راستپایی که چپ میزد
یک- یکی از خاطرهانگیزترین فوتبالیستهای ایران؛ دفاع چپ توپ میزد اما راست پا بود. معجون ناسازگار که قلبی کوچک داشت و پر از احساس. کافیست درباره ۳ نفر از او سوال بپرسید تا تمام عصیانش بشود دو تا چشم پر آب، از بس که احساساتی است. اولی مامان مهین که تا چشمش را بست، دومین عشق زندگیاش متولد شد؛ دخترش آرینا که سالهاست ایران زندگی نمیکند.
سومین نامی که چشمهای مجتبی را پر از اشک و وجودش را یک تکه بغض میکند، سیروس قایقران است. رفیق گرمابه و گلستان بودند و میگوید: «بعد از مرگ سیروس دنیا روی سرم خراب شد». آنقدر دنیا برایش آوار شد که رفت بهشت زهرا و بالای همان قبری که بعد محرومیت در دربی برای خودش خریده بود، چند تا گل بالایش گذاشت و از دل دلتنگی مامان مهین، سیروس و دختری که تمام زندگیاش است، های های گریه کرد و آرزوی مرگ. متولد خیابون استخل (خیابان استخر) تهران است و خیلی زود با توپ فوتبال جادو کرد اما انگار هرچه معروفتر می شد یک نفر زندگیاش را جادو میکرد. همه چیز را تجربه کرد؛ مرد اول داربی، قهرمانی آسیا، محرومیت ۳ ساله در اوج فوتبال و بعد دوران سیاه زندگی را پشت سرگذاشت. رفت در دام مواد و تا ته اعتیاد را تجربه کرد اما یک روز خوب آمد که دوباره جادو شد، اینبار جادوی صدای آرینا. یک صدا از پشت تلفن که گفت: «بابا این صفحه زندگی را عوض کن». با خودش گفت: «ترکت میکنم لعنتی». اصلا ویژگی بچه محل هایش همین بود که یا کاری نمیکردند و یا تهش را در میآورند، تصمیم که میگرفتند باید انجام میشد مثل همان روزی که با خودش گفت باید فوتبال بازی کنم و بروم تیم ملی. مثل همان لحظه که با خودش فکر کرد، روزی کاپیتان پرسپولیس میشوم و شد اما انگار یک چیزی کم دارد. همان چیزی که این روزها مجتبای داستان حسابی دنبالش میگردد. همان چیزی که سالهاست برایش دو تا ساعت به دست میبندد، یکی به وقت تهران و دیگری لندن. حسرت اینکه میشد بیشتر فوتبال بازی کند را نخورد و نمیخورد اما یک بار دیگر میخواهد به خانه که رسید مامان مهین را ببیند، حسرت یک فوتبال با سیروس و خانوادهای که دوست داشت فاصلهاش کم شود. مجتبی محرمی اما حالا در ۵۶ سالگیاش بیشتر در خانه میماند، تفریحش فیلم دیدن است. هر از گاهی با دوستانش حرف میزند و غرق میشود در خاطرات دورانی طلایی که وقتی از شماره ۸ حرف میزدی، هیچ چیز جز ستارهای به نام محرمی جلوی چشم فوتبالدوستان ایرانی نمیآمد.
دو- تنها ۱۶ سال سن داشت که رفت توی ترکیب شاهین، کمی بعد جنگ ایران و عراق شروع شد و مجتبی برای خدمت سربازی رفت نیروی زمینی اما دو ماه هم سر از جبهه درآورد که داستان خودش را دارد. در همان دو ماه بود که یک بمباران داشت مسیر زندگیاش را تغییر میداد اما جان سالم به در برد و مابقی خدمت را گذارند. عاشق پرسپولیس بود و سرانجام در سال ۶۷ به آرزویش رسید و پیراهن قرمز را به تن کرد. شماره ۸ پوشید و کمی بعد لقبش شد «شماره ۸ جنجالی». بی انصافی است وقتی نامی از محرمی میآید فقط به حاشیهها، طغیان و بخشهای جنجالی زندگیاش نگاه کنیم و از یاد ببریم که بهترین دفاع آسیا بود. اینکه از یاد ببریم چه طور برخلاف مدافعان آن روزها که میزدند زیر توپ و دور میکردند، مجتبی توپ را از مهاجمان میگرفت و تا خود دروازه حریف با انواع دریبلهای ریز سالنی پیش میرفت و بعد خندهای تحویل میداد که در پرسپولیس آن روزها فقط مخصوص محرمی بود و عابدزاده. پای صحبتهای عابدزاده که بنشینیم میگوید: «مجتبی با کیفیت بود و یکی از آنهایی که به پست دفاع اعتبار بخشید. سانترهای در حال حرکت، تکنیک و قدرت دریبل، نقشی رهبری و خونسردی عجیبی که در دقایق سخت و نفسگیر داشت». بازی ایران و کره جنوبی در بازیهای آسیایی پکن حتما از آن دست بازیهایی است که به راحتی فراموش نمیشود. از آن بازیهایی که همکاری محرمی و قایقران تبدیل شد به یکی از قابهای ماندگار فوتبال ایران. کره از جام جهانی برگشته بود و تیم خوبی داشت اما محرمی دوباره یکی از آن پاسهای دقیقش را ارسال کرد و برای بهترین دوستش موقعیت گل کاشت تا سیروس قایقران در دقیقه ۱۰۷ با شوتی سهمگین دروازه چشم بادامیها را فرو بریزد و کار را تمام کند. این روزها می گویند درست سانتر کردن خودش یک هنر است و سانتر کردن در حال حرکت هم از آن هنرهایی که کمتر فوتبالیستی دارد، محرمی اما هر دو هنر را با هم داشت. آن روزها تنها کسی بود که می توانست در حال حرکت با هر دو پایش دقیق سانتر کند. هنرهایی که از یک مدافع ظریف و تکنیکی، دفاع چپی ساخت که دیگر برای هم نسل هایش تکرار نشد.
سه- جنجال و عصیان با نام مجتبی محرمی عجین شده است. معجونی از هنر ناب فوتبال و داستان های جنجالی در داخل و بیرون زمین فوتبال، از همان دست اتفاقاتی که در دربی جنجالی سال ۱۳۷۳ رخ داد. بازی در اوج تنش بود که محرمی از خجالت قلعه نویی در آمد و بعد با محرومیت سنگین ۳ ساله مواجه شد. حالا وقتی به آن روز نگاه میکند انگار نه پشیمان است و نه راضی از ضربهای که زد اما اعتراف کرده است که او مقصر بود و نباید آن کار را میکرد. جنجالهای مجتبی فقط در لباس پرسپولیس نبود و یکبار هم در تیم ملی دسته گل به آب داد. جام ملتهای ۱۹۹۲، یکی از بهترین نسلهای فوتبال ایران مقابل ژاپن و یک بازی جنجالی که آخرش موجی از محرومیتهای سنگین برای بازیکنان ایران باقی ماند. دقیقه ۸۷ میورا دروازه ایران را باز کرد تا بازیکنان خشمگین ایران که از داوری به ستوه آمده بودند به مرز انفجار برسند. مجتبی اینجا هم نقش داشت و اینبار لگدی زد که داور اشتباه دید و کرمانی مقدم را اخراج کرد. اصلا ریز نقشی مجتبی در بسیاری از جنجالها به کمکش آمد و در لحظه از معرکه گریخته بود، هر چند بعد از بازی همه چیز مشخص شد و باز هم طعم محرومیت را چشید. با تمام جنجالهایش اما مجتبی محرمی قطعا یکی از محبوبترین بازیکنان تاریخ فوتبال ایران است. از آن دست بازیکنانی که وقتی دربارهاش حرف میزنید باید بعد از تکنیک ناب و ویژگیهای فردیاش برسید به یک شماره ۸ جنجالی، به طغیان درونی و یک زندگی شخصی پرحاشیه. به فوتبالیستی که هنوز هم محبوب است و نامش با بهترینهای ایران گره خورده است. تمام اینها را که کنار هم بگذارید میشود مجتبی محرمی که تا سالها بعد از بازنشستگی هم هواداران پرسپولیس برایش همان شعار معروف را می خواندند: «محرمی کجایی...».