راپورت خفیه نویس؛ تنگه هرمز را ببندید، نه، باز کنید
با صدای موبایل مبارکه از خواب بیدار شده، وحید آقا امر به احضار فرمود، عیال که هنوز منزل ابوی است و ما هم یالقوز، یک استکان چای تلخ سرکشیده و هنوزعمله و اکره شهرداری مشغول نظافت شهر بودند که ما رسیدیم عمارت دربخانه.
از همان جلو دیدیم جماعت صف کشیده، جای سوزن انداختن نیست. اول خیال کردم آقا دوباره جماعت شاعران را جمع کرده و شب شعر است، که احتمال معدوم است، شاعر جماعت این وقت صبح تازه میخوابد، ثانیا آقا وقتی که اوضاع مملکت خراب و شهر شلوغ باشد شب شعر نمیگذارد. شاعر بیاید چه بخواند؟ آن طرف قطع آب از این طرف مملکت تا آن طرف مملکت، این طرف قطع برق که تازه وزیر مربوطه امورات برقی اعلان کرده تا آخر تابستان خاموشی در همه مملکت خواهد بود.
کمی که دقت نمودم دیدم اغلب روسای امور امنیه و خارجه مجلس و از این قبیل اشخاص هستند. الحمدالله مملکت امنیه چی کم ندارد. از دیروز که صدراعظم به ممالک نمسه و سوئیس مسافرت کرده و آنجا اولتیماتوم داده تمام مملکت یکهو ریخته به هم. رسیده و نرسیده، آقا وحید دست ما را گرفت و برد داخل اتاق. آقا منتظر نشسته بود و غلامعلیخان هم مثل گربهای که ماست ریخته و دمپایی خورده، ساکت گوشهای کز کرده بود. به گمانم حرف زیادی زده و آقا آن روی مبارک سگش بالا آمده و دم گربه را قیچی کرده بود.
آقا فرمودند: بگو ببینم؛ این تنگه هرمز چی شد، بالاخره بسته شد یا نه؟ من دهانم باز مانده بود. آقا فرمودند: چرا ساکتی؟ خبر بده. این صدراعظم چه گفته که مملکت اینطور به هم ریخته؟
گویا میرزا حسن خان صدرالوزرا دیروز در یک جمع ایرانیان مقیم نمسه فرموده که « یک آمریکایی گفته ما نمیگذاریم ایران یک قطره نفت صادر کند...» بعد هم به حالت اولتیماتوم گفته: « این آدم نمی فهمد معنی حرفش چیست، اگر ما نتوانیم نفت صادر کنیم، بقیه هم نمیتوانند صادر کنند.» همین را خدمت آقا گفتم. آقا با عجله فرمودند: « بقیهاش؟» عرض کردم: « بقیه ندارد. همین.»
آقا فرمودند: « هرمز چی شد؟» پرسیدم: « کدام هرمز؟» فکر کردم هرمز نامی سلطان سکه است که با چند خروار سکه او را گرفتند یا سلطان موبایل است که چند میلیون یورو موبایل خریده، یا سلطان اتومبیلهایی است که پسر یکی از مراجع واردات کرده، عرض کردم: « کدام هرمز را میفرمائید؟» آقا فرمودند: « تو چه مامور خفیهای هستی که خبر از تنگه هرمز نداری؟»
سرم به دوار افتاد. عرض کردم: « یک طوری فرمودید هرمز انگار پسر خاله من است.» فرمودند: « کی گفته تنگه هرمز بسته شود؟» عرض کردم: « کسی نگفته؛ صدراعظم یک جایی یک جوری حرف زده که اینطور فهمیدند و جراید فرنگی نوشتند.»
یک دفعه دیدم در باز شد و حاج قاسم تفنگچی اعظم وارد شده خودش را جلوی آقا زمین زده های های گریه کرد و گفت: « آقا! اجازه بدهید من بروم همین الآن تنگه هرمز را ببندم.» آقا حاج قاسم را از زمین بلند کرد و گفت: « هنوز که جنگی نشده، برای چی تنگه هرمز را ببندیم؟»
غلامعلیخان ملیجک یک طوری که یعنی دارد با خودش حرف میزند گفت: « یک روزنامه کویتی نوشته اگر تنگه هرمز را ببندیم، نفت میشود بشکهای۳۰۰ دلار، حساب کنید ۳۰۰دلار ۹ هزارتومانی چقدر میشود؟» آقا هیچ محل نگذاشت.
عرض کردم: « البته یکی از نمایندگان مجلس گفته اگر بخواهیم تنگه هرمز را ببندیم، ده نفر نماینده جمع میشویم نامه مینویسیم به هیات رئیسه، به محض اینکه اعلام وصول شود، میتوانیم تنگه هرمز را ببندیم.» آقا فرمودند: « حالا کو تا جنگ؟ هنوز که وقتش نشده.»
عرض کردم: « میرزا جواد خان مشهدی هم گفته اگر تنگه هرمز بسته شود ناوهای آمریکا که در اینطرف تنگه گیر بیافتند غنایم جنگی ما میشوند و ما روی همه آنها آرم سپاه را میزنیم.» آقا یک نگاهی به من کرد و گفت همه بجز من بروند بیرون.
بعد رفت نشست روی صندلی مخصوص، کتاب برباد رفته را گرفت دستش، فصل آخر را آورد و گفت: میرزا ابراهیم! می بینی؟ حالت این اسکارلت خانم را کسی جز من نمیفهمد، شما هم برو.
داشتم بیرون میرفتم که آقا با صدای حزینی گفت: فردا، فردا روز دیگری است.
میرزا ابراهیم خان خفیه نویس