نیمکت تیم امید؛ پاتوق مربیان ناامید
نگاهی به این اسامی بیاندازید: وینگادای پرتغالی، کوردس آلمانی، پیروانی سنتی، خاکپور بیرزومه، مایلیکهن همواره شکست خورده، افاضلی که دانش مربیگریاش در حد حضور در برنامههای متوسط تلویزیونی است، مجیدی جوان و حالا هم استیلی با کارنامهای پر از ناکامی در پرسپولیس، استیلآذین، شاهین بوشهر، راهآهن و ملوان.
کسی آیا میتواند رابطه فنی مشخصی میان این اسامی پیدا کند؟ جز این است که انگار یگانه وجه اشتراک بخش قابل توجهی از آنها این است که پیش از سرمربیگری در تیم المپیک، یا به ته خط رسیده بودند و یا مشتری دیگری در بازار کار نداشتند؟ این پیوند مربیان ناامید با تیم امید، آیا همان تضادی نیست که میتوان با آن در سینما عنصر درام را بوجود آورد؟ اصلا آیا برای چنین ترکیب ناهمگونی می شود تعریفی بهتر از تراژدی پیدا کرد؟
آخرین باری که المپیک رفتیم
ناکامی در مسیر رسیدن به جام جهانی هفتاد و چهار باعث شد مسئولین وقت ورزش به سراغ فرانک اوفارل بروند، مربی بزرگی که تجربه سرمربیگری در تیمهایی نظیر منچستر یونایتد و لسترسیتی را در کارنامه داشت. حشمت مهاجرانی هم شد دستیار مرد ایرلندی تا از او بیاموزد و بعدها به کسی تبدیل شود که توانست با استفاده از همین آموزهها، فوتبال ما را به جام جهانی هفتاد و هشت برساند.
هرچند افکار عمومی و به خصوص روزنامههای ورزشی آن دوران به هر تصمیم اوفارل حمله میکردند، ولی در نهایت تیم او با عبور از سد رقبایی چون عربستان، کویت، بحرین و عراق به ملبورن رسید و آنجا نیز به لطف غلبه بر کوبا برای اولین بار موفق به حضور در مرحله یک هشتم نهایی شد تا بهترین نتیجه تاریخ ما در المپیک را رقم بزند.
بعد از آن دیگر هرگز موفق به حضور در این بازی ها نشدیم، حسرتی چهل و چهار ساله که بیم آن می رود به چهل و هشت سال نیز برسد.
فقدان آیندهنگری
بیشتر تصمیمهای مهم ورزشی درایران در لحظه گرفته میشوند. تصمیمهایی که اغلب فاقد پشتوانه علمی یا تجربی هستند و به جای خروج از اتاقهای فکر، طی چند تماس تلفنی با واسطهها یا به مدد دستور از بالا شکل میگیرند. در واقع به همین دلیل است که سبک کاری هیچ یک از مربیان ملی ما به دیگری نمیخورد و هرکس میآید فلسفه متفاوتی را دنبال میکند. ما تعریف مشخصی از سبک ایرانی نداریم و به همین واسطه انتخابهایمان هم اغلب تناسبی با این سبک ندارند. این رویه بر خلاف کشورهایی است که بر اساس برنامهریزیهای چند ساله مربیان ملیشان را انتخاب میکنند.
البته در تیم ملی بزرگسالان گهگاه انتخابهای درستی داشتهایم، اما عملکرد مدیران ما در تیم امید به گونهای بوده که انگار نیمکت این تیم بچه سر راهی است و مهم هم نیست که چه کسی سرپرستیاش را به عهده میگیرد.
چنته استیلی
سالها دستیار بود، اما بعید است از قطبی، آری هان یا دنیزلی به اندازه کافی آموخته باشد زیرا در نخستین تجربه سرمربیگریش از استیل آذین اخراج شد. از شاهین بوشهر به دلیل مشکلات روحی استعفا داد و هرگز هم نتوانست جایی در دل هواداران پرسپولیس به دست آورد. یکی از سنگینترین شکستهای سرخپوشان در برابر استقلال در دوران مربیگری همین مربی اتفاق افتاد، نتیجه ای که به اخراج او از پرسپولیس انجامید. ادامه ناکامیهای سریالی استیلی باعث شد تا این مربی به سرپرستی رو آورد و شانس خود را در سایر پستهای مرتبط با فوتبال بیازماید. در واقع اگر کرانچار آن افتضاح را در بازیهای آسیایی به بار نمیآورد و در تهران نیز تا آستانه حذف از بازیهای انتخابی پیش نمیرفت یا چنانچه مجیدی جوان تن به توصیه درست اطرافیانش در این خصوص که تجربه لازم برای شکستن طلسمی چهل و چهار ساله را ندارد نمیداد، امروز استیلی همچنان چیزی فراتر از یک سرپرست نبود، بنابراین بیراه نیست اگر بپرسیم کسی با این کارنامه قرار است چه چیزی به امیدهای ما بیاموزد و چگونه میخواهد ایران را به المپیک برساند؟
گروه آسان، گروه مرگ شد
هم گروهی تیم کیروش با کره، چین، ازبکستان و قطر از سوی منتقدان تیم ملی به عنوان آسانترین گروه ممکن تعریف شد تا بدانجا که برخی ادعا میکردند بدون داشتن مربی هم میتوانستیم به جام جهانی صعود کنیم. امروز دارندگان همان طرز فکر به فاصله کمتر از دو سال از بازیهای انتخابی جام جهانی، همگروهی امیدها با کره، چین و ازبکستان را گروه مرگ قلمداد کرده و میگویند: بعید است ایران بتواند در جدال با چنین رقیبانی جان سالم به در ببرد!
این سیاست یک بام و دو هوا از جمله معضلات فرهنگی لاینحل در فوتبال ماست، نگاهی که منجر به نقدها و حمایتهای غیر منصفانه از مدیران و مربیان می شود. البته من هم قبول دارم با مربیانی مثل استیلی یا حتا مجیدی؛ که تنها سه هفته روی نیمکت استقلال شفر نشسته بود، هر حریفی یا هر گروهی می تواند صعبالعبور باشد، اما نکته اصلیتر اینجاست که ما همواره نگاهمان را محدود به نیمکتها میکنیم، غافل از اینکه این ناکامی چهل و چهار ساله بیشتر از آنکه نتیجه ضعف مربیان باشد محصول تصمیم سازی و تصمیمگیری های مدیرانی است که هیچگاه سیاست و برنامهریزی درستی در قبل تیم امید نداشتهاند.
با این تفاصیل بعید میدانم این بار هم این بار کج به منزل برسد، هر چند که در قیاس با تیم بزرگسالان به نظر میرسد تقویم بازیهای تدارکاتی امیدها کمی شلوغ تر باشد.