اهمیت اعتصابهای گسترده در مسیر انقلاب چیست؟
سه سال پس از آبان خونین ۹۸، به دنبال خیزش انقلابی ایرانیان علیه جمهوری اسلامی، گروههای مختلف برای اعتصاب و اعتراض گسترده در روزهای ۲۴، ۲۵ و ۲۶ آبان ماه امسال، فراخوان دادند.
روز ۲۴ آبان، خیزش انقلابی ایرانیان با اعتصابات و اعتراضات سراسری تداوم یافت و شهروندان این پیام را به جمهوری اسلامی رساندند که تا پس گرفتن «خون یاران» و تا «پایان»، از پا نمینشینند.
اما تاکید بر اعتصابات در این روزها بسیار گسترده است و کاربران رسانههای اجتماعی با هشتگهای اعتصابات سراسری در کنار هشتگ اعتصابات و اعتراضات سراسری، از آن حمایت میکنند.
کاربری در توییتر، با اشاره به دستکم هزار و ۵۰۰ کشته آبان ماه خونین ۹۸ نوشت: «ما به ۱۵۰۰+ دلیل، بهمدت سه روز تعطیلیم.»
در مقابل، به نظر میرسد جمهوری اسلامی از اعتصابات بیش از اعتراضات هراسیده و در تلاش است نشان دهد همه مشغول کارند!
وقایع ۲۴ آبان ماه نشان داد جمهوری اسلامی از یک چیز، بیش از خیابان لبالب از جمعیت معترض میترسد و آن، خاموشی و سکوت مراکز خرید و کرکره پایین مغازههاست. چنین سکوتی برای حکومت، سکوتی مرگبار است.
اگرچه دعوت به اعتصابات، سراسری و عمومی است اما از ابتدای خیزش انقلابی، نقش اعتصاب کارگران بسیار پررنگ بوده و اخبار دست از کار کشیدنشان، هر بار، خون تازهای به رگهای خیزش مردمی سرازیر کرده است.
کارگران در تجمعات این اعتصابات، علاوه بر شعارهای اصلی خیزش، به فقری که گریبانگیرشان شده هم اشاره میکنند.
در یک مورد از اعتصابات ۲۴ آبان ماه، کارکنان ذوبآهن اصفهان با شعار «وعده وعید کافیه، سفره ما خالیه»، دست از کار کشیدند.
شرکت کارگران در اعتصابات گسترده از جهت دیگری هم اهمیت دارد: به نظر اکثریت مردم، در کشوری که کارگر، با شرایط بغرنج مالی دست از کار میکشد، بازاریان و دیگر اقشار و اصناف که دست بازتری دارند، بهانهای برای دست نکشیدن از کار ندارند.
اعتراضات گسترده آبان خونین ۹۸ با به قتل رساندن دستکم هزار و ۵۰۰ نفر که برای اعتراض به گرانی و وضعیت نابهسامان اقتصادی به خیابان آمده بودند، اکنون و در کمتر از سه سال به خیزشی انقلابی و مدنی، برای دادخواهی تبدیل شده است که ایرانیان را از گوشه و کنار کشوری پهناور به میدان مبارزه آورده است.
اگرچه تجربیات انقلاب و جنبشهای اجتماعی در دیگر کشورها صرفا درباره وضعیت فعلی ایران صدق نمیکند و با آن مطابقت کاملی ندارد اما میتوان از تشابهات موجود میان جریانها و انقلابهای مهم جهان، آموخت.
در ادامه تحلیلی را درباره نقش اعتصابات گسترده در وقوع انقلاب و نقش کارگران در آن میخوانید.
این تحلیل در وبسایت «کارگر سوسیالیست» منتشر شده و در آن، به بررسی برخی نظریات رزا لوکزامبورگ، رهبر سوسیالیست آلمانی-لهستانی قرن بیستم پرداخته شده است. لوکزامبورگ معتقد بود که اعتصابات گسترده، به مثابه ابزار شروع انقلاب و قدم در راه گذاشتن، به مقصد انقلاب است.
دلیل تاکید انقلابخواهان بر اعتصابات گسترده
مردم بریتانیا، از اعتصابات سهروزه دستکم ۴۰ هزار تن از کارکنان راهآهن این کشور در ماه ژوئن تابستان ۲۰۲۲ (خرداد ماه ۱۴۰۱) استقبال کردند.
اقدام این کارگران در دست کشیدن از کار، راهی مهم برای مقابله با وضعیت آنان بود. اعتصاب کارگران نه تنها به جیب رییسروسا ضرر زد، بلکه مهمتر از آن، سوالاتی درباره تغییرات گستردهتر سیاسی در جامعه بریتانیا مطرح کرد.
رزا لوکزامبورگ، انقلابی آلمانی-لهستانی، صاحب نظریهای است که در آن اعتصابات گسترده را ترکیبی از در هم آمیختن خواستههای اقتصادی و سیاسی میداند.
او نظریاتش را در سال ۱۹۰۶ در رسالهای با نام «اعتصابات انبوه، حزب سیاسی و اتحادیههای صنفی» گنجاند و از آنها در بحث بر سر «طبیعت انقلاب» در حزب سوسیال دموکرات آلمان، بهره جست.
محتویات رساله او درسهای مهمی از انقلاب ۱۹۰۵ روسیه در بر داشت؛ همان انقلابی که اعتصابات گستردهای در آلمان هم رقم زد و اعتماد به نفس کارگران را افزایش داد تا از طریق فعالیتهایشان، خواستههای سیاسیشان را مطرح کنند.
بحث لوکزامبورگ در این رساله متمرکز بر این است که چگونه سرمایهداری، قدرت سیاسی و اقتصادی را هر چه بیشتر به هم نزدیک کرده و موجب استیلای سیاسی طبقه سرمایهدار بر کارگر، از طریق حکومت و سلطه اقتصادی طبقه سرمایهدار بر کارگر، از طریق استثمار و بهرهکشی شده است.
به باور لوکزامبورگ، مبارزه اقتصادی کارگران، مثلا تلاش برای بالا بردن حقوقشان، میتواند به مبارزه سیاسی تبدیل شود.
نظریه لوکزامبورگ بر این استوار است که مبارزه اقتصادی یک مرکزیت سیاسی را به مرکزیت دیگر انتقال میدهد و مبارزه سیاسی هم، به شکل دورهای، بستر را برای مبارزه اقتصادی آماده میکند.
طی مبارزههای اقتصادی، کارگران قدرت سازماندهی میآموزند و میتوانند آگاهی سیاسیشان را هم ارتقا دهند چرا که خواستههای اقتصادی میتواند در سطوح کم یا زیاد، تبدیل به خواستههای سیاسی شود. پس چه صدها هزار و چه مشتی کارگر اعتصاب کنند، مهم است و دلیل این که «انقلابیها» خواستار اعتصابات گسترده و طولانیاند هم همین است.
لوکزامبورگ همچنین باور داشت رابطه بین خواستههای اقتصادی و سیاسی دو سویه است. یعنی همانطور که خواستههای اقتصادی میتواند به خواستههای سیاسی تبدیل شود، خواستههای سیاسی هم میتواند تبدیل به خواسته اقتصادی شود.
به عقیده او، پس از هر کنش سیاسی عظیم، تفالهای پرخاصیت به جا میماند که از همان، هزاران شاخه برای مبارزه اقتصادی میروید.
به عقیده لوکزامبورگ، طبقه حاکم از چنین پیامدی هراسان است و برای همین به گفتن نظراتی از این دست روی میآورد: «مشکلاتی که گریبانگیر جامعه است، مانند بالا رفتن نرخ تورم، دلیل سیاسی ندارد و صرفا یک پدیده است.»
تاکید لوکزامبورگ بر اعتصاب در انقلاب از کجا سرچشمه میگیرد؟
نظریه لوکزامبورگ، ریشه در انقلاب ۱۹۰۵ روسیه داشت. انقلابی که در آن خواستههای سیاسی و اقتصادی کارگران، موجب وقوع انقلاب شد.
در روسیه آن زمان زندگی دشوار بود و دهقانان و کارگران از شرایط بغرنج زندگی و کار، رنج میبردند.
نیکولای دوم، تزار روسیه، حکومتی سرکوبگر، غیردموکراتیک و نژادپرست پایه گذاشته بود.
در ژانویه ۱۹۰۵، کارگران در یک راهپیمایی، با دست خالی از سلاح، راهی «کاخ زمستانی» واقع در شهر پتروگراد، سنپترزبورگ کنونی شدند تا یک دادخواست برای بهتر شدن حقوق کارگران و بهبود حقوق مدنی تحویل دهند.
گارد سلطنتی اما معترضان را به گلوله بست. واقعهای که به «یکشنبه خونین» معروف شد.
در واکنش، کارگران در سراسر شهر دست از کار کشیدند و وارد اعتصاب عمومی شدند. این اعتصاب، دورهای دیگر از اعتصابات، عصیان و قیام در سراسر روسیه، اوکراین، لهستان و حوزه بالتیک را رقم زد.
کارگران اعتصابکننده، خواستار تغییرات اقتصادی و سیاسی شدند و این گونه بود که کارگران در رویارویی با حکومت تزاری، به منظور احقاق حقشان برای اعتراض جنگیدند و الهامبخش باقی کارگران شدند تا برای بهبود حقوق و شرایط کارشان اعتراض کنند.
چندین ماه بعد و پس از یک اعتصاب عمومی، تزار روسیه درمانده شد و قول اصلاحات سیاسی داد اما آنطور که لوکزامبورگ اشاره میکند، آگاهی در کارگران، ناگهانی و «انگار با یک شوک الکتریکی» بیدار شده بود و آنها تازه پی برده بودند که وجود آن وضعیت سیاسی و اقتصادی تا چه اندازه غیرقابلتحمل است. همان دردی که دههها صبورانه تاب آورده بودندش.
و این گونه بود که کارگران، خودجوش تلاش کردند خودشان را از زنجیرهای حکومت برهانند. چنین تجربهای، فهم انقلابیها از انقلاب طبقه کارگری مدرن را هم افزایش داد.
لوکزامبورگ اعتصاب عمومی را ضربان انقلاب و قدرتمندترین موتور محرکه آن میدانست. او اعتقاد داشت اعتصابات نیروی محرکه انقلاب است که با ایجاد ایدههای گوناگون در میان کارگران، به آنان برای جنگیدن بیشتر، اعتماد به نفس میدهد و بهترین ابزار آموزش است.
به نظر لوکزامبورگ، دستیابی به درجهای از آموزش سیاسی، آگاهی طبقاتی و سازماندهی در به زیر کشیدن نیکولای دوم، تزار روسیه، دخیل بود و همه این دستاوردها، تنها با مبارزه و در مبارزه، در طول مسیر مداوم انقلاب، تحقق یافت.
لوکزامبورگ تاکید داشت که اعتصابات باید تا جایی پیش رود که یک انقلاب، بتواند حکومت را در هم بکوبد و خواستههای سیاسی و اقتصادی را تحقق بخشد و به واقعیت تبدیل کند.
او اشاره داشت که ممکن است چشمانداز انقلاب و اعتصابات عمومی برای اکثریت کارگران که نبردهایی در مقیاس کوچک را در محل کارشان پیش میبرند، دستنیافتنی به نظر برسد اما حتی کوچکترین اعتصابات، اعتماد به نفس آنها را بالا میبرد و رایزنی میان کارگران و اتحادشان، احتمال پیروزی را افزایش میدهد.
لوکزامبورگ بر نقش اساسی کارگران در دستیابی به آزادی خودشان تاکید داشت. او باور داشت که حاکمان آزادی را دودستی تقدیم نمیکنند و کارگران باید برای آن بجنگند.
به باور لوکزامبورگ، در نبرد برای آزادی و رهایی، اعتصابات طبقه کارگر موثرترین سلاح است چون با اعتصابات، آنها قادرند تا ضربه اقتصادی به طبقه حاکم را با خواستههای سیاسی و آن هم در مقیاسی عظیم، در هم بیامیزند و این، در آفریدن جامعهای بسیار بهتر، موثر است.
رساله رزا لوکزامبورگ به منزله یک یادآوری برای تمام کارگران است، درباره قدرتی که برای تغییر شرایط خودشان دارند و جامعهای که چنین شرایطی را میآفریند.
ایجاد تغییر، در قدرت جمعی نهفته است.