آثار بلند مدت آزار کلامی در کودکان؛ کلمه به اندازه کتک ضرر دارد

وب‌سایت گاردین در گزارشی به میزان اثرگذاری بلند مدت آزار‌های کلامی بر کودکان پرداخته و با استناد به نتایج مطالعه جدید در این زمینه، نوشته است این آزارها احتمال آسیب به خود و بروز اضطراب را در افراد افزایش می‌دهند.

پروفسور پیتر فوناگی، رییس بخش روان‌شناسی و علوم زبان کالج لندن و مدیرعامل موسسه خیریه آنا فروید، با استناد به نتیجه دهه‌ها تحقیق، در روزنامه گاردین نوشت رفتار مستبدانه به کودکان آسیب می‌رساند.

کلام، قدرتمندترین ابزار انسان

- چوب و سنگ ممکن است استخوان‌هایمان را بشکنند اما کلمات هرگز به ما صدمه نمی‌زنند!

به گفته فوناگی، این عبارتی است که اغلب به کودکان گفته می‌شود تا یاد بگیرند توهین‌های کلامی قرار نیست به آنان آسیب برساند اما «کلام» قدرتمندترین ابزار انسان است و زبان تند می‌تواند آسیب‌هایی به کودکان وارد کند که حتی تا آخر عمر همراهشان بماند.

فریاد زدن بر سر کودک بازیگوش واکنش بسیاری از والدین است. کودکان به طرز شگفت‌انگیزی والدین خود را می‌بخشند و با آن‌ها هم‌دلی می‌کنند اما بیایید خودمان را با این فکر گول نزنیم که ارعاب کلامی مانند فریاد زدن بر سر کودکان، هیچ جای زخمی از خود باقی نمی‌گذارد. یا از این طرز فکر دست برداریم که تحقیر و مسخره شدن کودکان، تاثیر چندانی بر آن‌ها ندارد.

پروفسور فوناگی به تحقیقاتی اشاره کرده است که به تاثیر آزار کلامی در دوران کودکی از سوی بزرگسالان می‌پردازد.

به گفته او بیش از ۴۰ درصد کودکان در معرض پرخاشگری کلامی، خصومت کلامی یا رفتار کلامی خشن از سوی بزرگسالان اطراف خود قرار دارند. برای نیمی از آن‌ها، این تجربه دست‌کم هفته‌ای یک‌بار و متاسفانه برای ۱۰ درصد از کودکان، «یک تجربه روزانه» است.

او نوشت که استفاده از کلمات برای ارعاب، ایجاد شرم و کنترل کودکان ممکن است کمتر از تهدید بدنی مضر به نظر برسد اما خطرات مشابهی به همراه دارد. خطراتی مانند پایین آمدن اعتماد به نفس، افزایش مصرف نیکوتین، الکل و مواد مخدر، افزایش احتمال بروز اضطراب، افسردگی و حتی اختلالات روانی.

بر اساس نتایج صدها مطالعه و تحقیق سیستماتیک جدید، قرار گرفتن در معرض آزار کلامی عمیقا بر کودکان تاثیر می‌گذارد و با پریشانی روانی مداوم همراه است.

مشکلات پیچیده عاطفی و ارتباطی، اختلالات جسمی و روانی احتمال بازآفرینی موقعیت‌های توهین‌آمیز را در آینده افزایش می‌دهند. پیدا کردن شریکی که با فرد بدرفتاری می‌کند یا قرار گرفتن در جایگاه فرد آزارگر، از جمله این موارد است.

علاوه بر این، قرار گرفتن در معرض زبان توهین‌آمیز به عنوان مثال خشونت کلامی بین والدین نیز می‌تواند همانند سوءاستفاده مستقیم کلامی خطرات مشابهی را برای سلامت روحی و جسمی کودکان به همراه داشته باشد.

تنها راه موثر برای مقابله با افزایش اختلال روانی در کودکان و نوجوانان کاهش آزار و اذیت کلامی و فیزیکی است.

فوناگی در ادامه نوشت: «به‌عنوان یک جامعه، ما با خطرات بلندمدت مرتبط با آزار کلامی به مراتب کمتر آشنایی داریم.»

کودکان به شکل ژنتیکی به بزرگسالان اطراف خود اعتماد می‌کنند

ویژگی کودکان این است که از بدو تولد، تکیه بر بزرگسالان اطراف و یادگیری از آنان را مهم‌ترین مسوولیت خود برای حفظ بقا می‌دانند. آن‌ها از نظر ژنتیکی برای اعتماد به آنچه بزرگسالان می‌گویند آماده‌اند زیرا باید به سرعت اطلاعات ضروری را جذب کنند.

اگر به جای بار آموزشی کلمات، از آن برای سوءاستفاده و خیانت به اعتماد کودکان بهره ببریم، آن‌ها را از یادگیری کامل مهارت‌های اجتماعی ناتوان و منزوی خواهیم کرد.

حوالی دهه دوم زندگی است که انسان مفهوم کنایه را آموخته و متوجه می‌شود بزرگسالان شاید آنچه را می‌گویند نمی‌خواهند انجام دهند. کودکان شوخی پشت عباراتی مانند «ای پسر احمق» یا «ای دختر بدجنس» را نمی‌فهمند. کودک برای درک کامل مقصود بزرگسالان نیاز به رشد قابل توجه مغزی دارد.

در عوض، آن‌ها چنین دانشی را با وظیفه‌شناسی در درک رو به رشد و پیچیده‌ترشان از جهان وارد می‌کنند و در عین حال، نسبت به خودشان دچار حس «ناکافی بودن» می‌شوند.

پروفسور فوناگی نوشت: «وقتی هشت ساله بودم، سرایدار ساختمانی که در آن زندگی می‌کردیم به من گفت اگر قبل از بالا رفتن از پله‌ها کفش‌هایم را تمیز نکنم، پاهایم را قطع می‌‌کند. اکنون مطمئنم که او واقعا چنین منظوری نداشت اما گفتن این حرف به یک کودک بی‌‌رحمانه است. شش دهه از آن روز می‌گذرد اما من هنوز احساس ترسی را که در آن لحظه تجربه کردم به خاطر دارم.»

مطالعات تحقیقاتی نشان می‌‌دهد ما پرخاشگری کلامی والدین خود را شدیدتر از آنچه خودشان می‌پندارند احساس می‌کنیم.

با این حال آزار کلامی کودکان محدود به محیط خانواده نیست. کودکان معمولا در محیط‌های آموزشی، ورزشی و اوقات فراغت نیز با آن مواجه می‌شوند. در انجام برخی فعالیت‌ها مانند رقصیدن، قلدری کلامی حول شرمساری بدن، فراگیر است و می‌‌تواند حساسیت‌‌های خطرناک و پایداری را در فرد بر جای بگذارد.

اگر واقعا می‌‌خواهیم درست رفتار کردن را به فرزندانمان بیاموزیم، باید مهربان باشیم، قدردان باشیم و خوبی را در میان شیطنت‌‌ها پیدا کنیم.

همچنین باید به همان اندازه که نسبت به رفتارهای نامناسب هوشیاریم، از تلاش‌های کودکان نیز آگاه و برای ستایش رفتارهای مثبت آنان آماده‌تر باشیم.

چندین دهه مطالعه بر رفتارهای اجتماعی نشان داده مجازات بی‌اثر است.

زندان به شماری از افراد که قبلا در معرض آسیب‌های اجتماعی بوده‌اند آسیبی دیگر می‌زند؛ برای همین تعجبی ندارد که «تکرار جرم» بر «اصلاح» زندانیان غلبه دارد.

حمایت از والدین برای فرزند‌پروری مثبت، منسجم و مبتنی بر قوانین، حتی در مورد کودکان سرکش، به منظور جلوگیری از بروز رفتارهای ضد اجتماعی ضرورت دارد.

برای اینکه والدین نرمالی باشیم باید به جای پاسخگو کردن فرزندانمان در قبال اشتباهاتشان، آماده یافتن راه‌هایی برای تمجید از آنان هنگام بروز رفتارهای مناسبشان باشیم. این کار می‌تواند به شکل‌گیری رفتار و شخصیت کودکان کمک کند.

توجه کردن، گرمی و مهربانی در توانمند ساختن کودکان سودمند است و در مقابل استفاده از کلمات بیش از حد تند، رابطه و اعتماد آن‌ها را تضعیف و تلاش‌های بعدی را برای اصلاح آنان بی‌ارزش می‌کند.

پروفسور فوناگی با اشاره به خاطره کودکی خود نوشت: «سرایدار می‌توانست مرا به خاطر تمیز کردن کفش‌هایم تشویق کند. شاید این‌گونه پله‌ها همیشه تمیز می‌ماندند. در حالی که در نتیجه رفتار او من فقط منتظر می‌ماندم تا او در آن اطراف نباشد و با کفش‌ها‌ی گل‌آلودم از پله‌ها بالا بروم.»

او در انتها نوشت: «ذهن کودکان نیاز به ساخته شدن دارد نه تعمیر کردن.»