«نور آخرین روز»؛ سلمان رشدی ایرانی و داستانهایی با نام مستعار
«نور آخرین روز» رمانی است درباره ایران اول انقلاب که با نام مستعار در ایتالیا منتشر شده؛ مانند داستانهایی از هوشنگ گلشیری و محمدعلی سپانلو که پس از مرگشان مشخص شد نویسنده واقعی آن آثار بودهاند.
چندی پیش در سکوت خبری رسانههای ایتالیایی, رمانی ایرانی تجدید چاپ شد که در زمان خود سروصدای زیادی به راه انداخته بود: «نور آخرین روز» که بر روی جلد نام پرویز پرویزیان را داشت. این کتاب ۲۱ سال پیش و در دسامبر سال ۲۰۰۲ برای اولین بار در ایتالیا منتشر شد و تهدیدهایی علیه ناشران کتاب در پی داشت.
رمان «نور آخرین روز» که با سقوط مجسمه شاه آغاز میشود، درباره کارگردان جوانی به نام بیژن بابکیان است که اول انقلاب از ایران به ایتالیا میگریزد و به مرور زندگی پیش از تبعید خود میپردازد. یک ماه پس از انتشار این رمان، «فرانچسكو ماريا گالو» و «جانكار لوكالساكی»، ناشران اين اتوبیوگرافی از سوی افرادی ناشناس به مرگ تهدید میشوند. این تهديدكنندگان که خود را پيروان اسلام و روحالله خمينی معرفی کرده بودند، درباره تبدیل شدن پرویزیان به سلمان رشدی دوم هشدار میدهند و خواستار جمعآوری کتاب از کتابفروشیها میشوند. تهدیدها باعث شد نام پرویز پرویزیان به عنوان نویسنده مستعار در پرده بماند.
اکنون پس از گذشت دو دهه از این وقایع، این رمان جنجالبرانگیز یکبار دیگر روانه بازار شده، اما با یک تغییر بزرگ: این بار نام نویسندهای ایتالیایی روی جلد کتاب به عنوان نویسنده به چشم میخورد: گوییدو کورنیا. نویسندهای که در مقدمه کتاب پرده از رازی برمیدارد و میگوید نویسنده کتاب اوست و پرویز پرویزیان تنها وقایع را برای او نقل کرده است.
«من پرویز پرویزیان را آوریل سال ۲۰۰۱ در جایزه کتاب l'autore که به مناسبت اولین رمانم به من اعطا شد ملاقات کردم. او صبورانه منتظر ماند تا همه چیز تمام شود و سپس خود را معرفی کرد. رمانی که داشتیم دربارهاش صحبت میکردیم در اسراییل امروزی میگذشت و ظاهر غیراروپایی آن مرد جوان من را به این فکر انداخته بود که او اهل آن کشور است. به همین دلیل و همچنین به خاطر ادب خاص او، با دقت به صحبتهایش گوش دادم. او اسرائیلی نبود، از شیراز، شهری در جنوب ایران آمده بود.»
پرویزیان پناهجویی ایرانی بود که قصد داشت خاطرات خود از دوران وحشت را بنویسد. برای همین به سراغ نویسنده ایتالیایی آمده بود. کورنیا میگوید وقتی آن وقایع را برای من میگفت، اصرار داشت سرزمینش را «پرشیای من» بنامد: «ماهها او هر روز غروب به خانه میآمد، با یک بطری شراب و بعد داستان زندگی خود را میگفت و من رمان را از روی آن مینوشتم. وقتی کار تمام شد، دیسکت فایل نهایی را به او دادم.»
«نور آخرین روز» چنین زاده میشود؛ با نقالی پرویزیان و نویسندگی کورنیا. ناشری در شهر بولونیا آن را منتشر میکند و چند ماه بعد به جایزه سالانه «سخنان بیصدا» فرستاده و اول میشود. این جایزه به نویسندگانی که اولین اثر داستانی خود را منتشر کردهاند، تعلق میگيرد. موفقیت چشمگیری که در انتظار کتاب بود با تهدیدها کاهش مییابد و نور آخرین روز رو به خاموشی میگذارد. رمانی که به سرعت به سمت شهرت میرفت، فراموش میشود و «پرويز پرويزيان» تا به امروز همچنان نامی مستعار باقی ماند. با کشته شدن مهسا ژینا امینی و جنبش ز«ن زندگی آزادی» پرویزیان بار دیگر ظاهر میشود و به کورنیا پیشنهاد تجدید چاپ کتاب را میدهد.
کورنیا مینویسد: «پرویز به آلمان رفت و روابط ما رو به وخامت گذاشت. بعد تقریبا به طور کامل ناپدید شد تا اینکه چند ماه پیش به من زنگ زد و گفت: ایران دوباره به ما نیاز دارد.»
چنین میشود که محصول دیدار نویسنده با پناهجوی ایرانی پس از دو دهه یکبار دیگر منتشر میشود؛ اینبار توسط ناشری آزاد و با طرح جلدی متفاوت با نسخه اولیه. این بار تصویر دختری روی جلد است. به گفته کورنیا به غیر از این حتی یک ویرگول هم تغییر نکرده است: «دقیقاً همانطور مانند نسخه اول.»
مستعارنویسی موضوعی است که همیشه میان نویسندگان و شاعران تحت فشار رژیمهای خودکامه رایج بوده است. در سالهای پس از انقلاب، نویسندگان دیگری نیز بودند که مجبور شدند با نام مستعار داستان بنویسند.
آبان ماه سال گذشته و با درگذشت شهروز جویانی، مشخص شد این نویسنده و روزنامهنگار ایرانی خالق یک رمان غیرایرانی به نام «شب طولانی تیزدندان» بوده است. مهرماه ۱۳۶۲ نشر نیلوفر تهران به نام «خورخه کاره راگومز» منتشر شد، با مترجمی انگلیسی به نام جان بیورلی و انتشاراتی به نام پراکسیس و مترجمی فارسی به نام بیژن نیکبین. تا سال گذشته مخاطبان شبطولانی تیزدندان به این گروه آفرین میگفتند که قصهای دردناک و دقیق از مصایب یک انقلاب را برایشان به ارمغان آورده است. شهروز جویانی با تمامی اسامی مستعاری که تدارک دیده بود مخاطب را به کشور شیلی میبرد تا از وقایعی بگوید که بسیار شبیه وقایع پس از انقلاب ایران است. جویانیفضای تیره و تار پلیسی و خفقانی که گلوی مردم را میفشرد، توسط با چنان مهارت و دقتی در قالب نویسندهای شیلیایی نوشته که مخاطب کوچکترین شکی به اینکه نویسندهای ایرانی این قصه را نوشته، نمیبرد. جویانی که پس از توقیف روزنامه آیندگان توسط جمهوری اسلامی حرفه روزنامهنگاری را کنار گذاشته بود با نام مستعار به نوشتن تماموقت روی آورد. دو رمان «شب طولانی تیزدندان» و «سفر زخم» که آن هم نام مستعار گرترود کلوگه و ترجمه مستعار حسین فارسیجانی را بر پیشانی دارد، محصول کنارهگیری او از وضعیت سانسور و خفقان دهه ۶۰ است.
فضای تیره و تار پلیسی و خفقانی که گلوی مردم را میفشرد، با چنان مهارت و دقتی از قلم نویسندهای شیلیایی نوشته شده که مخاطب کوچکترین شکی به اینکه نویسندهای ایرانی این قصه را نوشته، نمیبرد.
جویانی که پس از توقیف روزنامه آیندگان توسط جمهوری اسلامی حرفه روزنامهنگاری را کنار گذاشته بود با نام مستعار به نوشتن تماموقت روی آورد. دو رمان «شب طولانی تیزدندان» و «سفر زخم» که آن هم نام مستعار گرترود کلوگه و مترجم مستعار، حسین فارسیجانی را بر پیشانی دارد، محصول کنارهگیری او از وضعیت سانسور و خفقان دهه ۶۰ است.
یک دهه بعد، «شاه سیاهپوشان» از دیگر مستعارنویسیهای مشهور ادبیات داستانی ایران با نام منوچهر ایرانی از سوی نشر باران سوئد منتشر شد. ۲۵ دی ماه ۱۳۶۱ شاعری توسط پاسدارها دستگیر میشود و این سرآغاز رنجنامه این شاعر میشود. مصایب او چنان واقعی است که به نظر نمیرسید شخصی ناشناس به نام منوچهر ایران راوی واقعی رمان باشد. رنجی که شاعر به خصوص از زندان دهه ۶۰ جمهوری اسلامی تصویر کرده، این تصور را بهوجود آورد که خود او باید از خیل شاعران و نویسندگان زیر ضرب بوده باشد. سال ۱۳۸۰ و پس از درگذشت هوشنگ گلشیری بود که انتشارات باران٬، داستان مردی را که در روز سرد ٢۵ دیماه کتابهایش را در کارتون میگذارند، گونی بر سرش میکشند و میبرند را با نام نویسنده واقعی یعنی هوشنگ گلشیری منتشر کرد.
«آدم زنده» رمان دیگری است که در سال ۱۳۷۶ به نام ممدوح بن عاطل ابونزال، نویسنده عراقی منتشر شد، با ترجمه احمد محمود نویسنده شهیر ایرانی. داستان درباره مردی بهنام قرقاوی است که اسیر مصایب عراق پس از انقلاب شده و زندگی سخت و فلاکتباری دارد. داستان مردمی که از فساد و تباهی و ویرانی خسته شدهاند، مخاطب را به وضعیت ایران پس از انقلاب میاندازد. مانند شب طولانی تیزدندان، این قصه نیز فضایی نزدیک به اتفاقات ایران دارد. انتشار نامهای از احمد محمود به ابراهیم گلستان مشخص کرد نویسنده واقعی کتاب احمد محمود است که به عنوان داستانی از «ممدوح بن عاطل ابونزال» منتشر کرده و برای اینکه انتقادی بهه وضعیت سانسور در ایران داشته باشد و همچنین اثرش از زیر تیغ سانسور سالم بیرون بیاید، کتاب را با نامی عربی معرفی کرده و اینگونه جلوه داد که حوادث داستان در بغداد اتفاق میافتد و نه تهران. احمد محمود همانند دیگر مستعارنویسان به نام نویسندهای که وجود ندارد آدم زندهای خلق کرد تا از این طریق وضعیت سانسور و خفقان جمهوری اسلامی اعتراض کند.
«کهربا» چهارمین رمان مشهور نوشتهشده با قلمی مستعار است که در سال ۱۳۸۳ در انتشارات آرش سوئد منتشر شد؛ نوشته ژوزف بابازاده که با قلمی پخته و روایتی جذاب به محافل و کافههای روشنفکری پیش از انقلاب سرک میکشد و افشاگری میکند. برخی از شخصیتهای خلقشده در این رمان، ما به ازای بیرونی دارند و از هنرمندان مشهور آن زمان هستند. این موضوع این شبهه را بهوجود آورد که نویسنده خود یکی از هنرمندان به نام ایرانی است.
اواسط دهه ۹۰ شمسی و پس از درگذشت محمدعلی سپانلو، مسعود فیروزآبادی مدیر نشر آرش از هویت نویسنده واقعی «کهربا» پرده برداشت و اعلام کرد نویسنده کهربا محمدعلی سپانلو بوده. رمانی که برخی آن را نوعی تسویه حساب با روشنفکران انقلابی دهه ۵۰ خواندند و برخی نیز آن را تنها مشاهدات شاعر رند تهرانی از مناسبات میان نویسندگان و شاعران- با اسامی مستعار- دانستند.