صد سالگی «انسان و حیوان»، آغاز غریبگی صادق هدایت
هفتاد و سومین سالروز درگذشت صادق هدایت در حالی آغاز میشود که از انتشار اولین کتاب این نویسنده شهیر ۱۰۰ سال گذشته است.
صادق هدایت با انتشار کتاب «انسان و حیوان» در سال ۱۳۰۳ به اولین ایرانیای تبدیل شد که کتابی پیرامون حقوق حیوانات نوشته است. هدایت جوان در این زمان، همزمان با دیگر نویسندگان پیشرو غربی به این موضوع حقوقی تازه پرداخت و انسان و حیوان را در کفه ترازو قرار داد. زاویه دید خاص هدایت به طبیعت که تلاش داشت تا انسانها را بیدار کند از دید او چنین هدفی داشت: «حرف زدن برای بیزبانان، دفاع از ناتوانان، دادخواهی برای ستمديدگان، احقاق حق زيردستان و جلوگيری مظالم و قبايحی كه برای مقام انسانيت يک لكه ننگآوری است.»
این بیاخلاقی نسبت به حیوانات در آغاز قرن بیستم از چشم تیزبین نویسندگان مدرن دور نماند و آنها این در معرض ستم بودن توسط انسان و ماشین را سوژه آثار خود قرار دادند.
یکسال پیش از انتشار «کتاب انسان و حیوان»، اولین اثر داستانی در حمایت از حیوانات در آمریکا توسط ارنست تامپسون استون نوشته شده بود: «سنجاب خاکستری» که به واسطه کارتونی به نام «بنر» در ایران شناخته میشود، ظاهرا کتابی برای کودکان بود اما در باطن هدفش بزرگسالانی بود که برای ساخت شهرهای جدید در آمریکا دست به کار قطع گسترده درختان جنگلها شده بودند. موضوعی که مترادف با بیخانمانی حیوانات بود و تامپسون آن را با تصویرگری خود بدل به قصهای ماندگار کرد.
در آغاز عصر تکنولوژی، کافکا نویسنده چکتبار که هدایت بسیار به او علاقهمند بود قصههایی درباره حیوانات نوشته بود و به صراحت از آنها دفاع کرده بود. کارل چاپک، دیگر نویسنده چک که هدایت معرف او در ایران بود در همین دوره «کارخانه مطلق سازی» را نوشت و اکسل مونته، روانپزشک سوئدی ساکن ایتالیا در تنها اثرش «نامههای سن میکله» از تبعیض میان انسان و حیوان گفت و در بحبوحه جنگ دوم در جزیره کاپری ایتالیا به حیوانات پناه برد. کورتزیو مالاپارته، نویسنده ایتالیایی در رمان «پوست» که هدایت بارها از آن نام برده، در ابتدای هر فصل از حیوانات رنج دیده در جنگ دوم یاد میکند و آنها را به همراه انسان از قربانیان این واقعه میداند.
کتاب «انسان و حیوان» درباره چیست؟
شکارچی بد هیبت مسلحی که برابر فرشته عدالت قرار گرفته، آغازگر کتاب انسان و حیوان است. این نقاشی که خود هدایت آن را کشیده، در همان صفحات آغازین کتاب بیانگر احساسات و افکار پدر داستان مدرن ایرانی درباره حیوانات است و میتوان گفت مانیفست او درباره حقوق حیوانات. شکارچی با انواع وسایل شکار از وجود فرشته ترسیده و چشم به حیواناتی دارد که پشت سر فرشته پناه گرفتهاند. منجی حیوانات با ترازوی عدالت چهرهای حاکی از آرامش دارد. در چهره مرد شکارچی اما علاوه بر ترس، ندامت هم دیده میشود؛ موضوعی که هدایت بسیار به آن چشم داشت. اینکه عاقبت بتواند آن را در صورت ظالمان به حیوانات ببیند. از این رو کتاب «انسان و حیوان» را بسیار رک و بیپرده آغاز میکند: «انسان وقتی به درجه هوش حيواني پی برد، میتواند از خود سوال كند: تا چه اندازه رعايت حقوق آنها را بايد در نظر گرفت؟»
او به باهوش بودن حیوان اشاره میکند. اینکه حیوان حس میکند، محبت دارد، تنفر دارد، خشمگین میشود، حسادت میورزد، صبر پیشه میکند، اعتماد میکند. آنها اراده دارند، التماس میکنند، اضطراب دارند و نتیجه میگیرد: «انسان مظلومكش است، و خود را بدترين مستبد، پستترين ظالم به حیوانات معرفی کرده، آنها را بـه قيد اسارت خود درآورده، حبس مینماید و به قسمی با آنها رفتار میكند که زندگانی بر آنها دشوارتر از مرگ میشود.»
صادق هدایت که از نوجوانی به گیاهخواری روی آورده بود گوشتخواری انسانها را زیر سوال میبرد و یکصدسال پیش نظریهای نزدیک به سبک غذایی وگانیسم را مطرح میکند: «انسان اصلن گوشتخوار نبوده و نیست و فقط از ناچاری در زمان توحش مجبور به خوردن گوشت شده و تا به حال آن را به یادگار از زمان بربریت نگاه داشته است. انسـان به تنهایی خيلی خيلي زيادتر گوشت میبلعد كه تمام حيوانات درنده و اين از روی اجحاف است نه از حيث لزوم.»
نویسنده سپس از ایرانیان قدیم یاد میکند که «هميشه رعايت حال حيوانات را مینموندهاند و نويسندگان، حكما، عرفا و شعرای ایران در کتب خودشان رحم نسبت به حيوانات را گوشزد نمودهاند، و غریبتر از همه آن كه ایرانیان باستانی در زمان پادشاه دادگستر انوشیروان عادل، قوانين سختی براي حفظ حقوق حيوانات داشتهاند. و اين يک ننگی است برای اهالی سرزمينی كه مهد آسايش حيوان بوده امروز از ساير ملل عقب مانده، و در نهايت ظلم و جور با آن رفتار میکنند.»
صادق هدایت با وجود نومیدی از رفتار هموطنانش با حیوانات امیدوار است تا روزی ایران تبدیل به سرزمینی شود که قهرمان داستان سامپینگه او در آرزوی آن بود. سرزمینی که ساکنینش احتیاجات ناهنجار آدمی را نداشته باشند.
حیوانات در آثار هدایت
اولین اثر و آخرین اثر هدایت درباره حیوانات است. «زبان حال یک الاغ در وقت مرگ» داستان کوتاهی از هدایت است که اولین بار در سال ۱۳۰۳ خورشیدی در مجله وفا منتشر شد و بازگوکننده ماجرای الاغی است که در خیابان شمیران در حال مرگ است و آخرین سخنانش را خطاب به عابران بیخیال میزند. آخرین اثر هدایت که به دست خودش آن را معدوم کرد، آنطور که مصطفی فرزانه در کتاب «آنچه صادق هدایت به من گفت» میگوید، درباره عنکبوت نفرینشدهای است که دیگر نمیتواند تار بتند. او به لحاظ احساسی توانایی نزدیک شدن به حیوانات و جانوران را دارد. نزد او بزرگی و کوچکی آنها اهمیتی ندارد. تمامی آنها از دید او جاندار هستند و حق حیات دارند.
میتوان گفت از سال ۱۳۰۲ که هدایت مجله فرانسوی «حمایت از حیوانات» را که از فرانسه برای او ارسال میشده٬ مشترک شده بود در فکر این بود که صدای حیوانات ستمدیده به شکل قصه باشد. در «سگ ولگرد» ستمگری هموطنانش به «پات» سگ خانگی را موضوع داستانش میکند. در «سه قطره خون» به واکاوی یک گربه میپردازد. در «علویه خانوم» برای اسبهای گاری زائران مشهدی دل میسوزاند و در «بوف کور» لاشه گوسفند و قصاب را تحلیل میکند. در «مردی که در یک بزن بزن در جنوب تهران کشته شد» که از جمله داستانهای معدوم شده هدایت است، روح مرد آزاد شده٬ به گشت و گذار در شهر میپردازد و هیچ روح انسانی دیگری را ملاقات نمیکند جز روح یک مرغ. در كتاب «فوايد گياهخواری» ضمن تقبیح موضع انسان در قبال آزار و کشتار حیوانات، حتی دست به دامان حديثی میشود: «شکمهای خودتان را مقبره حیوانات نسازید.»
کتاب «انسان و حیوان» هر چند به تعداد ناچیزی منتشر شد اما «سگ ولگرد» رکورد شکست و در تهران نایاب شد. برخی آن را ضاله دانستند و برخی نادیدهاش گرفتند. در سالهای اولیه انتشار کتاب «انسان و حیوان»، ویتا سکویلوست، نویسنده انگلیسی و از نزدیکان ویرجینیا وولف که به همراه همسرش هارولد نیکولسون مشاور سفارت بریتانیا در تهران به ایران آمده بود٬ بسیار از ایران و ایرانیان تمجید کرد. تنها یک نکته بود که او را برآشفته کرد. رفتار ایرانیان با حیوانات. برخی میگویند خانم سکویلوست تحت تاثیر کتاب «انسان و حیوان» هدایت بوده. او مینویسد: «خدا میداند که ایران جای دوستدار حیوانات نیست. در واقع ترجیح میدهم شاهد یک گاوبازی باشم تا برخی از صحنههایی که در این کشور دیدهام. آدم خیلی زود به اسکلت عادت میکند. اینکه چیزی نیست؛ اسکلت چیز تمیزی است. حتی به اجساد حیواناتی که به تازگی مردهاند هم آدم عادت میکند: قاطر یا شتری که کنار جاده افتاده بود، هنوز هم میشد آن را از پوست پشمالو و چشمهای براقشان شناخت. اینطور نیست که این مردم ظالم باشند، بلکه نادان هستند؛ به نظر من، ایرانیها با میل و علاقه با بچهها مهربان هستند و بهسادگی به خنده میافتند اما به نظر میرسد که آنها از درد و رنج حیوانات بیخبرند.»
در زمانی که جهل و خرافه و بیسوادی در جامعه موج میزد هدایت جوان به حمایت از حیوانات برمیخیزد و نگاه متفاوت او٬ که در این زمان نیز کمتر قابل پذیرش است٬ موجی از دشنام و بدگویی را نصیب وی میکند. او که به دلیل زبان تند و عصیانگرش و برنتافتن ناهنجاریهای اجتماعش شهره خاص و عام بود با این اثر ابتدایی بنا را بر غریبه شدن با اطرافیان گذاشت. امری که در نهایت به خودکشی او منجر شد.