به یاد آر؛ از یک ملت یک ضربان تا تیمی بدون ملت و ضربان

سعید پیرمحموئی

ایران‌اینترنشنال

تابستان سال ۲۰۱۸، تیم ملی فوتبال ایران برای چهارمین دوره در تاریخ و دومین دوره پیاپی به بزرگترین فستیوال فوتبال جهان رسیده بود؛ جام جهانی در سرزمین تزارها. بعد از نمایش تیم کی‌روش در ۲۰۱۴ برزیل، حالا یک ملت امید دارند به صعود در ۲۰۱۸ روسیه.

از پشت میز امتحانات پایان ترم تا گعده‌های سیاسیون، از آبدارخانه یک اداره در دور دست‌ترین نقطه ایران تا مسافران یک تاکسی در خیابان‌های دود گرفته و شلوغ تهران، از شوخی علی بیرو با رونالدو که با کلید واژه «چطوری کریس» در شبکه‌های اجتماعی وایرال شده، تا زمزمه پیر و‌جوانی که هر چند خسته شده‌اند از وعده‌های بی‌ثمر‌ و اوضاع مالی‌شان از صدقه‌سر جمهوری اسلامی خوب نیست اما حالشان با تیم مستر کی‌روش خوب بود و دیگر نه از ستاره‌های لالیگایی هراس داشتند و نه یاران سی آر سون.

ساعت بازی‌های ایران در ۲۰۱۸ را تقریبا تمام ایران می‌دانند و لحظه‌شماری می‌کنند برای ماموریتی که این تیم دارد، صعود و تاریخ‌سازی برای فوتبالی که هر چند بی‌ثبات است و‌ هزار و یک مشکل دارد اما ۸۰ میلیون ایرانی به این تیم ایمان دارند. تیمی که شعارش «۸۰ میلیون نفر، یک ملت و یک ضربان» است. مردم خسته از شعارهای پوچی که با هیچ کلیدی باز نشده بود، حالا می‌خواهند ۲۷۰ دقیقه، همه چیز را فراموش کنند و تنها نظاره‌گر نمایش یوزها باشند که ضربان‌شان را با این تیم تنظیم کرده‌اند.

۲۰۱۸ که تمام شد، تیم ملی سربلندتر از همیشه بود، تیمی که اگر مهدی طارمی تنها کمی دقت می‌کرد و در دو قدمی دروازه پرتغال، با چشمان کاملا باز به توپ ضربه می‌زد، فاصله‌ای با صعود نداشت. اما فوتبال است دیگر، همین اگرها و شدن‌ها و نشدن و آه‌هایی که از نهان بلند می‌شود، جذابش کرده است. تیمی که هر چند ماموریت صعود را به پایان نرساند اما مانند ابر قهرمانان از آن استقبال شد، چرا که ضربان یک ملت بود.

چهار سال بعد از تابستان ۲۰۱۸، به پاییز ۲۰۲۲ رسیده‌ایم. جام جهانی با دلارهای نفتی به سفر قطر کرده است و حالا عجیب‌ترین و سیاسی‌ترین جام جهانی تاریخ در یکی از کوچکترین و ثروتمندترین کشورهای جهان، آن هم در عجیب‌ترین فصل سال برای برگزاری جام، میزبان تیم ملی فوتبال ایران است. تیمی که دوباره همان بازیکنان ۲۰۱۸، همان سرمربی و به لطف خوبان عالم، همان رئیس فدراسیون را در خود می‌بیند. تیمی که شاید کمی قویتر شده است اما دیگر مانند ۴ سال قبل، ضربان ۸۰ میلیون نفر نیست. چهار سال بعد از روزهایی که هیچ کلیدی قفل وعده‌ها را باز نکرد، حالا دیگر وعده‌ای هم برای مردم خسته ایران وجود ندارد. وعده حکومت، بهشت اجباری است و شهروندان ایران یکی یکی در خیابان‌ها جان می‌دهند. جان می‌دهند «برای زن، زندگی، آزادی» جان می‌دهند «برای نخبه‌های زندانی»، «برای احساس آرامش»، «برای دختری که آرزو داشت پسر بود» و به قتل می‌رسند از بس که با صدای بلند این بغض فروخفته ۴۰ ساله‌ای که جان به لبشان کرده است را فریاد می‌زنند.

در همسایگی میزبان جام جهانی ۲۰۲۲، کشوریست که فوتبال در زیر پوست و رگ کوچه پس کوچه‌هایش می‌تپید‌ اما حالا دیگر تپش ندارد و مردمانش به تنها چیزی که فکر نمی‌کنند، فوتبال است، چون اینجا دیگر شرایط عادی نیست. شرایطی که انگار ستاره‌های تیم ملی نمی‌بینند و حرف‌های دستوری دیکته شده را به زبان می‌آورند و مقابل دوربین فیفا طوری ژست می‌گیرند که گویی در ایران هیچ خبری نیست و معترضان برای مهمانی رفته‌اند اوین، هیچ کودکی به قنل نرسیده و هیچ مادری داغدار نشده است. تیمی که فرسنگ‌ها از ۸۰ میلیون ایرانی فاصله گرفت و حالا دیگر هیچ نبضی برایش نمی‌تپد. کسی نمی‌داند بازی مقابل سه شیرها چه ساعتی است چرا که ساعت‌ها تنظیم شده است به وقت آزادی. پوستر بازیکنانش در شهرها به آتش کشیده می‌شود و از ورزشکار المپیکی تا مردمی که در خیابان‌ها جان می‌دهند، بازیکنانش را نکوهش می‌کنند. و تیمی که ۴ سال قبل ضربان یک ملت بود را دیگر تیم ملی فوتبال ایران صدا نمی‌زنند و می‌گویند؛ تیم فوتبال جمهوری اسلامی.