«انقلابی بدون انقلابیون»؛ مقایسه‌ای بین خیزش انقلابی در ایران و بهار عربی

وب‌سایت جدلیه تحلیلی منتشر کرده است درباره خیزش علیه جمهوری اسلامی در ایران و نامی که باید بر آن گذاشت. این مطلب را در ادامه می‌خوانید:

بسیاری از فعالان داخل و خارج ایران، جنبش عظیمی را که اخیرا علیه جمهوری اسلامی به راه افتاده، «انقلاب» نامیده‌اند. اما انقلاب‌های امروزی واقعا چه شکل و شمایلی دارند؟

قیام مردم ایران مانند انقلاب‌های بهار عربی، در عصری نئولیبرال شکل گرفته است. بهار عربی فرصتی برای پژوهشگران بود تا درباره عناصر و سبک انقلاب در زمانه‌ای نئولیبرال نظریه‌پردازی کنند و این‌گونه انقلاب‌ها را در قالب تئوری بنشانند.

به طور خلاصه، این انقلاب‌ها، انقلاب‌هایی بدون رهبر، صلح‌آمیز، «روندمند» و وفق‌پذیرند و در نهایت، احتمال این که تغییر در تعقل مردمی را در پی داشته باشند بیشتر است تا این که به تحولی سیاسی بینجامند.

مقاله حاضر به بازنمایی خصوصیات انقلاب‌های این‌چنینی در رژیم‌های نئولیبرال می‌پردازد و خلاصه‌وار به مختصات آن‌چه آصف بیات، جامعه‌شناس، آن را «انقلابی بدون انقلابیون» توصیف می‌کند، اشاره می‌کند.

توضیحات بیات در ترسیم تصویری از لحظه انقلابی در ایران و درک وضعیت فعلی آن مهم است.

بهار عربی

بیات، در کتاب خود «انقلاب بدون انقلابیون»، بین «انقلاب به ‌مثابه یک تغییر» و «انقلاب به‌ عنوان یک جنبش» خطی می‌کشد.

انقلاب به‌ مثابه یک تغییر، به بر سر کار آمدن حکومتی نو اشاره دارد اما انقلاب به عنوان یک جنبش، تنها تعقل مردمی را تحت تاثیر قرار می‌دهد. بر اساس تحلیل بیات، بهار عربی بیشتر انقلابی جنبش‌گون بوده تا انقلابی موجب تغییر.

این‌گونه انقلاب‌ها چهار مشخصه دارند:

۱. حقوق بشر و مشروعیت

این انقلاب‌ها از سمت نهادهای بین‌المللی انقلاب‌های مشروع محسوب می‌شوند حال آن که در چهارچوب ایدئولوژیکی، درگیری مسلحانه و خشونت انقلابی تا حدود زیادی نامشروع تلقی می‌شود.

بدین شکل، یک رویکرد با محوریت حقوق بشر برای تغییر، بیشتر بر اصلاح نهادهای سیاسی حاضر متمرکز است تا ایجاد تحولات رادیکال سیاسی-اقتصادی.

در این‌ دست انقلاب‌ها، باوری پذیرفته‌ شده وجود دارد که تغییر تندروانه می‌تواند به مصیبتی بزرگ‌تر منجر شود اما در عین حال، مردم همچنان مصرانه خواهان تغییر حکومت‌ و سلطه آن بر زندگی افرادند. احتمال تغییر در رژیم‌های نئولیبرال محدود است.

۲. انقلاب‌هایی بدون رهبر

این‌ دست انقلاب‌ها رهبر رسمی ندارند. البته در مورد بهار عربی، رهبرانی وجود داشتند اما جای رهبران کاریزماتیک و ملی خالی بود و بدون رهبر، انقلابیون فرصت‌های کمتری برای مذاکره با حکومت و طبقه حاکم داشتند. آن‌ها گزینه‌ای جز این نداشتند که در خیابان‌ها بمانند تا حاکمان از کشور بگریزند و تا آن وقت هم دیر شده و آشوب و اختلال مملکت را فرا گرفته بود.

مساله دیگر این که جنبش‌های بدون رهبر نمی‌توانند سازماندهی قرص و محکم و یا ساختار فرماندهی واحد داشته باشند که کار این انقلاب‌ها برای انتقال قدرت پس از سقوط دیکتاتور را بسیار دشوارتر می‌کند.

۳. «افقی‌گرایی»

در غیاب رهبر، جنبش‌های مذکور می‌توانند به سرعت خود را با تغییرات در سطح خیابان‌ها وفق دهند اما از سوی دیگر، بیشتر هم مستعد تفرقه‌اند چون موجی از ایده‌ها و نظرات، در هر دو سطح راهبردی و ایدئولوژیک، در حال رقابت‌ با یکدیگرند.

در مورد بهار عربی، این افق‌گرایی با فن‌آوری دیجیتال سهولت بیشتری یافت و به افراد بیشتری اجازه داد تا فراتر از مرزهای ملی، در این انقلاب‌ها مشارکت کنند که البته همین خود موجب درگیری و تنش شد.

۴. جای خالی بینش ایدئولوژیک

انقلاب‌های بهار عربی در غیاب رهبر و تکثر، درباره شفافیت هدفشان به مشکل خوردند؛ بر خلاف انقلاب سال ۵۷ که افراد و سازمان‌ها در مقوله بینش و آن‌چه می‌خواستند همسو بودند و ارزش‌ها و دید یکسانی درباره حکومت آتی در ایران داشتند.

عصر نئولیبرال، در کل پسا ایدئولوژیک است و این بدان معناست که بسیاری در خیابان‌ها، بدون این که یک بینش ایدئولوژیک برای آینده کشور ارائه کنند، رهبر انقلاب محسوب می‌شوند.

در چنین جوامعی، روشنفکران که احتمالا می‌توانستند شفافیت به چنین فضایی بیاورند، اهمیتشان را از دست می‌دهند یا حتی از سوی معترضان داخل خیابان محکوم می‌شوند.

بیات اشاره می‌کند که بهار عربی، شماری بی‌سابقه از مردم، از هر قشر و طبقه را به خیابان‌ها کشاند و پیوندهای اجتماعی محکمی پدید آورد که از انقلاب‌های پیشین در این کشورها، بسیار دموکراتیک‌تر بودند.

به‌رغم این نقاط قوت، بهار عربی از ایجاد تغییر سیاسی طولانی‌مدت بازماند.

با ظهور نئولیبرالیسم، انقلاب‌ها از حالت تندروانه خارج شده‌اند و طبقه اقتصادی حاکم همچنان کنترل روابط سیاسی مهم را بر عهده دارد.

در چنین شرایطی، اصلاحات، طبقه حاکم را از میدان به در نخواهد کرد و پیرو باور کارل مارکس درباره این که «قدرت مادی را باید با نیروی مادی سرنگون کرد»، می‌توان پیش‌بینی کرد که گرچه این‌دست انقلاب‌ها به صورت غیررسمی فضاهای دموکراتیک‌ به وجود می‌آورند اما به تغییرات سیاسی بنیادین ختم نمی‌شوند و انقلابی به مثابه جنبش خواهند بود نه انقلابی که تغییر به ارمغان بیاورند.

ایران؛ انقلابی خالی از ایده انقلابی اما آتیه‌دار

نکته اول این که قیام مردم ایران در این مقطع رهبر کاریزماتیکی ندارد و بیشتر به نظر می‌رسد جنبشی دموکراتیک است. همچنین احتمالا از سازماندهی لازم کلی برای انقلابی سیاسی بی‌بهره است. ممکن است این گفته متناقض به نظر برسد اما احتمال این که انقلابی دموکراتیک به اهدافش دست پیدا کند، کمتر است.

دو این که از بیانیه‌های منتشر شده برمی‌آید که معترضان حاضر در خیابان‌ها و شبکه حامیان آن‌ها، حقوق بشر، عدم خشونت و تکثر را به ایده‌آل خود تبدیل کرده‌اند. پس انقلاب ایران به هر حال پسا‌ایدئولوژیک است چون حتی یک بینش ایدئولوژیک شیرازه آن را متصل به هم نگه نداشته است.

در غیاب یک رهبر یا بینش ایدئولوژیک، شخصیت‌های متعدد آنلاین به گزینه‌های رهبری تبدیل شده‌اند اما برخلاف مورد مصر و تونس، چنین رهبرانی نتوانسته‌اند توده‌های انبوه مردم را بسیج کنند.

نبود رهبری و بینش، در نتیجه به اختلافات سیاسی انجامیده که گرچه باعث تغییر تعقل مردمی شده اما تغییرات سیاسی در پی نداشته است.

در نتیجه گرچه بسیاری جنبش مردم ایران را انقلاب می‌خوانند، با توجه به نظریات بیات در کتابش، آن‌چه در ایران در حال روی دادن است در واقع انقلاب به مثابه جنبش است تا انقلاب به عنوان تغییر و این به معنای بی‌اهمیت بودن آن نیست و برخلاف چالش‌های بر سر راه، وضعیت انقلابی در ایران بسیار آتیه‌دار است.

تحلیل‌گران در ایران شاهد تغییر ایجاد شده در تعقل مردمی‌ در قبال حکومتی غیر‌دموکراتیک‌اند.

در مرکز قرار گرفتن حقوق زنان و آزادی‌هایشان باعث به وجود آمدن نوعی انقلاب شده که کارگران، دانشجویان و گروه‌های اتنیکی را کنار هم آورده تا در کنار پیشینه دیگر انقلاب‌ها در ایران، دیدی متفاوت از آینده این کشور ارائه دهند.

انقلاب‌گونه فعلی مردم ایران، روزی به عنوان بخشی از لحظه «پیشاانقلاب» در ایران قلمداد خواهد شد.