راپورت خفیهنویس؛ کربلا کربلا ما داریم میآییم
امروز میخواستم مثل بقیه رعایای مملکت و اعاظم بلاد برای راهپیمایی اربعین حسینی بروم. حکما که لازم نیست آدم از عوامل مزدور اینستاگرام باشد که صلبریتیهای مهمه مملکت را ببیند؛ راهپیمایی اربعین یکطوری شده که کمکم دارد جای حج را میگیرد. بالاخص با حضور رعایای یوروپ، افرنسیه، جرمانی، مسلمین نمساوی، و اهالی بلجیک که با البسه متفاوت در مراسم شرکت نموده و مسلم بودن آنها محرز گشته و ارادت خود را به مملکت و رهبری و ملت اثبات مینمایند.
مگر چه اشکالی دارد که وقتی اهالی اتازونی هالووین دارند، یا والنطاین برگزار نموده و مراسم تنکزگیوینگ برگزار مینمایند، رعایای ممالک فخیمه ایران هم برای خودشان اربعین برگزار نمایند. چه کسی گفته حکما باید همهچیز ریشه داشته باشد؟ والنطاین و هالووین و تنکزگیوینگ همه ایام الله اتازونی است، اربعین هم ایام الله ماست. هم ملت میروند و عکس و سلفی گرفته و هم با مسلمین کلیه جهان ازجمله آفریقاییان یوروپ و آفریقاییان استرالیا و آفریقاییان استرالیا مراودات مینمایند. ما هم خواستیم برویم خدمت حضرت آقا که رخصت بدهند که دو روزی هم سیاحت کرده باشیم، هم زیارت.
وقتی اینها را خدمت آقا عرض کردم، آقا فرمودند، اتفاقا فکر خوبی است، من هم میآیم. تا این حرف را زدند، من احساس خطر کردم. کلا هر وقت آقا یک حرف قاطعی میزنند، من احساس خطر میکنم. آقا فرمودند: حال که بعض از افرنسیه آمده و فرمودند فلانی رهبر ما هم هست، خوبیت ندارد ما بنشینیم توی خانه و وسط ملت نباشیم. گفتم: پس تمنا میکنم که با لباس مبدل بیایید، حالا هم که هوا سرد است، کلاهی و عینکی و کت و شلواری مشکل را حل مینماید.
فرمودند: لابد کراوات هم باید بزنیم؟
عرض کردم: نه دیگر، آن ماجرا فرق میکرد. فقط میخواهم امنیت شما حفظ شود و من از همین الآن باید بروم دستهجات و قراول و یساول فراهم نمایم که همراه شما باشند.
فرمودند: یک کاری نکنید من آزادی نداشته باشم. من از اینکه توی ماشین بنشینم و اسکورت بشوم، خوشم نمیآید.
عرض کردم: شما باید از حرف ما تبعیت کنید تا امنیتتان حفظ شود.
آقا فرمودند: بالاخره ما که این جسم ناقص علیل را باید بدهیم، در راه امام حسین باشد که خیلی بهتر است.
عرض کردم: پیاده میرویم، ولی یک سیستم کاملا پنهان هم درست میکنیم که اگر مشکلی پیش آمد، بتوانیم فورا شما را به ماشین محافظ برگردانیم.
آقا فرمودند: آنها وظیفه شماست. عرض کردم که فقط حال اربعین را از ما نگیرید، بگذارید مثل همه عمرمان به عبادتمان برسیم.
آقا چنان گفت همه عمرمان، انگار نه انگار مراسم راهپیمایی اربعین تازه یکی دو سال است راه افتاده و تا چند سال قبل، از این خبرها نبود.
عرض کردم ازخانواده کسی میآیند؟
ایشان فرمودند: آنها زودتر از ما رفتهاند و اصلا منتظر تصمیم ما هم نماندند.
عرض کردم: برنامه خبرهای امروز هم مالید....
ایشان فرمودند: خبرها را از ترکیه گرفتم. طرف را سر همان دو دقیقه بیهوش کردند و سرش را بریدند و قطعه قطعه کردند و سریع هم رفتند. بعد هم کل ساختمان را رنگ زدند و احتمالا سر بریده لابد توی دفتر محمد بنسلمان است.
عرض کردم: ولی رسما که این چیزها اعلام نشده؟
فرمودند: میشود. آنها میخواهند تا جایی که ممکن است لاپوشانی کنند، البته ممکن است این محمد خبیث دانالد را بخرد، ولی درمقابل کل جهان که نمیتوانند بایستند.
عرض کردم: کاش شما برای روز کوروش هم حرفی میزدید و کاری میکردید؟
فرمودند: اتفاقا آن را هم در نظر دارند، کوروش هم برای خودش آخوندی بوده و فعلا محققان دارند این نکته را اثبات مینمایند که کلا مرکز دین ایران بوده و کل قضیه در دست ایرانیان بوده.
عرض کردم: یعنی میخواهید کاری کنید که کوروش را هم ضایع کنیم برود؟
آقا یکدفعه متغیر شده و فرمودند: یعنی چه؟ دیندار نشاندادن ضایع کردن است؟
باز هم غلط زیادی کردم. عرض کردم مرا ببخشید؛ سواد کم همین است.
فرمودند: دیگر تکرار نشود.
چنان هم گفتند دیگر تکرار نشود، انگار شیخ محمد یزدی به آیتالله شبیری زنجانی دارد میگوید.
عرض کردم چشم.
میرزا ابراهیم خفیهنویس