بوی بهبود ز اوضاع زنان؟
در سال جدید خورشیدی چه چیزی پیش روی زنان ایرانی است؟
در آستانه سال نوی خورشیدی بر سیاق سنت دیرین، باید بیش از هر چیز از امیدها و رویاها نوشت. از پشت سر گذاشتن تاریکی و امید بستن به روشنایی. از به درکردن شولای زهوار در رفتهای که گریبان زنان ایران را تا مرز خفگی تنگ فشرده، چنان که همه یاختههای وجودشان نیاز به یک رخت نو را فریاد میزند. و اگر این رخت نو را از استعاره بیرون بکشیم، یعنی نیاز به نو شدن همه ساختارهای رسمی و غیررسمی، قانونی، رویه و عرف یا سنتی که زن ایرانی را به اینجا کشانده که هر روز برای زندگی روزانه عادی هم باید سپر نبرد در دست داشته باشد تا نکند راهزنی عمامهپوش یا چادرپوش، موبایل به دست، سر راهش سبز شود و به حریم خصوصی یا اجتماعیاش تجاوز کند.
سرنوشت این نبرد نابرابر در سال ۱۴۰۲ نیز همچون سال پیشتر و سالهای پیشترش از یک سو به زنان و دخترانی وابسته بود که ابزار نبردشان در خیابانها و میدانها و خانهها، مشتهای گره کرده، مشتی گیسوی افشان و عزمی راسخ به «نه گفتن» بوده و در سوی دیگرش یک حکومت سراپا مسلح با پول نفت و آلوده به سیاست مذهبی.
قوز بالا قوزی به نام لایحه حجاب و عفاف
از دل نبرد «زنان - جمهوری اسلامی»، قوز بالا قوزی به نام لایحه حجاب و عفاف هم بیرون آمده که همه قوانین و لایحههای دیگر را که قرار بود به نفع زنان گامی کوچک بردارند پشت سر گذاشته و یکتنه میتازد تا دارنده بالاترین رتبه نابرابری جنسیتی در قعر جدول جهانی شکاف جنسیتی باشد و در این رقابت تنگانگ از حکومت طالبان سراپا زنستیز جا نماند.
از جمله قوانین و مصوبههایی که در این پیشتازی لایحه عفاف و حجاب، از اجرایی شدن جا مانده، لایحه بییال و دم و اشکم «حفظ کرامت و حمایت از زنان در برابر خشونت» است که در مسیر ۱۲ ساله تصویبش بارها نام و محتوایش زیاد و کم شد اما فعلا در چشمانداز پیش رو نه از نامش چیزی مانده و نه محتوایش.
لایحهای که قرار بود مانع خشونت علیه زنان شود، به دلیل اینکه در چارچوب جمهوری اسلامی، خشونت و بهویژه خشونت علیه زنان، امر ناپسندی نیست که نیاز به ممانعت داشته باشد ناگهان نامش تغییر کرد و شد «پیشگیری از آسیبدیدگی زنان و ارتقای امنیت آنان در برابر سوءرفتار» تا مبادا به خشونتگران بر بخورد.
و تازه وقتی بالاخره رضایت دادند به این نسخه آخر «حفظ کرامت و ...»، لایحه عفاف و حجاب با تمام قوای پشتیبانش در هر سه قوه، به میدان پرید تا هر تار موی افشان زنان را به تازیانه یا تنبیه مالی سه میلیون تومانی سر جایش بنشاند. خیل از راهرسیدگان مجلس دوازدهم نیز که یکصدا ولع خدمت در این چارچوب سرکوبگر را از پیش به نشانه التزام عملی به نمایش درآوردهاند، قول تصویب آن را در سال پیش رو از زبان غضنفرآبادیها پیشاپیش دادهاند.
البته پای زنان که در میان باشد، با قانون یا بیقانون همه آتش به اختیارند. میگویید نه؟ از علمالهدای مشهدی بشنوید که شکمش را در خطبه نماز جمعه جلو داده، باد در غبغب انداخته و گفته: «مایه تاسف است که سرنوشت لایحه عفاف و حجاب همچنان نامعلوم است و در این شرایط، شما مردم باید به میدان بیایید و پشتوانه ارزشهای دینی باشید.»
گردآفریدهای تنها
میخواهم از امید به چشمانداز روشن بنویسم اما در همین هفته آخر سال بهاره هدایت بیخ گوش سال کهنه فریاد میزند که آرزوی مادر شدنش را کشتهاند و خبر از ابتلا به سرطانی میدهد که زندان به او تحمیل کرده است. میخواهم از مقاومت زنان و امید به تغییر بنویسم، خبر دستگیری دکتر صدیقه وسمقی هشدار میدهد که با وجود بیماری حاد چشم که قدرت بینایی را تا حد زیادی از او گرفته مثل دزدان به خانهاش میریزند و او را با خود میبرند.
البته که مقاومت آنها افتخارآمیز و امیدبخش است ولی واقعیت این است که این مقاومت و مبارزه هر روزه که موتور حرکت و لازمه یک جنبش مردمی قدرتمند رو به تغییر است، بدون پشتیبانی و همراهی جدی دیگران، مثل پرچمدارانی است که در میدان جنگی خالی از سرباز، پرچمشان را به بهای جان، افراشته نگه میدارند.
میخواهم از روزهای روشن پیش رو بنویسم، آمار به این کلمهها سیلی میزند: نرخ کودکان بازمانده از تحصیل در شش سال گذشته ۱۷ درصد افزایش داشته و فقط در سال گذشته بیش از ۲۰۰ هزار دانشآموز از ادامه تحصیل بازماندهاند. جای این سیلی وقتی سرختر میشود که میدانیم بر اساس واقعیتهای عینی، بخش عمدهای از این کودکان دختران هستند و از عقوبتهای این بازماندن، ازدواج اجباری دختربچهها و شکنجه جنسی آنهاست.
زنانه شدن فقر و آمار زنکشی در خانوادهها در ازای هر چهار روز یک قتل را هم که اضافه کنیم، کلکسیون تبعیض، خشونت و جنایت علیه زنان تکمیلتر میشود.
ما به عقب برنمیگردیم
با وجود همه این تجربههای تلخ و تاریک سال رفته، از کوی و برزن ایران صدای زنان بلند است که «ما به عقب برنمیگردیم». این تغییر پارادایم، شاید تنها نقطهای است که بشود روی آن سرمایهگذاری امید کرد. این صدای همان زن قمی است که فریاد میزند: «چه کسی به تو اجازه داد که از من عکس بگیری؟»
و صدایش مثل کمان گردآفرید تاب برمیدارد و بارها در گوشمان زنگ میخورد، وقتی انگشت نشانهاش را در هوا تاب میدهد رو به آخوند خبرچینی که از بدن زنان نان میخورد؛ حتی زنی که بچه بیمارش را در آغوش دارد.
در انبوه اخباری که بهویژه در حوزه زنان بوی بهبود از آنان به مشام نمیرسد، امید ما به همین گردآفریدهای تنهاست که اجازه نمیدهند جامعه به عقب برگردد.