فارن افرز: آمریکا برای بازدارندگی ایران به راهبرد بهتری نیاز دارد
یادداشت زیر بهقلم دنیس راس، مشاور در اندیشکده واشینگتن برای سیاست خاور نزدیک و نماینده سابق آمریکا در خاورمیانه، در نشریه «فارن افرز» منتشر شده است. راس در این یادداشت به راههایی پرداخته که از نظر او برای بازدارندگی ایران به کار آمریکا میآید:
ایران و آمریکا اخیرا مذاکرات غیرمستقیمشان برای احیای توافق هستهای (برجام) را به شکلی مختصر از سر گرفتند اما برخلاف دور پیشین این مذاکرات در وین که ماه مارس آغاز شده بود، میزبان این دور دوحه قطر بود و بسیاری از نمایندگان دیگر کشورها مانند چین، فرانسه، آلمان، روسیه و بریتانیا در آن شرکت نداشتند.
گرچه این مذاکرات بدون رسیدن به نتیجه خاصی پایان یافت، همین که تهران و واشینگتن با این چارچوب جدید [برای گفتوگوها] موافقت کردند، حاکی از تمایل طرفین به احیای این توافق است.
البته دولت جو بایدن بهشدت علاقهمند است توافق هستهای ایران را در جعبهای بگذارد و در آن را ببندد تا واشینگتن از گزینش میان لیستی ناخوشایند از گزینههایی که تهران را از غنیسازی اورانیوم تا نزدیک شدن به حد توان تولید سلاح هستهای بازمیدارد، خلاص شود.
برای ایران، بزرگترین انگیزه رفع تحریمهاست که به تهران اجازه میدهد نفتش را بفروشد و به میلیاردها دلار در حسابهای بلوکه شده، دسترسی پیدا کند.
دولت «بیپول» ایران ناچار به قطع یارانه بر لبنیات، تخممرغ و گندم شده است که انتقادهای عمومی واعتراضاتی را در کشور به دنبال داشته است.
اما با وجود حاصل نشدن پیشرفت در آخرین دور مذاکرات وین، علاقه مشترک تهران و واشینگتن، دستیابی به توافقی احیاشده را تضمین نمیکند. تهران اصرار دارد واشینگتن سپاه پاسداران را از لیست سازمانهای تروریستی خارجی خارج کند. چیزی که بایدن آشکارا قول داده انجام ندهد اما به عقیده نگارنده، رسیدن به توافق به هر حال محتمل است؛ حتی اگر تردید طرفین برای اعطای امتیازات بیشتر، باعث شود تا به دست آمدن این توافق زمان ببرد.
همچنین ممکن است ایران و ایالات متحده هرگز به اختلافاتشان فائق نیایند. یا اینکه تهران فکر کند با تحت فشار قرار دادن هر چه بیشتر واشینگتن با تسریع برنامه هستهایاش، جمع کردن بمبهایی که به غنیسازی ۶۰ درصدی اورانیوم نیاز دارند، آغاز غنیسازی ۹۰ درصدی (درصدی که برای ساخت سلاح هستهای لازم است)، پراکنده کردن انبار تسلیحات و دسترسی ندادن به بازرسان بینالمللی، نگذارد جهان ببیند جمهوری اسلامی چه میکند.
آشکار است که در غیاب دستیابی به یک توافق، ایران به عنوان بخشی از راهبرد مذاکره، به برنامه هستهای خود سرعت خواهد بخشید. آمریکا نیز برای بازدارندگی ایران به راهبرد بهتری نیاز دارد.
حتی اگر هر دو طرف به توافق برسند، دولت بایدن نیاز دارد اقدامات بازدارنده در مقابل جمهوری اسلامی را بهبود بخشد. این از آن روست که وقتی تحریمهای مرتبط با توافق هستهای در سال ۲۰۱۵ برداشته شود، ایران نیاز کمتری به توافق بعدی که دولت بایدن آن را «قدرتمندتر و ماندگارتر» خوانده بود، خواهد داشت.
علاوه بر این، توافقهای کلیدی برجام سال ۲۰۱۵ در سال ۲۰۳۰ به پایان میرسد و این بدان معناست که محدودیت اندازه زیربنایی هستهای ایران، سقف کیفیت سانتریفیوژ و حد غنیسازی اورانیوم برداشته خواهد شد.
به عبارت دیگر، در سال ۲۰۳۰، ایران ممکن است دلایل کمی برای پیشرفت ندادن برنامه هستهای خود تا یک قدمی توانایی دستیابی به سلاح هستهای داشته باشد و آنطور که اسرائیل، عربستان سعودی و مقامهای امارات متحده عربی اشاره میکنند، اگر جمهوری اسلامی میتواند شبهنظامیان نیابتی را با سلاحهای تحریمشده به عراق، لبنان، سوریه و یمن بفرستد، با باز شدن دستش قادر به چه اقداماتی که نخواهد بود!
واشینگتن برای بهبود بازدارندگی ایران در طولانیمدت، باید بهصورت عمومی اعلام کند که تهران با پی گرفتن روند کنونی که در پیش گرفته، چه از دست خواهد داد و از تغییر مسیر چه چیزی عایدش خواهد شد. این به قصد زنده کردن ترس ایران از اقدام نظامی آمریکا، بدون در کنج گیر انداختن تهران، بدون ارائه راه دیپلماتیک برای خروج از آن است.
رهبران ایران اما باید بدانند با اصرار به ادامه مسیر فعلی، خطر از دست دادن تمام زیربنای هستهایشان را که چندین دهه زمان صرف توسعه آن شده است، به جان میخرند.
از سوی دیگر، آنان باید بفهمند تحریمهای گسترده -با محدودیتهای اعمالشده و اثرات هولناک آن بر تجارت با ایران- در صورت رها کردن گزینه سلاح هستهای و توقف فشار بر همسایگان ایران، برداشته میشوند.
آمریکا نباید برای ایران شک و تردیدی باقی بگذارد
دولت دونالد ترامپ در ایجاد راهبرد برای یک بازدارندگی مؤثر، درست عمل نکرد و تا بدینجا، دولت بایدن نیز از انجام این کار درمانده است. کارزار «فشار حداکثری» دونالد ترامپ مانع حمله ایران و نیروهای نیابتیاش به نیروهای آمریکا در عراق و سوریه، نفتکشها در خلیج فارس و دریای عمان و زیربناهای نفتی در عربستان سعودی نشد. حتی کشتن قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس هم جلودار حمله نیروهای نیابتی ایران علیه نیروهای آمریکا نشد؛ گرچه ممکن است جمهوری اسلامی را در کشتن آمریکاییها محتاطتر کرده باشد.
به این ترتیب، رویکرد بایدن هم چندان مؤثرتر از ترامپ نبوده است. دولت بایدن پیشنهاد ایران برای مذاکرات غیرمستقیم را پذیرفت و به چین اجازه داد تا نفت ایران را بدون جریمه بخرد و شبهنظامیان حوثی تحت حمایت ایران را هم از لیست گروههای تروریستی به رسمیت شناختهشده خط زد اما به نظر میرسد در عوض ایران به جای متعادل کردن رویهاش، جسورتر شده باشد.
در طول دوره ریاستجمهوری باراک اوباما و دونالد ترامپ، غنیسازی ۲۰ درصدی اورانیوم -که مرز بین غنیسازی زیاد و کم است- تحریکآمیز محسوب میشد اما حالا ایران بدون هیچگونه عقوبتی، غنیسازی اورانیوم را از ۲۰ درصد گذرانده و به ۶۰ درصد رسانده است. این خود حاکی از آن است که تهران ترس اندکی از پاسخ سخت آمریکا دارد و تا به این جای کار، به نظر میآید این تصور درست باشد.
یک مقام اسرائیلی به نگارنده این مطلب گفت میان برخی مقامهای دولت ایران درباره اینکه آیا غنیسازی ۶۰ درصدی پیش برود یا نه، گفتوگوهایی جریان داشته و برخی از آنها استدلال کردهاند چنین اقدامی احتمال خطر دارد اما آنان که هوادار غنیسازی با چنین درصدی هستند، بیشک اطمینان بیشتری داشتهاند که ایالت متحده به پاسخ قدرتمند علیه ایران متوسل نخواهد شد.
برای بازداشتن ایران از پیش بردن برنامه هستهای و دنبال کردن سیاستهای تخریبکننده در منطقه، واشینگتن نیاز دارد راهبرد یکپارچهتری شامل مسائل سیاسی، اقتصادی، دیپلماتیک، اطلاعات، سایبری و نظامی در پیش بگیرد.
همچنین آمریکا باید نه تنها در خلوت و خفا بلکه در جلوت و آشکارا نیز موضع خود را اعلام کند.
واشینگتن باید به ایران اخطار بدهد و به جامعه بینالملل نیز بگوید انتظار این را داشته باشد اگر آمریکا به سمت سلاح هستهای رفتن ایران را تشخیص دهد، با توسل به تمامی ابزارهای مناسب، پاسخ خواهد داد.
به عنوان بخشی از برجام، ایران متعهد شد که به دنبال دستیابی به سلاح هستهای و توسعه برنامه نظامی خود در این زمینه نباشد. از آنجا که آمریکا آشکارا به جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هستهای متعهد شده است، باید ایران را فارغ از احیا شدن یا نشدن برجام، وادار به تعهدش نگه دارد و بهجای آنکه بگوید «تمام گزینهها روی میز است» -گفتهای آنچنان عادی که دیگر کسی آن را جدی نمیگیرد- باید بگوید که اگر ایران به سمت سلاح هستهای حرکت کند، تمام زیربنای هستهای خود را به خطر میاندازد.
پیش از اعلام این تغییر موضع بهشکل عمومی، دولت بایدن باید در خفا منطق چنین تصمیمی را به متحدان آمریکا توضیح دهد و حمایت آنان را فراهم کند. هنگامی که ایالات متحده با متحدانش در برابر ایران همنظر شد، علی خامنهای، رهبر ایران و دیگر مقامهای ایران خواهند فهمید بهتر است بهای چنین اقداماتی برای جمهوری اسلامی بالاتر نرود.
علاوه بر این، انزوای سیاسی ایران هم مهم است. رهبران ایران کشورشان را مشابه کره شمالی نمیبینند. آنها خود را وارث تمدنی عظیم و نه سلطنتی «تارک دنیا» میبینند.
ترس انداختن بدون گیر انداختن در کنج
از آنجا که رهبران ایران تردید دارند آمریکا برای جلوگیری از پیشرفت هستهای ایران به زور متوسل شود، دولت بایدن نیاز خواهد داشت تا قدمهای بسیاری برای باورپذیر کردن «سیاست اعلامی» خود بردارد.
واشینگتن اول باید به ستاد فرماندهی مرکزی آمریکا، سنتکام، دستور دهد تا بهتنهایی و با متحدانش در خاورمیانه رزمایش انجام دهد و حملهای هوا به زمین به اهداف را تمرین کند.
دوم اینکه آمریکا باید تمریناتی نظامی داشته باشد که در آن به تجهیزات هوایی اسرائیل سوخترسانی شود چون ایندست مهارتها در حالت حمله اسرائیل به ایران مورد نیاز است.
اما آنچه آمریکا نباید بکند آن کاری است که در ماه می سال ۲۰۲۲ انجام داد: اینکه در یک رزمایش مشترک حملات هوا به زمین، سوخت رساندن به یک هواپیمای نظامی اسرائیلی را تکذیب کرد.
واشینگتن نیاز دارد تا شعله ترس ایران از حمله نظامی آمریکا به این کشور را روشن نگه دارد و کاری کند که مقامهای این کشور در اینکه آمریکا حمله نظامی خواهد کرد یا نه، تردید به دل راه ندهند.
و در آخر اینکه آمریکا باید اعتقاد و اعتماد بیشتری به «سیاست اعلامی» خود ایجاد کند.
ایالات متحده باید کمک نظامی بیشتری به اسرائیل ارائه دهد و همانطور که پیشتر گفته شد، اسرائیل نیز برای تهدید قابل باور و مؤثر تأسیسات زیربنایی هستهای ایران، به توانایی سوخترسانی بهتری نیاز دارد.
در نتیجه دولت بایدن باید به رساندن هواپیمای ترابری سوخترسانی کیسی-۴۶ که فروش آن را به اسرائیل وعده داده و البته آن را در سریعترین زمان ممکن در سال ۲۰۲۴ به این کشور تحویل خواهد داد، سرعت ببخشد.
موافقت احتمالی با تغییر جدول زمانی تحویل این هواپیما در سفر بایدن به اسرائیل در ۱۳ و ۱۴ ژوییه ، به جمهوری اسلامی این پیام را میفرستد که آمریکا حاضر است در حالت پیش آمدن گزینه نظامی و در صورت لزوم، به اسرائیل یاری برساند.
راه دیگر این است که با دادن «نفوذگر مهمات انبوه»، بمب هدایتشونده و سنگرشکن حدودا ۱۴ هزار کیلوگرمی به اسرائیل و فرستادن یک بمبافکن بی-۲ برای حمل آن، پیام مشابهی به ایران بفرستد.
اسرائیل در حال حاضر توان نابودسازی سایت غنیسازی زیرزمینی فردو در ایران را که در یک کوه بنا شده است، ندارد اما نفوذگر مهمات انبوه و بمبافکن بی-۲ میتوانند این وضعیت را تغییر دهند؛ با تأکید بر این نکته که واشینگتن آماده باشد اگر اسرائیل به ایران حمله کرد، در صورت لزوم از این کشور حمایت کند.
البته این به آن معنا نیست که آمریکا از اسرائیل بخواهد به جای این کشور دست به کار شود بلکه این اقدام بیشتر برای آن است که این پیام به ایران فرستاده شود که واشینگتن به تنهایی یا همراه دیگران، میتواند تأسیسات زیربنایی هستهای ایران را -در صورت حرکت این کشور به سوی سلاح هستهای- نابود کند.
رهبران ایران باید چنین حرکتی را برای خود خطرناک ببینند و باور کنند که آمریکا به آنچه میگوید عمل خواهد کرد. آنان باید بفهمند واشینگتن در صورتی که ایران دستیابی به نتیجه دیپلماتیک را ناممکن کند، زمینه را برای حمله نظامی مهیا میکند.
مسأله آمریکا با جمهوری اسلامی تنها برجام نیست
واشینگتن اما نباید تنها به تمرکز بر برنامه هستهای ایران اکتفا کند بلکه باید راهبردی برای مقابله با «رفتارهای بیثباتکننده تهران در منطقه» داشته باشد و از رسیدن سلاحهای این کشور به نیروهای نیابتیاش جلوگیری کند.
دفاع آمریکا، متحدان و شرکایش در منطقه، باید بهویژه در برابر حملات پهپادی، شلیک موشکهای کروز و بالستیک نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی مستحکم شود.
برای رسیدن به چنین هدفی، ستاد فرماندهی مرکزی آمریکا میتواند سیستم دفاعی هشدار اولیه، پهپادی، سایبری و موشکی شرکای منطقهای آمریکا را در صورت موافقت آنها، یکپارچه کند.
در زمانی که بسیاری از کشورهای دوست ایالات متحده در خاورمیانه از پا پس کشیدن این کشور از منطقه نگران هستند، یکپارچگی امنیتی یکی از راههای اطمینان دادن به آنان و محکم کردن جای پای واشینگتن در منطقه است و فایده آن، نه تنها تقسیم بار دفاع از منطقه، بلکه افزایش دادن ارزش داراییهای تسلیحاتی موجود در هر کشور منطقه است.
اگر سلاحهایی که آمریکا تاکنون تدارک دیده است بتواند بهطور مؤثری جمع و به کار گرفته شود، لازم نیست واشینگتن دفاع موشکی اضافهای برای شرکایش تدارک ببیند چون ارزش تجمیع این اسلحهها واقعا بیشتر از بهای تکتک آنهاست.
دولت بایدن همین حالا هم در حال کار بر روی توسعه معماری امنیتی یکپارچه دفاع هوایی و موشکی در خاورمیانه است.
در نهایت خاورمیانه باید آماده باشد تا به حملههای گروههای نیابتی ایران به نیروهای آمریکا در عراق و سوریه با شدت بیشتری پاسخ دهد.
مقر نیروهای آمریکایی تاکنون بیش از ۴۰ بار مورد حمله قرار گرفته است اما پاسخ محکم آمریکا تنها دو بار بوده است. پاسخ واشینگتن باید غیرقابل پیشبینی باشد و این پیام را برای رهبران ایران بفرستد که بر خلاف تصوراتشان، آمریکا مایل است تا در برابر آنان به زور متوسل شود و شاید بهتر باشد از شیوههای اسرائیل استفاده شود: در طول شب به اهداف جمهوری اسلامی و نه نیروهای نیابتی، حملهور شود و مسئولیت آن را نیز بر عهده نگیرد.
آمریکا نباید ایران را در موقعیتی قرار دهد که یا ناچار به واکنش شود یا آبرویش برود اما باید روشن کند که دیگر با حملات ایران مدارا نخواهد کرد.
هدف «راهبرد اعلامی» آمریکا باید تثبیت بازدارندگی باشد. هر چه رهبران ایران بهتر بفهمند که چه از دست خواهند داد، بیشتر به دنبال راه جایگزین دیپلماتیک خواهند گشت. البته که آمریکا نیز باید روشن کند از این راههای جایگزین چه نفعی عاید ایران خواهد شد.
اگر ایران خواهان توافقی طولانیتر و مستحکمتر است، چنین چیزی میتواند رفع بیشتر تحریمها باشد. توافق «هر چه بیشتر و بیشتر» از این دست، ممکن است شدنی باشد اما تنها در صورتی که رهبران ایران واقعا از اینکه بدون توافق چه بر سرشان خواهد آمد، نگران باشند.
عجیب است که زنده کردن ترس ایران از ایالات متحده تنها راه اجتناب از جنگ و محدود کردن تهدید ایران در منطقه به نظر میرسد. راهی که ممکن است نتیجه دیپلماتیک قابل قبولی برای برنامه هستهای ایران حاصل کند.