«رهگیری شده»؛ طعم تلخ جنگ اوکراین در مکالمات سربازان روس
«رهگیری شده» (Intercepted)، تصویر متفاوت و هولناکی از جنگ اوکراین که بر اساس مکالمات تلفنی هکشده سربازان روس با خانوادهشان در روسیه ساخته شده است.
این فیلم مستند تازهای است ساخته اوکسانا کارپوویچ که بعد از نمایش در جشنواره برلین، این روزها به جشنواره تسالونیکی رسیده و با حضور چشمگیر پلیس و نیروهای امنیتی در اطراف تالار سینما به نمایش درآمده؛ تصویر متفاوت و هولناکی از جنگ اوکراین که بر اساس مکالمات تلفنی هکشده سربازان روس با خانوادهشان در روسیه ساخته شده و تصویر جامع و غریبی از اتفافاتی که در مرز روسیه و اوکراین و خط اول نبرد در حال رخ دادن است ترسیم میکند.
فیلمساز از ماده اولیه این مکالمات که در اختیارش قرار گرفته، به طرز هوشمندانهای استفاده میکند تا جنگ را از وجوه مختلف در ذهن تماشاگرش بازسازی کند، تا آنجا که شاید تصویر کردن عینی آن دیالوگها- در قالب فیلمی تخیلی یا مستند با شخصیتهایی که دیده میشوند- به هیچ وجه نمیتوانست این تأثیر غیرمستقیم را بر تماشاگر داشته باشد.
فیلمساز در تصویر تنها به نمایش ویرانیهای جنگ میپردازد: ساختمانهای مخروبه و مردم عادی کوچه و خیابان که با جنگی ناخواسته درگیر شدهاند. اغلب یک دوربین ثابت را در یک موقعیت مشخص انتخاب میکند و دوربین نظارهگر صحنهای است که جز ویرانی در آن دیده نمیشود؛ یا تصویری از داخل خانههای خراب شده و به غارت رفته، یا تصویر ساختمانهای ویران شده از بیرون که در کنار آنها قرار است زندگی جریان داشته باشد: یک بار کسی در داخل خانه ویران نشسته و ساکت سیگاری دود میکند، یا چند زن بیرون خانهای مخروبه جمع شدهاند و با هم حرف میزنند، یا پیرزنی تنها از کنار ویرانه یک ساختمان بلند میگذرد.
گاه دوربین از داخل یک اتوموبیل در جادهها حرکت میکند و ویرانیهای گسترده را به نمایش میگذارد. یکی از این نماها، یک نمای بدون قطع طولانی است که اتوموبیل در یک جاده در حال حرکت است و دوربین ساختمانهای تخریب شده بیشماری را در یک نمای ممتد به نمایش میگذارد.
همه این صحنهها با دیالوگهای ساده سربازان روس در خط اول نبرد با پدر و مادر یا همسرشان در داخل خاک روسیه، ابعاد تکان دهندهای مییابد. این دیالوگها خوشبختانه یک طرفه و شعاری نیستند و گاه حتی به بحث و جدال هم میرسند: گاه سرباز به کاری که میکند مفتخر است و همسر یا دوست دخترش او را به باد انتقاد میگیرد، یا برعکس، زمانی که سرباز با احساس پوچی لب به گلایه میگشاید و از یأس و نومیدی حرف میزند، برخی خانوادههاحرفهای پروپگاندای رسانههای روسیه را تکرار میکنند.
این میان برخی دیالوگها تکاندهنده هستند و فراموشنشدنی: در ابتدای مکالمه یک مادر با فرزندش، مادر به اومیگوید که برایش ۴۰ روز دعا در کلیسا خریده، اما رفتهرفته سرباز خشونت غریبی را که این روزها در حال ارتکاب آن است برای مادرش توضیح میدهد و خودش هم نمیداند که چطور به این نقطه رسیده: او از شکنجهای به نام«۲۱ گل سرخ»(۲۰انگشت و یک آلت تناسلی) برای مادرش میگوید و این که خودش آن را بر روی اسرای جنگی انجام میدهد. او خودش را آدم ذاتاً مهربانی میخواند که نمیداندحالا چطور به این نقطه رسیده که میتواند چنین شکنجههایی را روی انسانی دیگر اعمال کند، اما مادری که از دعا و رحمت خداوند حرف میزد، در جملاتی غریب میگوید: «انسان؟ اونها انسان نیستند!»
کودک شش سالهای از پدر سربازش میخواهد که همه اوکراینیها را بکشد و برگردد، و زمانی که یک سرباز از شلیک به زنی که با دو فرزندش در خیابان راه میرفته میگوید، همسرش در روسیه تأکید دارد که «همه اونهادشمناند، فرقی نمیکنه».
از طرف دیگر گاه این معادله برعکس میشود: یک زن که میگوید سالها برای دستگاه قضایی روسیه کار کرده، شوهرش(یا دوست پسرش) را به باد انتقاد میگیرد که بازیچه شده و چطور سیاست و سیاستمداران زندگی آنها را تباه کردهاند. این زن با شجاعت میگوید که «اگر [روس ها] در حال گوش کردن به این مکالمه هستند، بگذار بشنوند.
تردیدهای سربازان و نومیدیهای آنها، بخش قابل توجهی از فیلم را شکل میدهد که در آن وجوه روانشناسانه جنگ و تأثیر فردی آن به شکلی جذاب مورد بررسی قرار میگیرد. در یکی از مکالمههای نزدیک به پایان فیلم، سرباز که با همسرش حرف میزند از بیهودگی جنگ میگوید و اشاره دارد که از این مهلکه یا مرده بیرون خواهد آمد یا زخمی. او در تلفن وصیت میکند که همسرش کودک شش سالهشان را به هیچ وجه به ارتش نفرستد. این بخش یکی از جذابترین قسمتهای فیلم را رقم میزند که بیهودگی جنگ در آن نمودی آشکار و عیان مییابد.
در عین روایت وضعیت نیروهای روسیه(که گاه مجبور به خوردن گوشت سگ شدهاند تا زنده بمانند) به خشونت سربازان روس علیه یکدیگر هم پرداخته میشود، تا آنجا که در بخشی از مکالمات، یکی از سربازان برای خانوادهاش توضیح میدهد که به دستهای تعلق دارد که در جبهه نبرد، کمی عقبتر میایستند تا اگر سرباز روسی به عقب فرار کرد، او را بکشند.
از طرف دیگر اشارههای رومزه و عادی با مقایسه زندگی در روسیه و اوکراین، به یکی از مایههای فیلم بدل میشود؛ جایی که سربازان روس با تحسین از لباس پوشیدن اوکراینیها و لباسهای گرانقیمت باقی مانده از آنها (و دزدیدنشان از خانههای متروک)، به دنبال لحظههای سادهای از زیستن هستند که جنگی بیهوده، از هر دو طرف دریغ میکند.