اضطراب ناشی از تغییرات اقلیمی از اتاق‌های روان‌درمانی سر درآورده است

تغییرات اقلیمی بی‌شک زندگی روزمره بسیاری از ما را تحت تاثیر قرار داده است. از آتش‌سوزی های جنگلی تا باران‌های سیل‌‌آسا. از فوران آتشفشان‌ها تا سونامی در اقیانوس تا همین همه‌گیری اخیر که در دوسال گذشته همه جهان را درگیر کرده است.

با اینکه بحران‌های زیست‌محیطی همه جهان را تحت تاثیر قرار می‌دهد، مواجهه با تبعات تغییرات اقلیمی برای کسانی که به طور مستقیم تحت تاثیر آن قرار می‌گیرند دشوارتر است و بسیاری را دچار اضطراب کرده است. اضطرابی که از آن به عنوان «اضطراب اقلیمی» (Eco-Anxiety) نام برده می‌شود و حالا کسانی با این مشکل به روانشناسان مراجعه می‌کنند. نیویورک تایمز در مقاله‌ای با استناد به روایت چند نفر به این حوزه جدید از روانشناسی پرداخته است.

بسیاری از افراد در مواجهه با بحران زیست‌محیطی دچار اضطراب شده‌اند. یکی از آنها زن ۳۷ ساله‌ای است به نام آلینا بلک که هر روز با دیدن بسته‌بندی‌های پلاستیکی و حتی پوشک بچه‌اش بر اضطراب او افزوده می‌شد و برای رها کردن زندگی شهری و پناه بردن به دامن طبیعت روزشماری می‌کرد. اما کار تمام وقت و واقعیت زندگی به او این مجال را نمی‌داد.

آلینا تصمیم گرفت به جای رفتن فکری به حال اضطرابش کند. برای این کار او اصطلاح «اضطراب اقلیمی» را جستجو کرد و در این جستجو به نام توماس جی دوهرتی که روانشناس در حوزه محیط زیست بود، برخورد کرد.

یک دهه پیش، دکتر دوهرتی و یکی از همکارانش، سوزان کلیتون، استاد روانشناسی در کالج ووستر، مقاله‌ای را منتشر کردند که ایده جدیدی را مطرح می‌کرد. آنها در نظرات خود استدلال می‌کردند که تغییرات اقلیمی تاثیر روانی شدیدی هم بر افرادی که بار آن را تحمل می‌کنند، و هم افرادی که آن را از طریق اخبار و تحقیق دنبال می‌کنند، خواهد داشت. در آن زمان، این مفهوم نوعی گمانه‌زنی تلقی می‌شد.

حالا شک و تردید‌ها در این زمینه در حال محو شدن است. مفهومی که فعالان جوان به عنوان اضطراب اقلیمی، معرفی کردند اکنون وارد واژگان اصلی شده و شرکت‌ها و سازمان‌های حرفه‌ای در حال شتاب برای درک این موضوع و دستیابی به رویکردهای مناسب برای درمان این اضطراب هستند. اضطرابی که حالا دیگر نمی‌شود وجودش را انکار کرد و پرداختن به آن منطقی است.

اکنون افراد زیادی برای این مشکل به سراغ دکتر دوهرتی می‌آیند؛ یک دانشجوی دختر ۱۸ ساله که گاهی حملات پنیک (وحشت‌زدگی) او آنقدر شدید است که نمی‌تواند از رختخواب بلند شود. یک زمین‌شناس ۶۹ ساله که گاهی وقتی به نوه‌هایش نگاه می‌کند، شدیدا غمگین می‌شود. مردی ۵۰ ساله که از روش زندگی مصرف‌گرایانه دوستانش ناامید می‌شود و نمی‌تواند صحبت‌های آنها را در مورد تعطیلات در توسکانی ایتالیا تحمل کند.

ظهور این حوزه در روانشناسی با مخالفت‌هایی نیز روبرو شده است. روان‌درمانگرها همواره به گونه‌ای آموزش دیده‌اند تا دیدگاه‌های خود را از کارشان دور نگه‌دارند. بسیاری از صاحب‌نظران در حوزه روانشناسی معتقدند که اضطراب ناشی از تغییرات آب‌و‌هوایی از نظر بالینی با اضطراب ناشی از سایر تهدیدات اجتماعی مانند تروریسم یا تیراندازی در مدرسه تفاوتی ندارد. از طرفی، برخی فعالان زیست‌محیطی نگرانند که با اضطراب ناشی از تغییرات اقلیمی به صورت یک تفکر ناکارآمد برخورد شود که باید تسکین یابد و یا از آن بدتر درمان شود.

اما آلینا بلک علاقه‌ای به بحث‌های نظری نداشت. او همین حالا به کمک احتیاج داشت.

او گرتا تونبرگ (فعال زیست محیطی جوان سوئدی) نبود، بلکه یک مادر شاغل بود که از خواب کافی محروم شده بود. دو سال آتش‌سوزی جنگلی و امواج گرمای بی‌امان در پورتلند چیزی را که در درونش مدفون شده بود، تحریک کرده بود؛ نوعی احساس اجبار برای آمادگی در برابر فاجعه.

تحقیقات اخیر نیز هیچ شکی در مورد روند صعودی تاثیرات روحی روانی تغییرات اقلیمی بر افراد باقی نگذاشته است. یک نظرسنجی در ۱۰ کشور از ۱۰ هزار نفر بین ۱۶ تا ۲۵ ساله که اخیرا منتشر شد، آمار شگفت‌انگیزی از بدبینی نشان می‌داد. ۴۵ درصد از پاسخ‌دهندگان گفتند نگرانی در مورد تغییرات اقلیمی بر زندگی روزمره آنها تاثیر منفی می‌گذارد. سه چهارم گفتند معتقدند «آینده ترسناک است» و۵۶ درصد گفتند «بشریت محکوم به فنا است.»


دکتر سوزان کلایتون می‌گوید به نظر می‌رسد ترس جوانان از تغییرات اقلیمی نسبت به تهدیدات قبلی، مانند جنگ هسته‌ای، بسیار بیشتر شده است: «ما قطعا قبلا با مشکلات بزرگی روبرو بوده‌ایم، اما تغییرات آب و‌هوایی یک تهدید وجودی محسوب می‌شود و به سادگی احساس امنیت مردم را تضعیف می‌کند.»

یک روان‌درمانگر ۳۷ ساله ساکن پورتلند که این اواخر از دانشگاه فارغ التحصیل شده می‌گوید در هیچ‌یک از آموزش‌های دانشگاهی او را برای مواجهه با کسانی که دچار اضطراب اقلیمی شده‌اند آماده نکرده است.

بسیاری از مراجعه‌کنندگان دکتر دوهرتی پس از اینکه از گفت‌وگو درباره مشکل خود با روانشناسان قبلی نا‌امید شدند به سراغ او آمدند.

فرانک ۶۹ ساله، استاد بازنشسته زمین‌شناسی، برای دستیابی به آنچه که او «امید واقع‌بینانه» می‌خواند، به سراغ دکتر دوهرتی رفت.

او صبحی از سال‌ها پیش را به یاد می‌آورد که نوه‌اش به دامان او خزید و در آغوشش به خواب رفت و او با تجسم آینده‌ای که در انتظار اوست پر از احساس غم شد. او می‌گوید کنار آمدن با این اندوه با کمک یک روانشناس که بحران‌های زیست محیطی را درک می‌کند، آسانتر است.

آلینا بلک، هرگز دلگرمی‌های مبهمی که روانشناس قبلی‌اش به او می‌داد را نپذیرفته بود. او برای ملاقات با دکتر دوهرتی روز شماری می‌کرد و امیدوار بود که او در همان اولین جلسه چیزی بگوید که به آسانی این بار سنگین را از روی دوش او بردارد.

بخش بزرگی از عملکرد دکتر دوهرتی کمک به مردم برای مدیریت احساس عذاب وجدان آنها در مصرف کردن است. او دیدگاهی انتقادی نسبت به مفهوم ردپای اقلیمی دارد و می‌گوید شرکت‌های بزرگ برای انداختن بار مسئولیت تغییرات آب و‌هوایی بر دوش افراد این ساختار را به وجود آورده‌اند.


دکتر دوهرتی از شیوه‌های رفتار درمانی شناختی استفاده می‌کند و به مراجعه‌کنندگان خود یاد می‌دهد چگونه و چقدر خود را در معرض اخبار زیست محیطی قرار دهند و به تصورات خود نگاه انتقادی داشته باشند.

او همچنین از معنا درمانی و یا روان‌درمانی وجودی (روان‌درمانی اگزیستانسیال) استفاده می‌کند؛ حوزه‌ای که ویکتور ای. فرانکل آن را پدید آورد. فرانکل پس از اینکه از اردوگاه‌های کار اجباری آلمان جان سالم به در برد کتاب «جستجوی انسان برای معنا» را نوشت، که در آن شرح می‌دهد چگونه زندانیان اردوگاه آشویتس توانستند زندگی شادی داشته باشند.

دکتر دوهرتی می‌گوید: «وقتی باید از نظریه‌های فرانکل استفاده کنم یعنی اینکه اوضاع وخیم است. فاجعه در همان مقیاس است و من سعی می‌کنم در این دنیای بی‌معنا به دنبال معنا بگردم.»

حالا آلینا بلک کمی آرام‌تر شده است. او آخر هفته‌ها، با خانواده‌اش برای پیاده‌روی به جنگل می‌رود تا تمرین کند از پیاده‌روی بدون نگرانی برای آینده لذت ببرد. آلینا می‌گوید گفت‌گو با دکتر دوهرتی «این دریچه را برای من باز کرد که حل این مشکل واقعا بر عهده ما افراد نیست.»

با این حال او مطمئن نیست که آرامش همه آن‌ چیزی است که او می‌خواهد. دنبال کردن اخبار تغییرات اقلیمی از نظر او یک وظیفه است؛ باری که او قرار است به دوش بکشد؛ دست‌کم تا زمانی که مطمئن شود مقام‌های مسئول کارشان را انجام می‌دهند.

هدف نهایی او این است که نه کاملا بی‌خیال شود و نه اجازه دهد ترس‌هایش او را فلج کنند بلکه چیزی در این میانه است. او آن را با کسی مقایسه می‌کند که از پرواز می‌ترسد اما سعی می‌کند یاد بگیرد ترس خود را به گونه‌ای مهار کند که بتواند پرواز کند.