راپورت خفیهنویس؛ مگر داعش از بین نرفت؟
صبح پیاده بهطرف دربخانه رفتم. شهر قدری شلوغ است و از یکجایی جلوتر، نمیشود از دستهجات سینهزنی جلوتر رفت. امروز سعیدخان مرتضوی، قاضی سابق، در عزاداری محل خودشان شرکت کرده. واقعا که آقا دل رحیم دارند، همین است که امروز با عفو عمومی مخالفت کردند. یک نفر کجا، ده نفر کجا، اصلا یک پسر جوانی مثل احمد زیدآبادی مجرد که بیستساله است کجا، یک پیرمردی مثل مرتضوی هفتادساله با بیست تا نوه و نتیجه کجا.
صدر اعظم به همراه چندنفر از وزرای مملکت به اتازونی سفر کرده تا در سازمان ملل سخنرانی نماید. تمام علما، مداحان، روضهخوانان، بسیجیان و سایر عمله و اکره حضرت آقا الآن هفت،هشت روزی است در مساجد معتکف شده، دعا میخوانند که خدایناکرده بین صدراعظم مملکت و دانالدخان، رییس اتازونی، ملاقات اتفاق نیفتد و حضرت آقا هزار صلوات نذر کرده که اینطور نشود.
ساعت دو از دسته گذشته به دربخانه رفتیم. خبرهای حمله به اهواز بود که چندین نفر از رعایای مملکت کشته شده و فعلا همه از این بابت ناراحت بوده و قاسم توپچی، رییس سپاه قدس را دعا مینمایند که کار داعش را تمام نموده و واقعا معلوم نیست اگر کار داعش تمام نشده و همه روسا و اشخاص آن از میان نرفته بودند، یکدفعه ممکن بود همه اهواز و آبادان و مشهد و همدان و تهران و جاهای دیگر را تسخیر نموده و کلا کار یکسره بشود.
رفتیم خدمت حضرت آقا، فرمودند: دیدید که در اهواز چه کردند؟
عرض کردم: بله.
فرمودند: تازه قاسم توپچی اینها را نابود کرده بود، وگرنه معلوم نبود چه کارهایی مینمایند.
عرض کردم: بله، صحیح میفرمایید.
آقا فرمودند: به نظر شما اشکال در کجاست؟
عرض کردم: در هیچجا. اشکالی وجود ندارد.
آقا فرمودند: مگر ما داعش را از بین نبردیم؟
عرض کردم: بله، از این بردیم.
آقا فرمودند: پس عملیات داعش در همهجای جهان از کجاست؟
عرض کردم: ما مگر بیحجابی را از بین نبردیم؟
آقا فرمودند: نه، پس اینهمه بیحجاب در تهران چه میکند؟
عرض کردم: مگر ما فقر را از بین نبردیم؟
آقا فرمودند: چرا مزخرف میگویی، اینهمه فقیر در مملکت است.
عرض کردم: مگر ما فواحش را ریشهکن نکردیم؟
آقا فرمودند: امروز دیوانه شدی؟ از عراق توریست برای فاحشه به ایران میآید...
عرض کردم: به نظر شما مملکت، یک کشور اسلامی است؟
آقا فرمودند: بله؛ ولی هنوز خیلی راه داریم تا به کشور اسلامی برسیم؟
عرض کردم: به نظر شما داریم نزدیک میشویم یا دور میشویم؟
آقا فکری کرده و گفتند: داریم دور میشویم.
عرض کردم: اگر بین ایران و آمریکا جنگ بشود بهتر است، یا همینطور ادامه بدهیم؟
آقا فکر کرد و گفت: صادقانه بگویم؟
عرض کردم: هرطور میل دارید...
آقا فرمودند: اگر جنگ بشود بهتر است.
عرض کردم: با اسرائیل چی؟
آقا فرمودند: حتما، آنکه از همه لازمتر است.
عرض کردم: با سعودی چی؟
آقا فرمودند: آنکه جنگ اصلی ماست.
عرض کردم: و فکر میکنید ما در آن جنگ پیروز میشویم؟
آقا فرمودند: نه، ما شهید میشویم، مملکت هم نابود میشود، عربستان هم بهطرف سکولاریزم میرود، ایران هم غیرشیعه میشود. شاید دویست سال دیگر، دوباره ایران شیعه شود. کردستان و بلوچستان جدا میشود، خوزستان جدا میشود، آذربایجان جدا میشود.
عرض کردم: به این حرفها مطمئناید؟
آقا فرمودند: تقریبا.
عرض کردم: یعنی شما رهبری هستید که کشور را بهسوی نابودی میبرید، بیتعارف.
آقا فرمودند: شاید هم بهطرف انقلاب جهانی اسلام...
عرض کردم: انقلاب جهانی اسلام چقدر امکان دارد؟
آقا فرمودند: کمتر از ده درصد.
عرض کردم: مجلس خبرگان هم میدانند شما چنین فکری دارید و با شما موافق هستند؟
آقا فرمودند: همه موافق نیستند، بعضیها هم مخالف هستند.
عرض کردم: صادقانه، اگر کسی برای حفظ امنیت خاورمیانه بخواهد شما را از بین ببرد، به او حق میدهید؟
آقا فرمودند: بعضی اوقات فکر میکنم تو عامل اسرائیل و دشمن هستی. تا نزدم پس گردنت، از جلوی چشمم دور شو.
از جلوی چشم آقا دور شده و به منزل رفته و خبرهای خوزستان را تماشا نمودیم...
میرزا ابراهیم خفیهنویس