خالی کردن خشاب خشاب تیر ساچمهای در بدن معترض ایرانی-بریتانیایی؛ گزارش منتشر شده در گاردین
بر اساس مصاحبه با یک عضو کادر درمان ایرانی-بریتانیایی، منتشرشده در گاردین، این مرد که چندین ماه پیش برای دیدار با خانوادهاش به تهران سفر کرده و در جریان اعتراضات مردمی علیه جمهوری اسلامی به خیابان رفته بود، آماج شلیک گلولههای ساچمهای نیروهای سرکوب قرار گرفته است.
پس از بازگشت به بریتانیا، هنوز پنج گلوله ساچمهای در بدن این مرد مانده است.
او میگوید نیروهای سرکوب از فاصله نزدیک، بیوقفه به او شلیک کردهاند.
طبق روایت این مرد، نیروهای سرکوب از شاتگانهایی استفاده میکردهاند که خشاب خشاب گلوله ساچمهای در بدن قربانی پخش میکنند.
خشونتی که به این مرد روا شده تنها نمونهای دیگر از رفتار پلیس جمهوری اسلامی با شهروندان معترض در ایران است که در کنار باقی مواردی از این دست مانند استفاده نیروهای سرکوب از گلوله ساچمهای بزرگ (که اغلب برای شکار حیواناتی مثل گوزن استفاده میشود) و شلیک تیر ساچمهای از فاصله نزدیک به قصد کشت قرار میگیرد.
این مرد را دو پزشک در بیمارستانی در بریتانیا دیدهاند و شرح او از وقایع، با جراحات او همخوانی دارد.
این مرد اکتبر سال ۲۰۲۲ برای دیدار با خانوادهاش به ایران میرود و به اعتراضات میپیوندد. اواخر ماه اکتبر بوده که با مشاهده آزار دختر نوجوانی در خیابان شریعتی به دست نیروهای سرکوب، مداخله میکند تا از آن دختر دفاع کند.
طبق روایت این مرد، زمانی به او شلیک میشود که او، ناامید از این که بتواند به دختر نوجوان کمک کند، در حال دور شدن از صحنه درگیری بوده و درست در همان زمان، یک بسیجی باتوم به دست شروع به کتک زدن او میکند. او روی زمین میافتد و در حالی که تا حدودی هوشیاریاش را از دست میدهد، میبیند که دو افسر با سلاح نیمهخودکار او را آماج گلوله ساچمهای قرار میدهند.
آنها هفت خشاب گلوله ساچمهای در نقاط مختلف بدن او خالی میکن،ند که یکی به سینه دیگری به زیر بازوی چپ، پای راست و پشت او اصابت میکند.
به گفته او پلیس میخواسته به صورتش هم شلیک کند اما بازویش را سپر صورتش کرده و گلوله به بازویش نشسته است.
تصاویر پس از این حمله نشان میدهند برخی زخمهای او حدودا پنج تا هفت سانتیمتر بودهاند چون از فاصله بسیار نزدیک به او شلیک شده.
اما زخمهایی را که خون از آنها فوران میکرده، با روسری یک دختر معترض و یک دستمال نظافت ماشین بستهاند و او با تاکسی به خانه برده شده.
تمیز کردن و درمان زخمهایش پنج ساعت و نیم و با تیمی از دکترها در خانه انجام شده؛ دکترهایی که او را از قبل و به دلیل پیشینه حرفهای به عنوان عضوی از کادر بهداشت و درمان، میشناختهاند.
به گفته این مرد، در فرآیند درمان، او تقریبا تا پای مرگ پیش رفته و در روند درمانش پیچیدگیهایی همچون مشکلات روده، ایجاد شدن لخته خون و پایین آمدن اکسیژن خون به وجود آمده.
دندههای او هم شکسته و فقط نجات پیدا کرده چون مردمی بیباک به کمک او آمدهاند و دکترهایی شجاع خطر را به جان خریدهاند تا او را زنده نگه دارند.
بسیاری از ساچمهها در ایران از تن او خارج شده و دو ساچمه دیگر هم با عمل جراحی در بریتانیا بیرون آورده شده اما پنج ساچمه هنوز در تن او مانده و چنان گیر کرده که خارج کردن آنها اعصاب حیاتیاش را به خطر میاندازد.
بر اساس ایکسریهایی که در بریتانیا از او گرفته شده، یکی از این گلولهها در پا، دیگری در بازو و سه گلوله دور زانو نشستهاند.
تصاویر امآرآی زانوی او هم سه ماه بعد از حمله، حکایت از کوفتگی استخوان زانوی او داشتهاند. او هنوز نمیتواند سر کار برود یا رانندگی کند.
این مرد تصمیم گرفته در ایران برای درمان به بیمارستان نرود چون میترسیده نامش ثبت و دستگیر شود چرا که طبق قوانین جدید، هر بیماری باید با ثبت مشخصات کارت ملی مورد درمان قرار بگیرد.
او ترسیده که دوتابعیتی بودنش بر مخمصهای که گرفتار شده بوده مضاعف بشود و باعث شود اتهاماتی چون جاسوسی برای بریتانیا هم به او بچسبانند.
درمان این مرد مجموعا حدود ۱۷ ساعت و نیم طول کشیده و یکی از دکترهایی که او را مداوا کرده به او گفته که تا یک قدمی مرگ پیش رفته است.
به گفته این مرد، او هنگام ترک ایران هنوز نمیدانسته چند گلوله در بدنش باقی مانده است.
یک متخصص ارتوپد در بریتانیا که عکسهای جراحات این مرد را دیده، در نامهای به گاردین نوشته که به نظر میرسد نیروهای سرکوب میخواستهاند جان او را بگیرند و تا دم این کار هم رفتهاند چون اگر دوستان دکتر مرد به دادش نمیرسیدهاند، او امروز زنده نمیبوده.
متخصص دیگری که تصاویر ایکسری جراحات این مرد را دیده نیز گفته که ساچمههای شلیکشده به زانو همه زیرجلدیاند و این مرد بسیار شانس آورده که به خود زانو و نه مفصل آن اصابت کردهاند.
این مرد جنایاتی که در حق معترض غیرمسلحی چون او روا شده را مصداق جنایت جنگی دانسته و گفته است که این اتفاق بیشک فقط برای او نیفتاده اما همه آنقدری خوششانس نبودهاند که زنده بمانند و داستان جان به در بردنشان را تعریف کنند.