بازگشت به دنیای کلمات با یک چشم بسته؛ مصاحبه مجله تایم با سلمان رشدی

سلمان رشدی، نویسنده سرشناس و نگارنده رمان «آیات شیطانی»، بار دیگر به جهان کلمات و دنیای نویسندگی بازگشته است. مجله تایم به همین مناسبت با او گفت‌وگویی انجام داده است.

رشدی ۱۲ اوت سال ۲۰۲۲ (۲۱ مرداد ۱۴۰۱) برای سخنرانی به موسسه چاتاکوآ در نیویورک رفته بود که هادی مطر، مهاجم ۲۴ ساله اهل نیوجرسی، دوان‌دوان خودش را به او رساند و با زدن ضربات پیاپی چاقو به صورت و گردن و شکمش، او را مجروح کرد.

در اثر این حمله بینایی یک چشم رشدی از دست رفت.

او چند هفته پیش از آن حمله در مصاحبه با یک مجله آلمانی، زندگی خود را پس از سال‌ها مخفی شدن «نسبتا عادی» توصیف کرده بود و خود را فردی «خوش‌بین» خوانده بود.

رشدی گفته بود فتوای روح‌الله خمینی (برای کشتن او به خاطر نوشتن رمان «آیات شیطانی») مدت‌ها قبل صادر شده است اما علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی هم حکم کشتن رشدی را تیری خوانده بود که تا بر هدف ننشیند، از پا نخواهد نشست.

گزیده مصاحبه خبرنگار تایم با رشدی را بخوانید درباره تجربه سر پا شدن او پس از حمله، خیزش انقلابی در ایران و این که زندگی او چگونه از نگارش «آیات شیطانی» متاثر شد:

سلمان رشدی ۷۵ ساله، پشت میزش کارش برگشته و طعم موفقیت آخرین کتابش «شهر پیروزی» و رفتن سر وقت نوشتن کتابی دیگر (پس از این که تابستان ۲۰۲۲ در موسسه چاتاکوآ در نیویورک تا دم مرگ رفت) را مزه مزه می‌کند.

او درباره کتاب جدیدش به تایم می‌گوید: «اگر کتابی (درباره‌ حمله) بنویسم کتاب آن‌چنان طولانی نخواهد بود.»

او اشاره می‌کند که کتاب ممکن است کتابی چند ۱۰۰ صفحه‌ای باشد و او امیدوار است که در یک سال یا دور و بر چنین زمانی تمامش کند اما به خودش فشاری برای نوشتن آن نمی‌آورد و آهسته‌آهسته پیش خواهد رفت.

رشدی که بیش از ۱۰ بار مورد اصابت چاقو قرار گرفت، روایت سر پا شدن پس از ۱۲ اوت ۲۰۲۲ را با احتیاطی (که او را تاکنون زنده نگه داشته) تعریف می‌کند و می‌گوید که کم‌کم لم زندگی این‌چنینی دستش آمده. شیشه دودی، چشم راست او را که در اثر یکی از ضربات چاقو نابینا شده، پوشانده.

او می‌گوید: «چاقو تا عمق زیادی در چشمم و تا عصب بینایی فرو رفت.»

رشدی تا مدتی نمی‌توانست از دست چپش هم استفاده کند. او می‌گوید که درمانگرش به او برای حل «کابوس‌هایش» و مسایلی از این دست، کمک کرده است.

هادی مطر، مرد جوان اهل نیوجرسی که به رشدی حمله کرد، منتظر برگزاری دادگاهش است و سلمان رشدی در حال سبک و سنگین کردن آن میزان از آزادی که پس از آن حمله خواهد داشت.

او پس از انتشار رمان تحسین‌ شده‌اش «شهر پیروزی»، آنچنان آفتابی نشده و از زمان حمله تاکنون، تنها یک مصاحبه با تایم، پس از قرار گرفتن در لیست ۱۰۰ چهره تاثیرگذار این مجله داشته است.

رشدی در آن مصاحبه گفته بود از قرار گرفتن نامش در آن لیست خرسند است چون به نظر می‌رسد کسی متوجه کاری که او می‌کند، شده است.

او گفته بود خوشحال است که نقدهای نوشته‌ شده بر «شهر پیروزی» نه از سر ترحم و دلسوزی به خاطر اتفاقی که برای او افتاده، بلکه برای خود کتاب نوشته شده است.

رشدی همچنین گفته بود قرار گرفتن در آن لیست برای او به آن معنا بوده که نامش به عنوان یک هنرمند در فهرست قرار گرفته نه به عنوان کسی که صرفا به او حمله شده است.

رشدی نه حضوری، بلکه مجازی، از خانه‌اش در نیویورک با تایم مصاحبه کرده است:

تایم: نه یک احوال‌پرسی سرسری و معمولی! حالتان واقعا چطور است؟

رشدی: من ... یک‌جورهایی بهترم. بدن انسان توانایی فوق‌العاده‌ای در بهبود یافتن دارد. نمی‌توانم بگویم ۱۰۰ درصد سلامتی خودم را به دست آورده‌ام ولی خب در مسیر آن هستم.

تایم: تعریف شما از بهبودی چیست؟

رشدی: من به چشم بهبودی به این مقوله نگاه می‌کنم و البته که چشم من برنمی‌گردد. این چشم از دست رفته است. دستم بدجوری آسیب دیده بود اما بهبودی آن با یک عالم درمان، خوب پیش رفته. زخم‌های دیگر هم در حال بهبودی هستند اما در مجموع، کلی درمان لازم است و البته ترومای پس از سانحه هم وجود دارد که خب دارد بهتر می‌شود.

تایم: می‌توانم از درمان ترومای پس از سانحه بپرسم و این که آیا در روند بهبود شما تاثیری داشت؟

رشدی: من درمان‌گر بسیار خوبی دارم که مدت‌هاست به او مراجعه می‌کنم. او مرا خوب می‌شناسد و در این مراجعه‌ها باید درباره چیزهای معمول (مرتبط با واقعه رخداده) مثلا کابوس‌ها و این‌جور چیزها صحبت کنید و خب این پروسه زمان می‌برد. اتفاق واقعا هولناکی در زندگی‌ام رخ داد که درک و هضم آن طول می‌کشد.
اما یکی از کارهایی که برای خودم انجام می‌دهم این است که راهی برای نوشتن آن‌چه اتفاق افتاد پیدا کنم و آن‌چه در آینده منتشر می‌کنم، احتمالا خیلی زیاد در همین باره خواهد بود. برای من این کار به معنای چیرگی بر آن (حمله) است. هنوز به این که (نوشتن) چگونه شکل بگیرد فکر می‌کنم. نمی‌توانم بیش از این از آن حرف بزنم. فقط می‌توانم بگویم قصد دارم چیزی بنویسم و دارم به آن فکر می‌کنم.

تایم: طبق تجربه گزارشگری من، هر چه شما به صحنه خشونت نزدیک‌تر باشید، نوشتن آن بهتر از آب درمی‌آید.

رشدی: اوهوم. بیراه نیست. البته که من به آن صحنه (حمله) خیلی خیلی نزدیک بودم.

تایم: خیلی در فضای عمومی آفتابی نمی‌شوید. نه؟

رشدی: نه خیلی. آهسته و پیوسته به جهان برمی‌گردم. می‌خواهم زندگی‌ام را دوباره و آنچنان که بود از سر بگیرم. فقط آهسته پیش می‌روم.

تایم: آیا فکر می‌کنید دوباره به مرکز توجه و دیدارهای حضوری برگردید؟

رشدی: این سوال مهمی است و جواب آن این است که «نمی‌دانم». به این زودی‌ها که نه. یکی از مشکلات موسسه چاتاکوآ این بود که آنجا اصلا امنیتی نداشت و پیشگیری از آنچه اتفاق افتاد کار سختی نبود. ولی در غیاب هر گونه امنیت بود که چنین چیزی رخ داد.
شما به عنوان یک داستان‌نویس آن‌قدری مخاطبانتان را نمی‌بینید. سال‌ها در یک اتاق می‌نشینید و هر از چند گاهی هم از آن خارج می‌شوید تا با خوانندگانتان دیداری داشته باشید. من واقعا از آن لحظه ملاقات با مردمی که به کار من بها می‌دهند لذت می‌برم و این که از چنین چیزی محروم شوم حیف است اما باید درست و حسابی روی آن (دیدارهای حضوری) فکر کنم.

تایم: درباره ایران بپرسم. احتمالا تحولات آن را دنبال می‌کنید؟

رشدی: خیلی وقت پیش، سال ۱۹۸۶ و وقتی از دانشگاه کمبریج فارغ‌التحصیل شدم به ایران سفر کردم. پیش از سر کار آمدن دولت فعلی (جمهوری اسلامی) بود. ایران را واقعا دوست داشتم. کشور زیبایی بود. مردمش را دوست داشتم. مردمی که بسیار بافرهنگ، فرهیخته و مهمان‌نواز بودند.
اما راستش از حرف زدن درباره این موضوع (ایران) کمی دلزده‌ام چون صادقانه بگویم از تن‌ها من به ایران این است که آن‌ها (جمهوری اسلامی) سعی کردند مرا بکشند.
ای کاش ربط من به ایران این‌طور نمی‌بود. البته که بله! آن‌چه را در ایران رخ می‌دهد دنبال می‌کنم اما آن‌چنان چیزی نمی‌توانم درباره آن بگویم. هر چه بگویم مشتی بدیهیات است. زنان جوان در ایران و مردانی که آنها را حمایت می‌کنند، می‌ستایم. به همین بسنده می‌کنم.

تایم: فکر می‌کنم شما بیش از جمهوری اسلامی دوام بیاورید.

رشدی: خب (این‌طور شود) که خوب می‌شود.

تایم: (سوال غیرمستقیم ) درباره آیات شیطانی بگویید.

رشدی: حقیقت این است که با آن چیزی که درباره «آیات شیطانی» رخ داد مردم معمولا من را با دین و نوشتن آن کتاب مرتبط می‌دانند اما این (تصور) کم‎‌وبیش در مقابل من، به عنوان یک نویسنده، قرار دارد.
من خودم آدمی مذهبی نیستم و هیچ‌وقت هم دین، جز در همان کتاب آیات شیطانی، موضوع اصلی نوشته‌های من نبوده. بزرگ‌ترین آسیب حملات به کتاب «آیات شیطانی» این بود که مردم را درباره این که من چطور نویسنده‌ای هستم و این که درباره من چطور حرف بزنند، گمراه کرد.
یکی از چیزهایی که افرادی که این کتاب را خوانده‌اند می‌پرسند -و البته شمار بسیار کمی از حمله‌کنندگان به این کتاب واقعا آن را خوانده‌اند- این است که «چه کسی فکر می‌کرد کتاب خنده‌دار باشد؟» و جواب این است: آن‌هایی که کتاب را خوانده‌اند می‌دانند خنده‌دار است.

تایم: در مطلبی که در نیویورکر درباره شما چاپ شده به‌عنوان نماد آزادی بیان حضور دارید.

رشدی: من از قدیم این دیدگاه را (درباره خودم) دارم که من رمان‌نویس‌ام و البته سهم خودم هم در راه آزادی بیان ادا کرده‌ام.

تایم: حالا که دوباره به نوشتن برگشته‌اید از روز کاریتان برایمان بگویید.

رشدی: خب مثلا الان اگر با شما گفت‌وگو نمی‌کردم، احتمالا در حال کمی نوشتن بودم. من هیچ‌وقت آدم صبح بلند شدن نبوده‌ام، پس یک‌جورهایی مثل ساعت کاری معمول کار می‌کنم. با این استثنا که شب‌ها، قبل از ‌ خواب، حتما حتما چیزی را که در طول روز نوشته باشم، می‌خوانم. این کارم دو دلیل دارد: یکی این که برای فردا صبح که دوباره سراغش (متن) می‌روم مرورش کرده باشم و دوم این که ببینم آیا نیازی هست چیزی را پس از چند ساعتی دور بودن از متن، تغییر بدهم یا نه. همینگوی (ارنست همینگوی، نویسنده آمریکایی) این‌طور می‌گفت که همیشه باید یک جمله کمتر از آن‌چه می‌دانید بنویسید تا صبح (روز بعد) بدانید جمله اولی (که با آن نوشتنتان را شروع می‌کنید) چیست. چون وقتی اولین جمله را نوشته باشید، نوشتن دومین جمله خیلی آسان‌تر است.