دستگاههای هوشمند همه ذهن و احوال ما را میخوانند؛ آیا باید نگران بود؟
سلطه فناوری و ابزارهای هوشمند بر زندگی روزمره به طور فزایندهای رو به گستردهتر شدن است و به دنبال خود پرسشهایی درباره حریم شخصی، رضایت فردی و مواردی از این قبیل را برمیانگیزد.
فرانچسکو بیوندی، استاد دانشگاه وینزور در بریتانیا، در مقالهای که وبسایت کانورسیشن آن را منتشر کرده، از منظر فردی به این نگرانیها و پرسشها پرداخته است:
تازگیها هنگامی که منتظر سوار شدن به هواپیما بودم، یکی از کارکنان شرکت هواپیمایی از من خواست لحظهای ماسکم را بردارم تا دستگاه تشخیص چهره صورت مرا بررسی کند. از این خواست بیمحابا یکه خوردم؛ نمیخواستم ماسکم را در چنین مکان شلوغی از صورت بردارم. اجازهای هم نداده بودم که صورتم اسکن شود.
این برخورد تعرضی بود به حریم شخصی من و تلنگری شد که به موضوع دستگاههای تشخیصی زیستسنجی فکر کنم. دستگاههایی که چه خوب چه بد جایشان را در زندگی روزمره ما باز کردهاند و مثلا با شناسایی اثر انگشت اجازه ورود به ما میدهند، یا با توانایی تشخیص چهره در موبایلمان پرداخت بانکی را ممکن میکنند.
اما دستگاههایی هم هستند که کارشان بیش از خواندن چهره و اثر انگشت است؛ دستگاههایی که واقعا میتوانند ذهن افراد را بخوانند.
انسان و ماشین
کار من تمرکز بر تعامل انسان و ماشین است؛ و اینکه این تعاملات چگونه بر وضعیت شناختی انسان تاثیر میگذارد.
پژوهشگران حوزه «مهندسی عاملهای انسانی» اخیرا بیشتر بر توسعه «سیستم دید ماشینی» متمرکز شدهاند. سیستمهایی که میتوانند علایم زیستی واضح را حس کنند؛ مثلا میتوانند برای سنجش وضعیتهایی همچون حواسپرتی یا خستگی، رد نگاه را بگیرند یا ضربان قلب را بسنجند.
این وسیلهها بیشک میتواند در برخی مواقع، مثلا هنگام رانندگی، منافعی در بر داشته باشد. عامل انسانی که از نخستین دلایل مرگومیر جادهای است، همچون رانندگی هنگام خوابآلودگی یا با حواسپرتی، میتواند با بهکارگیری مناسب چنین سیستمهایی از میان برداشته شود. در سراسر جهان هم پیشنهادهایی برای اجباری شدن استفاده از این سیستمها ارائه شده است.
یک نمونه مهم دیگر را شرکت «نورالینک» ایلان ماسک ارائه کرده است. بر اساس گزارشی که چندی پیش (دسامبر ۲۰۲۱) در والاستریت ژورنال منتشر شد، ایلان ماسک آینده جدیدی را ترسیم میکند که در آن تراشههای مغزی میتواند به بیمارانی که فلجاند توانایی حرکت دادن دستوپایشان را بدهد.
گرچه مفاهیمی همچون «رابطه مغز و کامپیوتر» از سال ۱۹۶۰ وجود داشته است، با این حال تصور کاشت یک تراشه که اجازه دسترسی مستقیم به مغز را میدهد دلهرهآور است.
اما برای من نگارنده، پل زدن بین مغز انسان و دنیای بیرونی نیست که دلهرهآور است؛ هراس این است که تکلیف دادههای جمعآوری شده چه میشود و این دادهها دست چه کسانی میافتد؟
آزادی شناختی
پرداختن به چنین پرسشهایی در حوزه مسائل اخلاقی مربوط به علم عصبشناسی معمولا زیر نام «آزادی شناختی» مطرح میشود.
آندرئا لاواتسا، دانشمند علوم شناختی، با اشاره به مفهوم آزادی شناختی میگوید دور از ذهن نیست روزی نظامهای قضایی تراشهای در مغز یک متهم به جرائم خشونتآمیز کار بگذارند تا تمایلات پرخاشگرانه جدید او را مهار کنند.
امروزه تاثیر توسعه و به کار بستن حسگرها و دستگاههای زیستشناختی بر زندگی انسان در کانون چنین مباحثی قرار دارد و از بحث پیرامون مسائل اخلاقی در حوزه علم عصبشناسی هم فراتر رفته است.
بهعنوان نویسنده این مطلب، شخصا به وقت بیشتری برای سنجیدن منافع و مضرات حسگرها و دستگاههای زیستشناختی در زندگی روزمره نیاز دارم و اگر از من برای اسکن کردن چهرهام برای سوار شدن سریعتر به هواپیما اجازه بخواهند در جواب میگویم: «بگذارید بهسبک گذشته انجامش بدهیم، من مشکلی با منتظر ماندن ندارم.»