چتجیپیتی انسان را بیکار نخواهد کرد چون مشتی چرندیات تحویل میدهد؟
وبسایت کانورسیشن در مقالهای به نحوه کار، کارآمدی و کارکرد فنآوری «چتجیپیتی» پرداخته است که این روزها بر سر زبانها افتاده. این فنآوری قابل توجه به طرز جالبی میتواند با نثر و نوشتار روان، منسجم و زیرکانه، مطلب تولید کند.
چتجیپیتی طبیعتا محدودیتهای خاص خودش را هم دارد و گاه میتواند چیزهای احمقانهای در نوشتار بیاورد.
این فنآوری اهل تقلب هم هست و در عین حال که جالب است، نقل قولهایی میسازد تا مثلا ادای دقت آکادمیک و دانشگاهی را در بیاورد.
دست به سرقت علمی چتجیپیتی هم خوب است. اگر از آن بخواهید چند تایی نام شهر برای یک داستان تخیلی به شما پیشنهاد کند نیز از پس آن برمیآید و در یک چشم بر هم زدن، از ناکجاآبادی در داستانی خیالی سر درمیآورید.
با وجود تمام کاستیهای چتجیپیتی، آمال و آرزوهای زیادی درباره آینده آن وجود دارد. تلاشهایی برای طرح مسابقه پرسش و پاسخ آنلاین با استفاده از چتجیپیتی شده و حتی مقالههایی هم با آن نوشته و منتشر شده است.
اما با همه اینها، ترس هم از این فنآوری وجود دارد و البته این همان ترسی است که اغلب در مورد هر پیشرفتی در هوش مصنوعی به وجود میآید و مبنای آن هم این است که چنین فنآوریهایی موج ایجاد بیکاری انبوه را در بخشهایی از اقتصاد ایجاد خواهند کرد.
بروز چنین اختلافنظرهایی حین ظهور فنآوریهای جدید معمول است و در کنار آن مباحث بهرهوری و خودکارسازی (اتوماسیون) هم مطرح میشود و البته این سوال هم پیش میآید که چنین فنآوریهایی در نهایت به سود مردم خواهد بود یا نه؟
برخی اقتصاددانان بر این باورند که فنآوری، بهرهوری را بدون ایجاد خطر تعدیل نیروی گسترده، افزایش میدهد چون مشاغل جدید ایجاد میکند. اما اشاره میکنند هیچوقت تضمینی نیست که این شغلهای جدید در مقایسه با مشاغلی که در اثر خودکارسازی از بین رفتهاند، آنقدری درآمدزا، امن یا برای فرد شاغل ارضاکننده باشد و در نتیجه کارمندان حق دارند از اتوماسیون بترسند.
البته طبق چنین دیدگاهی، کارهایی که خودکارسازی شدهاند کارهایی ضروری بودهاند؛ وگرنه ماشینی کردن لزوما به معنای بهبود بهرهوری نیست.
دیوید گریبر، مردمشناس آمریکایی، در نظریه جنجالی «کارهای چرند» به توضیح همین نکته پرداخته است.
طبق نظریه گریبر، قسمت اعظم کارهای دفتری از اساس بیخود هستند و حتی کسانی که خودشان انجام این کارها را بر عهده میگیرند، احساس نمیکنند که خدمت خاصی به جامعه میکنند.
چتجیپیتی هم بیشتر میتواند کارهایی مثل تنظیم فاکتور، فرمت داده، مرتب کردن «گستردهبرگها» یا دستهبندی همان مسابقات پرسش و پاسخ را انجام دهد اما اگر چنین مشاغلی اصلا وجود دارد به دلیل کاستیهای ناشی از کاغذبازی (مشاغل کاذب) است. خودکارسازی چنین کارهایی هم باعث افزایش بهرهوری نیست چون این نوع کارها از اساس کار کاذب است.
ظهور چتجیپیتی به این معنا نیست که انسانها از دفتر کار ناپدید شوند.
مدیران هر مجموعه قطعا در جایگزین کردن انسانها با هوش مصنوعی، اول از همه سود و زیان خودشان را در نظر میگیرند و برخی معتقدند که مدیران راس مجموعه، از مدیریت تیمهای بزرگ لذت میبرند چون به آنها احساس پرستیژ و صاحب اختیار بودن میدهد.
همچنین این که در شرکتی کارمند سر کار باشد باعث میشود مشروعیتی به شرکتها بخشیده شود که آن هم امتیازات استراتژیک خودش را دارد.
پس کار دفتری با آمدن فنآوریهایی مانند چتجیپیتی به میدان تعطیل نمیشود و اگر قرار بر افتادن اتفاقی باشد، تنها روند انجام کارها را تحت تاثیر قرار خواهد داد؛ مثلا درخواستهای بیشتری برای تماس تصویری روی زوم و ملاقات کاری به صرف قهوه مطرح خواهد شد.
این به آن دلیل است که فنآوریهایی مثل چتجیپیتی، میتواند کارهای دفتری مثلا تنظیم فاکتور را بر عهده بگیرد اما از سوی دیگر از کار بیکار کردن کارمندانی که انجام چنین مشاغلی را به عهده میگیرند، لزوما برای ریاست صرفهای ندارد.
سیستمهای ناکارآمد
اما بهتر است بزرگترین مشکل چتجیپیتی از جهت تاثیر آن بر محیط کاری، با نظرات استفورد بییر، متخصص مدیریت سیستم، توضیح داده شود.
بییر معتقد بود که «بهتر است مشکلات محو شوند تا این که حل شوند».
به عبارتی سادهتر، او دید سیستمهای کامپیوتری که خوب طراحی شدهاند میتوانند مشکلات را پیشبینی کنند و از همان اول کار آنها را از میان بردارند اما سیستمهایی که طراحی ضعیفی دارند به محض پیدا شدن سر و کله مشکلات است که به آنها حمله و آنها را از میدان به در میکنند.
مشکل دیگر در نظر بییر ایجاد «ناکارآمدی کارآمد» بود که به این مساله اشاره دارد: وقتی فنآوری استفاده میشود تا ناکارآمدی بیشتری ایجاد کند و در حقیقت ناکارآمدی را به شکل کارآمدی پیاده کند، در آن صورت بهرهوری هم وجود نخواهد داشت. نظریاتی از این قبیل که وجود کامپیوترها آنقدری که انسانها فکر میکنند بر بهرهوری تاثیر نمیگذارند هم با همین «ناکارآمدی کارآمد» قابل توضیح است.
طبق نظریه بییر، چتجیپیتی هم در حقیقت تنها مشکل را در نطفه خفه میکند اما دردی از کسی دوا نمیکند. قطعا یکی از استفادههای چتجیپیتی، تصحیح گستردهبرگ است اما اگر این گستردهبرگ خود بلامصرف باشد، چتجیپیتی هم به درد کسی نمیخورد.
چتجیپیتی میتواند نماد همین استفاده ناکارآمد از فنآوری برای انجام کارآمد کار ناکارآمدی باشد که اصلا خود ارزش انجام داده شدن ندارد چون در حقیقت انجام کارهای بیفایده به شکل کارآمد برابر با این است که کارهای بیفایده بیشتری در حال انجام شدن است و این خود به بزرگتر شدن خود مشکل دامن میزند.
فنآوری جدید ممکن است تلاش کند تا تمام سیستم را از نو ارزیابی و آن را با کارهای تکتک و ریزریز خودکارسازی کند. به این شکل مشکلات حل میشوند ولی از میان برداشته نمیشوند و فقط جای آنها سر و کله مشکلات جدید پیدا میشوند که این هم به حال کسی سودی ندارد.
نتیجه این که چتجیپیتی ابزار قدرتمندی است و توانایی بالقوه فراوانی برای هوش مصنوعی دارد اما این فنآوری کاملا شناختهشده نیست.
در حال حاضر خطر اصلی چنین فنآوریای نه بیکار کردن انسان که تکثیر مشتی چرندیات است.