راپورت خفیهنویس؛ مردی که خیلی زیاد میدانست
صبح کمی زود به دفتر خودم در دربخانه رفتم. در داخل منزل زیاد برای کار راحت نیستم. اصولا امورات پلتیکی و ژئوپلتیکی و خفیه و امنیه، با ذات نسوان سازگاری نداشته، ثانیا اسناد و مدارک محرمانه را بهتر است آدم از محل کار خارج نکند. بهقول معروف، در خانه را محکم قفل کن، همسایه را دزد نکن. ما هم از همین بابت، کارها را در همین دفتر میکنیم. البته اخیرا هم بخشنامه شده که گویا ۶۵درصد اسناد دولتی لورفته که در عینستاغرام یا طویتر منتشر میشود، از محصولات آقازادههاست. البته ما که دو تا دختر داریم که آنها هم شوهر کردهاند، ولی آدم چه میداند دوروبرش چه خبر است. در همان انتخابات میرحسین تبریزی موسوی در شهرک سپاه، اکثریت با او بوده؛ خودمان هم که کمی دقت میکنیم، هم اپوزیسیونیم و هم پوزیسیون. مشغول کار بودم که کسی در زد. غلومعلیخان بود که مدتها نمیآمد دفتر. پرسیدم کسالتی داشتید، گفتند نه. فرمودند داشتم یک کتاب مینوشتم. گفتم موضوع کتاب چیست؟ فرمودند: «طرح مباحث هرمنوتیک در ماجرای حضرت یونس پیامبر». گفتم: کاش درمورد ماجرای کشتی تایتانیک و حضرت نوح هم کاری بکنید، چون واقعا مردم گرفتار همین چیزهایند. ملیجک سری تکان داد و گفت من بروم دستبوس.
چند دقیقه بعد من هم رفتم عمارت آقا و ایشان درحال بحث با آقا بود.
آقا فرمودند: مشکلات اجتماعی و فساد و فحشا واقعا گریبانگیر ماست و باید فکر جدی برای آن بکنیم.
غلومعلیخان گفت: البته شما فرمودید که این قضیه اصلا به این بزرگی نیست که میگویند...
آقا فرمودند: نکته دیگر مفاسد مالی است. جز چند جریان که با بعضی از آنها هم مخالفیم، انگار هیچکس نیست که یک لکه روی دامنش نباشد.
عرض کردم: این موضوع از همهچیز مهمتر است.
غلومعلیخان گفت: من به همین سخنان اخیر شما گوش میدادم، به نظرم آمد کل این ماجرای ارز و سکه و افزایش قیمتها هیچ ضربهای به ما نمیزند و کلا مسالهای نداریم.
آقا فرمودند: من عرض کردم که گرانیها ربطی به تحریم ندارد و ناشی از مسائل مدیریتی است، نه اینکه هیچ ضربهای به ما نمیزند.
غلومعلیخان گفت: من بدون دلیل حرف نمیزنم، شما نظرتان این است که این ماجرای ارز هیچ لطمهای به ما نمیزند...
آقا فرمودند: غلامعلی! من خودم دارم حرف خودم را میزنم، آنوقت شما نظر مرا میگویید؟
غلومعلیخان گفت: من به حرف کاری ندارم، برای من نوشته سند است.
آقا قدری متغیر شده، ولی ادامه دادند: الآن وضعیت خمودگی عمیقی در کشور وجود دارد که نگرانم میکند.
غلومعلیخان گفت: بیخود نگران نباشید، خودتان سهروز قبل گفتید کشور از خمودگی بیرون آمده، یعنی در همین سهروز دوباره رفت توی خمودگی؟
آقا دیگر داشت کمکم غصبناک میشد. فرمودند: الآن کشور در بنبست است و من هراس دارم که بهسادگی از این بنبست خارج نشویم و جنگ هم اتفاق بیفتد. کشور اصلا در شرایط آمادگی برای جنگ نیست.
غلومعلیخان گفت: اینها حرفهای ضدانقلابی است، اولا که به گفته رهبری، ما هیچ بنبستی در هیچ زمینهای نداریم، جنگ هم احتمال ندارد، با آمریکا هم مذاکره نمیکنید.
آقا گفت: ببین! غلامعلیجان! شما داری با حرفهای خود من با خودم حرف میزنی. نظر خودت را بگو.
غلومعلیخان گفت: من نظری ندارم. من مدتها در شما ذوب شدم و در حالت مذاب خیلی خوبی هستم. هیچ خطری برای کشور و جوانان و اقتصاد و فرهنگ وجود ندارد. (رو کرد به آقا و گفت:) شما داری حرفهای استکبار جهانی را میگویی، درحالیکه رهبر عظیمالشان جمهوری اسلامی پاسخ همه این سوالات را داده.
آقا به غلومعلی گفت: این چند روزی که شما نمیآمدید...
غلومعلی پرید وسط حرف آقا: دلتان برای من تنگ شده بود.
آقا فرمودند: نه، میخواستم بگویم از دستت راحت بودیم.
آقا این حرف را که زد، حداد رفت توی لب و بغض کرد.
آقا به من با اشاره دست گفت برو.
از پشت سرم صدا میآمد: غلامجان؛ عسیسم، قربونت برم، لال میشی حرف نزنی؟
میرزاابراهیم خفیهنویس