«پایاب شکیبایی»؛ تلاش ظریف برای توجیه علاجگری
کشمکش در میان سیاستمداران و نهادهای قدرت در جمهوری اسلامی همچنان در بین سطور جدیدترین کتاب محمدجواد ظریف که اخیرا منتشر شده است دیده میشود.
هشت سال تکیه ظریف بر جایگاه وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی با فراز و نشیب بسیاری همراه بود. ظریف در اوایل کار، به مدد تبلیغات رسانهای داخلی و بهرهگیری از لابی حکومت ایران در خارج از کشور، توجه بسیاری را به خود جلب کرد.
مذاکرات هستهای او را زیر نورافکن رسانهها برد و حتی سودای جایزه صلح نوبل به سرش افتاد.
حباب ظریف اما خیلی زود و با تغییر دولت در ایالات متحده آمریکا ترکید. در خارج، حساب کاربری وزارت خارجه آمریکا او را «مالهکش اعظم» خواند. در داخل، جناح مخالف دولت حسن روحانی به او تاخت و دیری نگذشت که با صدای «علاج» فاجعه هواپیمای اوکراینی، بسیاری از دلبستگان وزیری که رویای «امیر کبیر» شدن داشت، به خیل منتقدانش پیوستند.
با وجود این، او جایگاهی فراتر از یک شکستخورده برای خود قائل است. ظریف برای توجیه کارنامه دوران وزارتش کتابی با نام «پایاب شکیبایی» منتشر کرده و روایتهایی از آن زمان به دست داده است.
کتاب شش سرفصل و یک سخن پایانی دارد. شاید مهمترین بخش از کتاب که به روابط قدرت درون نظام جمهوری اسلامی میپردازد، سرفصل سوم یعنی «رابطه با نهادهای زمامداری» باشد. این یادداشت نگاهی دارد به کشمکشها در میان سیاستمداران و نهادهای قدرت در جمهوری اسلامی که در بین سطور جدیدترین کتاب ظریف به چشم میخورد.
ظریف و خامنهای؛ او مطیع «رده بالاتر» بود
ظریف در مصاحبههای پیشین خود نیز بهطور غیرمستقیم گفته بود دیدگاههایش با علی خامنهای یکی نیست اما خود را ملزم به اجرای دستورات «رده بالاتر» میداند. در «پایاب شکیبایی» این مطلب تکرار شده اما نویسنده تلاش کرده است تا جای ممکن گردن خود را از تیغ اثرات احتمالی چنین اظهاراتی برهاند.
از یک سو، با اشاره به نخستین دیدارش با خامنهای در سال ۱۳۶۶ میگوید «از همان زمان ایشان نسبت به بنده محبت پیدا کردند» و از سوی دیگر، رندانه دخالت مخرب خامنهای در ریزترین تصمیمها را به تصویر میکشد.
ظریف ابتدا مینویسد: «بر پایه قانون اساسی، خطوط کلی سیاست خارجی توسط رهبری تعیین میشود.»
چند خط بعد میگوید از آنجا که بنا به ادعای او «عزت ملی» برای خامنهای بسیار مهم است، «در مسائلی که از دیدگاه ایشان با عزت ملی سر و کار دارد، حتی در جزییات وارد شدهاند.»
پیداست دیپلمات درسخوانده آمریکا، دخالتهای خامنهای را در جزییات مذاکراتش با غربیها، با منطق روز سازگار نمیداند و سعی میکند اینگونه توجیه کند که «عزت ملی» باعث شده تا «رهبری پیرامون پرونده انرژی هستهای - که البته مهم هست ولی حیاتی نیست- تا این اندازه حساسیت نشان دهند».
ظریف از مناسبات قدرت در نظام استبدادی که خود بخشی از آن است بهخوبی خبر دارد. از این رو تلاش میکند تا با اشاره به اینکه از طرف خامنهای مکلف شده تا دیدگاههای هر چند متفاوتش را گزارش کند، صراحتا بگوید تنها مجری چیزی بوده که از «رده بالاتر» به او ابلاغ شده است.
او که پیش از وزارتش در پرونده پیمان منع جامع آزمایشهای هستهای (CTBT) تحت فشار عناصری در جمهوری اسلامی قرار داشت، نیشی هم به مخالفان دوران خدمتش میزند و میگوید: «برخی دوستان که امروز پروندهسازی میکنند، آن روز هم پروندهسازی گسترده کردند و به خیال خود مرا تا پای در زندان هم بردند. البته آنکس که بیشترین نوشتارهای منفی را میساخت، به جرم جاسوسی برای انگلیس اعدام شد.»
اشاره او به پرونده علیرضا اکبری، مشاور پیشین علی شمخانی، دبیر شورای عالی امنیت ملی وقت است که در زمستان ۱۴۰۱ به اتهام جاسوسی اعدام شد.
ظریف در جایجای کتاب بدون نام بردن از شمخانی، او را چه در مقام وزارت دفاع و چه در مقام دبیری شورای عالی امنیت ملی، به سختی مینوازد!
ظریف و روحانی؛ روابط از آنچه در تلویزیون میبینید تلخترند
اشاره شد که فشارها بر ظریف بر سر سیتیبیتی یا معاهده منع جامع آزمایشهای هستهای یکی از تیرهترین روزهای خدمت او در وزارت امور خارجه محسوب میشود. ظریف یک بار پیشتر در کتاب «آقای سفیر» گفته بود امضای این معاهده و در پی آن، نصب ایستگاههای لرزهنگاری در ایران، به دستور شورای عالی امنیت ملی انجام شده است.
روزنامه کیهان در روز سهشنبه سوم اردیبهشت ۱۳۸۱ در گزارشی با عنوان «اینجا چاران است؛ با ما به سیتیبیتی بیایید»، نوشت: «گروهی که به باند نیویورک در وزارت خارجه معروفاند، در جاده کرج-چالوس یک ایستگاه جاسوسی درست کردهاند که اطلاعاتش مستقیم به وین میرود.»
در دهه ۸۰، زمانی که ظریف در برابر این حملات نیاز به تاییدیه داشت که شورای عالی امنیت ملی به او دستور امضای معاهده را داده، حسن روحانی بیش از دو سال او را بازی داد و این تاییدیه را بهطور رسمی صادر نکرد.
ظریف در «پایاب شکیبایی» مینویسد: «پس از دو سه سال آقای دکتر روحانی پذیرفتند که آقای دکتر ولایتی آن موضوع را در بخش خبر نشست شورای عالی مطرح کرده بود و مرحوم آیتالله هاشمی هم جمعبندی کرده بودند که پیمان امضا شود. ولی دیگر شرایط عوض شده بود.»
ظریف همچنین میگوید که به رغم پشتیبانی روحانی از مذاکرهکنندگان هستهای در وزارت امور خارجه، «هیچگاه نظر ایشان نسبت به وزارت امور خارجه مثبت نبود».
او تاکید میکند: «در جایگاه وزیر امور خارجه موقعیت پیچیده و دشواری داشتم زیرا هم میبایست دستگاه اداره شود، هم از دستاوردهای آن پاسداری شود و هم با رییسجمهور که چنین دیدگاهی به وزارت امور خارجه دارد، رو در رو نشوم.»
او در همین کتاب فاش میکند تا قبل از ماجرای استعفای علنی بر سر سفر بشار اسد به ایران، دستکم سه نوبت تا پای استعفا رفته بود اما ماجرای استعفا بر سر سفر اسد جنجالی ویژه آفرید.
غلبه میدان بر دیپلماسی و قهر کوتاهمدت ظریف
استعفای پرسروصدای ظریف در اسفند ۱۳۹۷ همانطور که همان هنگام هم مشخص بود، بر سر دعوت از بشار اسد برای سفر به تهران و دیدار با خامنهای انجام شد. مدتها بود سیاستمداران اسرائیلی و آمریکایی میگفتند ظریف هیچ اختیاری از خود ندارد و سیاست خارجی جمهوری اسلامی را خامنهای بهدست قاسم سلیمانی اداره میکند.
بیاطلاع نگه داشتن ظریف از سفر اسد به تهران، تایید این اظهارات و تیر خلاص به آبرویی بود که او میپنداشت برای خود در صحنه بینالمللی کسب کرده است.
ظریف میگوید: «نخستین بار خبر را در سایتها و سپس در صداوسیما دیدم. نکته قابل تامل این بود که در تمام دیدارهای محرمانه رهبری، تنها عکس رهبری و میهمان خارجی منتشر میشد. در دیدار بشار با رهبری و رییسجمهوری، عکسهایی پخش شد که همه حاضرین را نشان میداد و به روشنی نمایان بود که وزیر امور خارجه حضور نداشته است.»
او انتشار این عکسها را «شیطنتی» شکل گرفته در یک «محفل خاص» برمیشمارد اما همانطور که خود معترف است «دیگر کسی در جهان برای وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی اعتباری قایل نشد».
ظریف مدعی است که میتوانسته از این فرصت استفاده کند و برنده «جایزه نوبل صلح» شود اما حاضر شد خود را فدای سیاستی کند که نشان میداد وزیر امور خارجه با فرمانده نیروی قدس همراستاست.
میدانیم که ظریف بعد از آن استعفا، سر کار خود بازگشت اما نکتهای تاسفبار که ضعف سیاستورزی در جمهوری اسلامی را، حتی از سوی یک وزیر درسخوانده در آمریکا نشان میدهد، این است که او برای این تصمیم «استخاره» کرده است: «شخص محترمی که استخاره کرده بود ساعت ۱۲ پاسخ فرستاد که بسیار خوب است، این کار را بیدرنگ انجام دهید.»
و ظریف هم انجام داد!
وزیر خرافاتی مینویسد: «بسیاری باور دارند بازگشت پس از کنارهگیری آن شب، اشتباهی بزرگ بود. شاید درست میگویند و اگر بازگشت صورت نمیگرفت، آبروی کمتری از دست میرفت. ولی مگر آبرو از خودم بود؟»
پروفسور حقوق بشر!
ظریف که در دوران وزارتش، در مصاحبهای خود را «پروفسور حقوق بشر» نامیده بود، در کتاب جدیدش مدعیست: «برجستهترین زمینه ناسازگاری با قوه قضاییه، حقوق بشر و چالشهای پیرامون آن بود.»
ظریف مینویسد: «کمتر پروندهای به اندازه حقوق بشر میتواند ایران را در بیرون کشور و در افکار عمومی جهانی بدنام و پشتیبانیناپذیر نماید. دیگر موارد اینگونه توان برانگیختن افکار عمومی را ندارند.»
او به ناسازگاری وزارت امور خارجه با ستاد حقوق بشر قوه قضاییه اشاره میکند و میگوید در بحث زندانیان دوتابعیتی، وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه نیز درگیر بودند: «زندانیان دوتابعیتی بیشتر انگ جاسوسی داشتند. وزارت امور خارجه این دست پروندهها را در شورای عالی امنیت ملی و دبیرخانه پیگیری میکرد. شورای عالی امنیت ملی تصویب کرده بود که همه زندانیان دو تابعیتی و غربی در ایران با تمام زندانیان ایرانی متهم به نقض تحریمها و موارد مشابه در آمریکا و اروپا مبادله شوند.»
ظریف در نیویورک بر مبنای این تصمیم، برای تبادل زندانیان چراغ سبز نشان داد اما چند روز بعد، سخنگوی قوه قضاییه در یک سخنرانی گفت وزیر امور خارجه جایگاهی در این تصمیمگیری ندارد!
مجلس و کمردرد کیهانی
ظریف اشاره میکند که رابطه با مجلس در آن هشت سال هرگز خوب نبود.او پس از بازگشت از اولین سفر روحانی به نیویورک، گفتوگویی با نمایندگان مجلس داشت و به آنها گفت این گفتوگوها برای انتشار در رسانهها نیست.
به گفته ظریف فردای آن روز همان مطالب «به شکل واژگونه و جهتدار» در «یکی از روزنامهها» چاپ شد. این روزنامه، کیهان بود و به گفته ظریف، این رفتار چنان بر او فشار عصبی وارد کرد که به کمر درد مزمن انجامید و در دور نخست گفتوگوهای ژنو با صندلی چرخدار حاضر شد!
رابطه با شورای عالی امنیت ملی
ظریف با اشاره به اینکه در دوران محمد خاتمی مسوولیت پرونده هستهای به دبیرخانه داده شده بود، مینویسد که از سال ۸۲ تا ۹۲ به مدت ۱۰ سال شورای عالی امنیت ملی و دبیرانش، روحانی و لاریجانی و جلیلی هدایت گفتوگوها را بر عهده داشتند.
این پرونده به وزارت امور خارجه بازگشت و ظریف میگوید در این زمان تنشی بین دو دستگاه بروز کرد: «در دولت تدبیر و امید مدیران دبیرخانه گمان میکردند که جدا شدن گفتووگوهای هستهای از دبیرخانه توهین به دبیرخانه بوده است؛ حال آنکه دبیر وقت شورای عالی امنیت ملی پیش از پذیرش مسوولیت میدانست که مسوولیت گفتگوهای هستهای به وزیر امور خارجه بازگشته و با علم به این موضوع این مسوولیت را پذیرفت.»
منظور او از دبیر وقت، علی شمخانی است که اختلاف ظریف با او در جاهای مختلف کتابش هویداست.
پرواز پیاس ۷۵۲؛ «علاج» یک جنایت
برجستهترین نکته در سرفصل سوم کتاب «پایاب شکیبایی» به شلیک موشکهای سپاه به پرواز مسافربری هواپیمای پیاس ۷۵۲ خطوط هوایی اوکراین مربوط است.
ظریف میگوید که در پاسخ به هدف قرار دادن قاسم سلیمانی، «واپسین تصمیمی» که از آن خبر داشت، «این بود که شتابی برای پاسخ نیست».
او میگوید: «سحرگاه چهارشنبه ۱۸ دی ۱۳۹۸ نزدیک به ساعت ۴:۳۰ بامداد، پیام دکتر عراقچی پیرامون حمله به عینالاسد را دریافت کردم. دبیرخانه نزدیک به ساعت سه پس از نیمهشب دکتر عراقچی را از خواب بیدار کرده و از او خواسته بود که پیامی را از طریق سفیر سوئیس به آمریکا برساند. ایشان هم ناباورانه توانسته بود در آن وقت شب سفیر سوئیس را بیدار کرده و پیام را به او برساند. گرچه گویا آمریکاییها پیش از حمله و قبل از رییسجمهور و وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی، بهوسیله نخستوزیر عراق از حمله خبردار شده بودند.»
در شامگاه سهشنبه، عادل عبدالمهدی، نخستوزیر وقت عراق، حتی از وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی و حتی رییس دولت هم زودتر خبردار شده بود: «خبررسانی به نخستوزیر عراق کاری بهجا و درست بود؛ آنچه پرسشبرانگیز است بیخبری رییسجمهور و وزیر امور خارجه ایران بود.»
ظریف مشغول «علاج» موشکپراکنیای بود که سپاه پاسداران با اطلاع آمریکاییها و برای نمایش «انتقام سخت» انجام داده بود ولی انتقام سخت سپاه دامن ۱۷۶ مسافر غیرنظامی پرواز ۷۵۲ خطوط هوایی اوکراین را گرفت.
او مینویسد: «از سحر چهارشنبه همراه با دکتر عراقچی و دیگر همکاران سرگرم مدیریت جوانب بینالمللی اقدام علیه عینالاسد از طریق یادداشت رسمی به سفارت سوئیس، نامهنگاری معمول با دبیرکل و رییس شورای امنیت ملل متحد و نیز جنبههای دیپلماسی عمومی از طریق صدور بیانیه رسمی و توییت بودیم که از فضای مجازی از فاجعه سقوط هواپیمای اوکراینی آگاهی یافتیم.»
ظریف میگوید: «فاجعه بزرگی بود؛ ولی تمام اخبار رسمی آشکار و حتی اطلاعات محرمانه ارسالی به وزارت امور خارجه حاکی از تصادفی فاجعهبار بود که نقض فنی سبب سقوط هواپیما شده بود!»
بنا بر ادعای ظریف «از غروب چهارشنبه زمزمههایی مبنی بر اصابت موشک به هواپیما در اخبار خارجی مطرح شد که رفتهرفته به فضای چیره رسانهای و سیاسی اوکراین، کانادا، آمریکا و غرب تبدیل شد اما هنوز مدیران هواپیمایی کشوری بر نقص فنی تاکید داشتند و صدا و سیما نیز با دعوت از کارشناسان گوناگون دلایل فنی برای اثبات نقص فنی هواپیما و مردود بودن ادعای غربیها را بازگو میکرد».
ظریف اینگونه ادامه میدهد: «رفتهرفته تماسهای تلفنی وزرای امور خارجه کانادا و اوکراین و دیگر مسوولین خارجی لحن جدیتری مبنی بر اصابت موشک به هواپیما پیدا کرده بود. ولی دلیلی بر این ادعا ارائه نمیکردند. تمامی درخواستهای ما از فرماندهان لشکری، کارگزاران اجرایی و دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی برای آگاهی از جزییات فاجعه با همان پاسخ کلی نقص فنی روبهرو میشد.»
وزیر امور خارجه پیشین جمهوری اسلامی مدعیست که بعد از ظهر پنجشنبه ۱۹ دی ۱۳۹۸ با حسن روحانی تماس گرفته و لزوم دخالت رییسجمهوری را در بررسیها به او خاطرنشان کرده است. با این حال، در نشست صبح جمعه ۲۰ دی ماه در دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی با حضور شمخانی، رییس ستاد کل و وزیر راه، «دوباره داستان نقص فنی توسط همه حاضرین بازگو شد و در برخوردی بیادبانه و خارج از پروتکل و سلسلهمراتب اداری کشور، انفعال وزیر خارجه و تاثیرپذیری او از هیاهوی غربیها توسط یکی از دستیاران دبیر شورا به چالش کشیده شد.»
اینجا ظریف دوباره از واژه «علاج» استفاده میکند و میگوید این واژه دستاویز حمله به او و تحریم دولت کانادا شده است. او مدعیست «علاج» از نظر او به معنای «اعلام واقعیت، عذرخواهی، پرداخت غرامت به خانواده قربانیان و بررسی دلایل و مجازات دستاندرکاران» بوده است.
ظریف البته بلافاصله به تنظیمات کارخانه بازمیگردد و با «دلیرانه» خواندن پذیرش خطا از سوی نیروهای مسلح، اعتراضها و اقدامات حقوقی بریتانیا و کانادا را «جنجال سیاسی» میخواند و طبق معمول به صحرای کربلا میزند که چرا آنها از اسرائیل جانبداری میکنند.
ظریف و لابی جمهوری اسلامی در خارج
ظریف در بخش دیگری از سرفصل سوم کتابش به لابی جمهوری اسلامی در خارج اشاره میکند. او در حالی بیپروا از واژه «لابی» برای مدافعان جمهوری اسلامی در خارج استفاده میکند که خود آنها لابیگری برای حکومت را رد میکنند.
او با انتقاد از برخورد نهادهای امنیتی نسبت به افراد دوتابعیتی و گروههای مخالف تحریم در خارج میگوید: «برخوردهای تند با این شهروندان … کسانی را که میتوانند لابی ایران در خارج از کشور باشند ناکارآمد و ناامید میکند.»
ظریف میگوید تعریف نهادهای امنیتی از جاسوسی «با لوازم لابی و لابیگری ناسازگار است» و «یک شخص زمانی لابیگری کارآمد» میشود که «بتواند با زمامداران کشور هدف در قوه مجریه و مقننه دیدار و تاثیرگذاری کند».
ظریف تاکید میکند: «چگونه میتوان توقع داشت کسی که میخواهد در خارج از کشور در برابر جنگ و تحریم کار کند، از حقوق بشر هم دفاع کند یا به آن نقد نداشته باشد؟ استاد دانشگاهی که حقوق بشر را نقد نمیکند یا یکسره به دفاع از آن میپردازد، دیگر جایگاهی پیدا نمیکند که بتواند در برابر تحریم صحبت کند.»
ظریف و مولوتوف؛ سرنوشت علاجگران نظامهای استبدادی
ویاچسلاو مولوتوف، وزیر خارجه استالین در روزهای سخت بود. او اواخر دهه ۱۹۴۰ از چشم استالین افتاد. سال ۱۹۴۸ استالین دستور داد تا پولینا، همسر مولوتوف را به اتهام خیانت به کشور بازداشت کنند. مولوتوف وادار شد پولینا را طلاق دهد. وزیر خارجه پیشین اما خاکسار استالین بود و او را میستود.
والنتین برژکوف، بیوگرافینویس مولوتوف مینویسد: «او [حتی بعد از مرگ استالین] همواره به سلامتی سه چیز مینوشید: استالین، پولینا و کمونیسم. وقتی از او پرسیدند چرا استالین؟ او که همسرت را بازداشت کرد و قصد لِه کردن تو را داشت، جواب داد: استالین مرد بزرگی بود!»
مولوتوف حتی بعد از مرگ استالین هم مدتی وزیر خارجه شد. ۹۶ سال عمر کرد و تنها فردی بود که با لنین، استالین، چرچیل، روزولت، هس، هیملر و هیتلر دست داد. با این حال، شوروی پیش از فروپاشی در دوران گورباچف به طور رسمی پیمان شکستخوردهای را که او با آلمان نازی منعقد کرده بود، نکوهش کرد.
سرنوشت محمدجواد ظریف در حکومت خامنهای همانند مولوتوف در نظام استالینی است. فرمانبرداریاش در برابر قدرت را با وفاداری به نظام توجیه میکند اما تاریخ علاجگران استبداد را به سختی قضاوت خواهد کرد؛ حتی اگر «پایاب شکیبایی» از خود بر جای گذارند.