌کند تا این جبهه بیش از پیش گسترده‌تر شود و هم مخالفان هرگونه حجاب و هم برخی از مدافعان حجاب که با اجباری شدن آن مخالفند در کنار یکدیگر قرار بگیرند.

او متفکران و مبلغان دینی را به شورش علیه خود فرا می‌خواند.