فراموش کردن تاریخ عثمانی چه سودی برای کشورهای عرب‌زبان داشت؟

شناخت اندک تاریخ دوره عثمانی چه اثری بر کشورهای عرب‌زبان گذاشته است؟ بیگانه بودن نسل جدید این کشورها با این قسمت از تاریخ، چه تبعاتی به دنبال دارد؟ مصطفی میناوی، دانشیار تاریخ در دانشگاه کرنل در نیویورک در یادداشتی در سایت انگلیسی الجزیره به این سوالات و پاسخ‌هایشان پرداخته است.

مترجم: به‌عنوان شهروندان کشوری با تاریخ کهن که زیر سایه سانسور همه جانبه حکومت جمهوری اسلامی در ایران از مطالعه تاریخ حقیقی ایرانی و باستانی کشورمان محروم بوده‌ایم، دسترسی به منابع بدون سانسور و تحریف تاریخی برای هر میهن‌دوستی ارزشمند و برای عاشقان تاریخ، یک گنجینه به شمار می‌رود.

رویکردی که بدون شک ایران فردای جمهوری اسلامی آن را به فرزندان خود باز خواهد گرداند تا با آگاهی از تاریخ پرفراز و نشیب ملت پارسی، استوارتر از هر زمان دیگری آینده سرزمین‌ خود را رقم بزنند.

مطالعه تاریخ و آگاهی از آن برای تمام ملت‌ها بسیار پر‌اهمیت است تا جایی که اولین اتفاق پس از جابه‌جایی قدرت در گوشه و کنار جهان، «تحریف تاریخ» است: راهی برای قطع پیوند ارتباط نسل‌های آینده با ریشه‌های کهن خود.

اما آیا تاکنون هیچ حکومتی موفق به چنین کاری شده است؟ اصلا پشت کردن به تاریخ برای ملت‌ها سودی در پی داشته است؟

مصطفی میناوی، دانشیار تاریخ در دانشگاه کرنل در نیویورک، در یادداشتی در وب‌سایت الجزیره انگلیسی به بررسی مساله شناخت اندک تاریخ دوران حکومت عثمانی در کشورهای عرب‌زبان و بیگانه بودن نسل جدید با این قسمت از تاریخ پرداخته است:

به‌ عنوان یک مورخ امپراتوری عثمانی، من معتقدم جدا نگه داشتن میلیون‌ها نفر از تاریخ سرزمین‌شان، جرم است.

«امپریالیسم» موضوعی دشوار برای بررسی در جهان عرب است. این کلمه، دوران استعمارِ فرانسه و بریتانیا و مستعمره شهرک‌نشینان کنونی اسرائیل را تداعی می‌کند. با این حال، شکل بومی‌‌تر و طولانی‌‌تر این نوع حکومت «امپریالیسم عثمانی» است که اغلب از بحث‌‌های تاریخی معاصر کنار گذاشته می‌‌شود.

برخی از کشورها که جانشین امپراتوری عثمانی شدند، ترجیح داده‌‌اند حکومت عثمانی را در برنامه‌‌های درسی خود صرفا در مطالبی با عنوان «اشغال عثمانی یا تُرک» خلاصه کنند. در حالی که برخی دیگر، از عناوینی چون «جنایت‌‌های عثمانی» که مقبولیت مردمی بیشتری در سطح داخلی دارد استفاده می‌‌کنند.

در مناطقی مانند سوریه و لبنان، احتمالا شناخته‌‌شده‌‌ترین مقام عثمانی «احمد جمال پاشا»، فرمانده نظامی ملقب به «سفاح یا قصاب» است که فرمانداری او در زمان جنگ سوریه و بیروت، با خشونت سیاسی و اعدام سیاستمداران و روشنفکران عرب-عثمانی همراه بود. و برای همین، چنین تجربیاتی به عنوان نمادِ حکومت عثمانی در حافظه عمومی مردم این مناطق باقی مانده است.

اما همان‌طور که «سلیم تماری»، مورخ اشاره کرده، تقلیل «چهار قرن صلح نسبی و فعالیت پویا در دوران عثمانی به چهار سال ظلم و ستمگری که نماد دیکتاتوری نظامی احمد جمال پاشا در سوریه بود» اشتباه است.

در واقع، تاریخ امپراتوری عثمانی در جهان عرب را نمی‌توان به «اشغال ترکیه» یا «یوغ خارجی» خلاصه کرد. ما نمی‌توانیم با این تاریخ ۴۰۰ ساله (از ۱۵۱۶ تا ۱۹۱۷) بدون کنار آمدن با این واقعیت دست و پنجه نرم کنیم که این حکومت امپراتوری یک «واقعیت بومی» بوده است.

تعداد قابل توجهی از اعضای طبقه حاکم در امپراتوری عثمانی‌ اصالتا «عرب» بودند. آن‌ها و بسیاری دیگر، از اعضای فعال پروژه امپراتوری عثمانی بودند که با طراحی، برنامه‌ریزی و اجرای قوانین از این حکومت، در منطقه و سرتاسر قلمرو حمایت می‌کردند.

بعضی خاندان‌ها برخی از بالاترین مناصب را برای چند نسل در استان‌های امپراتوری شام، از جمله فرمانداری سوریه داشتند. شاخه ساکن استانبول خانواده معروف به عظم‌زاده‌ها در قصر، وزارت‌خانه‌ها و کمیسیون‌های مختلف و بعدا در مجلس عثمانی در دوران سلطنت عبدالحمید دوم و دوره دوم مشروطه عثمانی مناصب کلیدی داشتند.

خانواده ملحمه نیز به عنوان لابی قدرت تجاری و سیاسی در شهرهایی مانند استانبول، بیروت، صوفیه و پاریس عمل می‌کردند.

اصلاحات نیمه اول قرن نوزدهم

بسیاری از بزرگان امپراتوری عثمانی که عرب بودند تا انتها برای معرفی مفهومی فراگیرتر از شهروندی و مشارکت سیاسی در این حکومت جنگیدند. این امر به ویژه در مورد نسلی صادق بود که پس از اصلاحات تمرکزگرایی در نیمه اول قرن نوزدهم و در بخشی از به اصطلاح دوره «تنظیمات مدرنیزاسیون» بزرگ شدند.

برخی از آن‌ها سمت‌های گوناگونی داشتند. مانند دیپلمات‌هایی که به نمایندگی از سلطان، با همتایان امپراتوری در اروپا، روسیه و آفریقا مذاکره می‌کردند. آن‌ها همچنین مشاورانی بودند که پروژه‌های بزرگ امپراتوری را مانند اقدامات بهداشت عمومی در استانبول و خط آهن منطقه حجاز در شبه جزیره عربستان به سوریه و پایتخت، طراحی و اجرا می‌کردند.

آن‌ها یک «شهروندی عثمانی» را تصور می‌کردند که در بهترین حالت خود، همه گروه‌های قومی و مذهبی به رسمیت شناخته شده را در بر می‌گرفت و شکل ویژه‌ای از تعلق را به‌وجود می‌آورد که در مواجهه با خطر احتمالی، می‌تواند به‌عنوان مفهومی چند فرهنگی از تعلق به یک امپراتوری توصیف شود.

البته این یک دیدگاه آرمانی بود که هرگز محقق نشد زیرا ناسیونالیسم قومی شروع به تاثیرگذاری بر ادراک عثمانی‌ها از خود کرد.

فروپاشی

بسیاری از عرب‌های عثمانی با تمام توان برای دست‌یابی به این‌گونه از مفهوم شهروندی تا انتها به مبارزه ادامه دادند؛ تا زمانی که دنیای آن‌ها با نابودی امپراتوری عثمانی در طول جنگ جهانی اول، فرو پاشید.

وحشت جنگ در خاورمیانه و اشغال استعماری که به دنبال فروپاشی عثمانی اتفاق افتاد، رویدادهای دردناکی بود که مردم این منطقه را در تلاش برای ساختن دولت‌‌های ملی تحت حمایت غرب، ترغیب کرد.

روند ملت‌سازی زمانی اتفاق افتاد که درک قومی-مذهبی محدودی از ملیت بر منطقه مسلط بود و هویت‌های چند فرهنگی را که قرن‌ها سابقه داشت به حاشیه رانده بود.

مقام‌های سابق عثمانی مجبور بودند خود را از نو و با عناوین جدیدی چون «رهبران ملی عرب، سوری یا لبنانی» و غیره در مواجهه با استعمار فرانسه و انگلیس بسازند. نمونه بارز آن «حقی العظم» است که در کنار سایر مناصبش در امپراتوری عثمانی، سمت بازرس کل در وزارت اوقاف عثمانی را بر عهده داشت و در دهه ۱۹۳۰ به‌عنوان نخست‌وزیر سوریه خدمت کرد.

تصورها از آینده ناسیونالیسم قومی، «فراموشی» تاریخ عثمانی را ضروری می‌کرد.

روایت‌‌های ملت‌‌های اولیه جایی برای داستان‌‌های اجداد ما باقی نمی‌‌گذاشت. به نسل‌‌هایی از مردم که بخشی از زندگی خود را در یک واقعیت ژئوپلیتیکی متفاوت سپری کرده بودند هرگز فضایی داده نشد تا فقدانِ تنها واقعیتی را بپذیرند که خودشان تجربه کرده بودند.

این‌ها داستان‌های مردم عادی مانند «بادر دوغان» و «عبدالغنی عثمان»، پدر جدهای من هستند که در بیروت به دنیا آمدند و بزرگ شدند و به‌عنوان صنعتگر بین بیروت، دمشق و یافا زندگی می‌کردند اما ظهور مرزهای ملی به دنیای آن‌ها پایان داد.

این‌ها همچنین داستان خانواده‌های شناخته‌شده‌تری مانند برخی از «خالدی‌ها» و «عابیدها»، خانواده‌های سیاسی عرب-عثمانی سرشناس است که استانبول را خانه خود می‌نامیدند اما در حلب، اورشلیم و دمشق، خانواده و ارتباطات خانوادگی داشتند.

تاریخ اخیر آن‌ها با عناوین کوتاهی جایگزین شد که «تُرک» را به‌عنوان یک «دیگری خارجی»، «شورش عربی» را به‌عنوان یک «جنگ رهایی‌بخش» و «اشغال استعماری غرب» را به‌عنوان «نتیجه اجتناب‌ناپذیر از تجزیه مرد بیمار اروپا» یا همان امپراتوری عثمانی، ترسیم کرد.

پاک شدن تاریخ اگر خطرناک نباشد، بسیار مشکل‌ساز است

من به‌عنوان یک مورخ امپراتوری عثمانی با ریشه فلسطینی و لبنانی، معتقدم جدا نگه داشتن میلیون‌‌ها نفر از تاریخ نه چندان دور خود، از داستان اجداد، روستاها و شهرهایشان در این کشور، کمتر از جرم نیست.

مردم این منطقه به نام حفاظت از مجموعه‌ای ناپایدار از تشکیلات دولت-ملت، از واقعیت تاریخی خود جدا شده و در برابر روایت‌های دروغین سیاستمداران و مورخان ملی‌گرا آسیب‌پذیر شده‌اند.

ما باید تاریخ عثمانی را به‌عنوان تاریخ محلی ساکنان سرزمین‌‌های عرب‌‌زبان بازیابی کنیم زیرا اگر دانش تاریخ اخیر را نداشته باشیم، درک واقعی مشکلاتی که امروز با آن‌ها روبه‌‌رو هستیم چه در ابعاد زمانی و چه منطقه‌ای، غیرممکن خواهد بود.

فراخوان دانشجویان محلی تاریخ به تحقیق، نوشتن و تحلیل واقعیت تاریخ عثمانی به هیچ وجه فراخوانی نوستالژیک برای بازگشت به روزهای خیالی امپراتوری باشکوه یا هماهنگ گذشته نیست؛ در واقع کاملا برعکس است. این فراخوانی است برای کشف و کنار آمدن با گذشته «خوب، بد و در واقع بسیار زشت» امپراتوری که مردم مناطق عرب‌زبان خاورمیانه نیز سازنده آن بودند. تاریخ طولانی و باستانی مردم شهرهایی که در دوره عثمانی شکوفا شدند؛ مانند طرابلس، حلب و بصره که تا به امروز باز نوشته نشده است.

همچنین درک این نکته مهم است که چرا با گذشت بیش از ۱۰۰ سال از پایان امپراتوری، تلاش برای از بین رفتن پیوندهای عمیقا ریشه‌دار و صمیمی بین خاورمیانه، شمال آفریقا و اروپای جنوب شرقی همچنان ادامه دارد یا اینکه چه کسی از پاک شدن این ریشه‌ها سود می‌برد.

ما باید از خود بپرسیم که چرا محققان کشورهای عرب‌زبان برای مطالعه تاریخ امپراتوری عثمانی اغلب به آرشیو‌های فرانسوی و انگلیسی مراجعه می‌کنند اما وقت یا منابع خود را برای یادگیری زبان عثمانی-ترکی صرف نمی‌کنند تا از اسناد چهار قرنی استفاده کنند که به راحتی در آرشیو امپراتوری عثمانی در استانبول یا آرشیو محلی در مراکز استان‌های سابق در دسترس هستند؟

آیا ما درک ناسیونالیستی از تاریخ را که در آن، تاریخ عثمانی-ترکی صرفا به تاریخ‌نگاری ملی ترکیه تعلق دارد قبول کرده‌ایم؟ آیا ما هنوز قربانی یک قرن منافع سیاسی کوته‌فکرانه هستیم که با افزایش و کاهش تنش‌‌های منطقه‌‌ای بین جهان عرب و ترکیه روبه‌‌رو می‌‌شود؟

در نهایت، تعداد مورخان محلی و دانشجویان با آموزش‌‌های انضباطی و زبانی مرتبط با تاریخ عثمانی، در شهرهایی مانند دوحه، قاهره و بیروت، به طرز نگران‌‌کننده‌‌ای کم است. حتی برخی از دانشگاه‌ها چنین کادری برای آموزش ندارند.

زمان آن فرا رسیده است که موسسات آموزش عالی منطقه شروع به قبول تاریخ عثمانی به عنوان بخشی از تاریخ محلی خود کنند و از دانشمندان و دانشجویانی حمایت کنند که می‌خواهند این گذشته مغفول مانده را کشف و تحلیل کنند زیرا اگر برای تحقیق و نگارش تاریخ خود سرمایه‌گذاری نکنیم، روایت‌های خود را به علایق و برنامه‌های مختلفی واگذار می‌کنیم که مردم ما را در مرکز داستان‌های خود قرار نمی‌دهند.