رضا داوودنژاد، بازیگری در نقش خود
با کنار گذاشتن تعارفات، باید گفت رضا داوودنژاد - صاحب چند نقش ماندگار در سینمای ایران - در واقع بازیگر سینمای علیرضا داوودنژاد بود.
جای تعجب نیست که یک بازیگر تنها در یک سبک سینمایی و با یک شیوه بازیگردانی شکوفا میشود. برای نمونه مهران رجبی که نقشهایی فراموششده در کارنامه بلند خود دارد و اساسا عدهای او را بازیگر نمیدانند، هیچگاه به خاطر نقشآفرینی در آثار کیانوش عیاری فراموش نخواهد شد، یا شهاب حسینی که سادهترین مبانی بیان و بدن بازیگر را رعایت نمیکند - تا این لحظه - تنها در آثار اصغر فرهادی است که دیده و تحسین شده.
شیوه بازیگری رضا داوودنژاد نیز دارای چنین وضعیتی است. او با وجود تعدادی قابل توجه فیلم و سریال در کارنامهاش، بهترین خود را در آثار پدرش نشان داده. در واقع این بازیگران در آن سبکی شکوفا میشوند که نزدیکتر به خودشان است. آنان خودشان را با اندک دخل و تصرف به بهترین شکل نمایش میدهند - و البته این نیز کاری است بسیار دشوار. مساله تقلیل دادن نیست بلکه ویژگیهاست که بستر تحلیل را هموار میکند. اما رضا داوودنژاد کمی با نمونههای ذکرشده متفاوت است.
رضا داوودنژاد در شکلی از سینما خود را به عنوان بازیگر تثبیت کرد که به «فیلم خانوادگی» شهرت دارد. در واقع این اصطلاح معرف سبک سینمای علیرضا داوودنژاد است؛ فیلمسازی واقعیتگرا که ظرفیتهای واقعیت در سینمای ایران را گسترش داده و جایگاه مهمی برای خود ایجاد کرده است.
شیوه کار او با سایر فیلمسازان واقعگرای سینمای ایران نظیر سهراب شهید ثالث و عباس کیارستمی کمی تفاوت دارد. اگرچه هر سه از نابازیگر بهره میبرند، اما علیرضا داوودنژاد اغلب از خانوادهاش در نقشی نزدیک به خودشان استفاده کرده. کاری که در نظر نخست ممکن است ساده به نظر برسد ولی به غایت دشوار است. او اغلب بحرانهای خانوادگی - آنچه خود پشت سر میگذارد- را با حضور خانواده در نقشهایی کم و بیش در جایگاه خود به تصویر میکشد. شیوه علیرضا داوودنژاد در «فیلم خانوادگی»، خلاف انتظار اصلا خانوادگی نیست؛ آنطور که دوربین - بدون راهبرد حرکتی- تصویرگر مناسبات روزمره باشد و باری به هر جهت، تعدادی راش خام را کنار هم قرار دهد و فیلمی آماتوری پدید آید، بلکه او استاد بحرانسازی از دل واقعیت است؛ واقعیت در بیشترین حد خود و با حضور تمام اعضای خانوادهاش.
طراحی داستان، دکوپاژ و شیوه بازیگری درست همانی است که یک فیلم داستانی باید باشد، با این تفاوت که بازیگران همانیاند که بودهاند و این کار را دشوارتر میکند. برای نمونه «کلاس هنرپیشگی» به عنوان یکی از مهمترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران در زمینه واقعیتگرایی، درامی است با بیشترین سطح تنش. در هر فصل بیش از یک رخداد است که اضطراب را انتقال میدهد و موضوعات اغلب همان مسایلی است که خانواده داوودنژاد (بخوانید مردم عادی) با آن دست وپنجه نرم میکنند! افزایش قیمت دلار و سکه، دعواهای برادر و خواهر بر سر ارث و میراث، بیماری مادر کهنسال، عشقهای دردسرساز نوجوانی در بستر فامیلی و ... .
نکته حائز اهمیت اینجاست که بازیگران و نابازیگران، هرکدام نقش خود را - حتی با نام حقیقی خود - روبهروی سایر اعضای خانواده بازی میکنند. نام اثر «کلاس هنرپیشگی» است که ترجمه همان «اکتورز استودیو» است؛ فیلمی که عدهای نابازیگر را در دو ساعت به بهترین بازیگران نقشهای درباره شیوه خود بدل میکند. در این مسیر، عدهای که بیشترین حضور را داشتهاند، خود را بهعنوان بازیگر به اثبات رساندهاند - درست مانند محمدرضا داوودنژاد - و عدهای حتی به خاطر استعداد و پشتکار به هنرمندان بازیگر نیز تبدیل شدهاند -مانند زهرا داوودنژاد. ولی رضا داوودنژاد بازیگری است که به بهترین شکل، خودش را بیان میکند - با همان لحن آرام، صدای کودکانه و رفتاری بازیگوش، درست همانی که در واقعیت مینمود.
در این شیوه هر چقدر عوامل پشت دوربین اندکتر باشد، کار دشوارتر است زیرا بازیگر دقیقا خود را در زندگیاش میبیند و حال باید زندگیاش را «بازی» کند! شاید به همین خاطر - و به گفته کیارستمی - یکی از دشوارترین فیلم های داوودنژاد «روغن مار» است که از عوامل پشت دوربین تنها یک نفر مانده و آن نیز، فیلمبردار، صدابردار، کارگردان و همهکاره صحنه، علیرضا داوودنژاد است، و فیلم با یک موبایل ضبط شده است.
رضا داوودنژاد فعالیت حرفهایاش را با مشهورترین فیلم خانوادگی پدرش آغاز کرد: مصائب شیرین. فیلمی که در آن باید جلوی دوربین پدر حاضر میشد و خود واقعیاش را بیان می کرد؛ کاری که او از پس آن به درستی برآمد و در همان سنین نوجوانی، تصویرش در اذهان بهعنوان یک بازیگر شکل گرفت. در حالی که به نسبت با آثاری چنین، هرجا در ملودرامهای گیشهپسند پدرش یا فیلمها و سریالهای سایر کارگردانان حاضر شده، حاصل چیزی به جز گامی به عقب نبوده است -مانند بچههای بد، هوو، تیغزن و ... این نکته را شاید خود علیرضا داوودنژاد نیز دریافت کرد که در ملودرامهاش - که عمدتا از سطح استانداردی برخوردار است، نقشی شبیه به خود پسرش را برای او طراحی میکرد -همان لحن و رفتار بازیگوش. یا اگر نقشی بیربط به او سپرده میشد، به زحمت چهرهپردازی و کوتاهی حضورش، ماندگار میشد؛ مثل فراری. در «فراری» حضور کوتاه چند دقیقهای رضا داوونژاد و آن نگاههای ترسناکش را نمیتوان از یاد برد. با وجود این اگر قدری به خندههایش دقت کنید، دقیقا همان خندههایی است که در تمام «فیلمهای خانوادگی» داوودنژاد دیده میشود.
یکی از ماندگارترین حضورهای رضا داوودنژاد در مرهم است؛ زمانی که او نزد دختری فراری (طناز طباطبایی) میرود در مکانی که خود به دختر سپرده و در زمانی که هیچ مزاحمی نیست جز آن دو نفر. با این حال ذرهای نمیتوان رضا داوودنژاد را خطری برای زن در نظر گرفت؛ فردی معصوم و مهربان با رفتاری کودکانه چه طور میتواند خطری برای زن باشد؟ طراحی نقشها در این الگوی سینمایی بسیار دشوار است زیرا از پس شناخت کارگردان نسبت به شخصیتها میآید.
شاید به همین خاطر زمان ساخت این نوع فیلمها طولانی است زیرا اگرچه همهچیز در کوتاهترین زمان ممکن (عمدتا با برداشتهای بسیار کم) فیلمبرداری میشود ولی روزها و هفتهها و ماهها تمرین -بدون دوربین- برای همین شناخت برقرار میشود؛ شناختی که نتیجهاش میشود چند اثر ماندگار در سینمای ایران و چند نقشآفرینی دلچسب از چند عضو خانواده داوودنژاد. بیش از هر چیز نکته در این است که یک نفر در حد و سطح خودش چطور میتواند مؤثر واقع شود.
رضا داوودنژاد بیشک چنین بود.