شما صفحه ای از سایت قدیمی ایران اینترنشنال را مشاهده می کنید که دیگر به روز نمی شود. برای مشاهده سایت جدید به iranintl.com مراجعه کنید.
نمره سی‌ودوم

راپورت خفیه‌نویس؛ مذاکره ممنوع

 

صبح ناشتا، خودم را به دربخانه رساندم. ساعت شش صبح با موبایل وحیدخان کشیکچی زابراه شده، پیغام بطور اس ام اس داده بود که آقا فی‌الفور کاری دارد. ابریشمت روی آتش است بگذار کنار و بیا.

اول صبح خودم را رساندم. وحید خان با روی و موی نشسته، منتظر مانده بود دم درکه بیایم. هر چه فکر کردم چه کاری ممکن است آقا داشته که به این حقیر کاری باشد، به این عقل ناقصم خطور نکرد.

گفتم نکند اول صبحی قصد بستن تنگه هرمز را دارند. این که به اینجانب ربط ندارد. یا مقرر شده که مذاکراتی بشود یا نشود، که باز از من کاری ساخته نیست. ترسیدم نکند همان ماجرای دستگیری اشتباه بنده سر ماجرای صغرا و مجید است که اگر این باشد خاک بر سرم می‌شود.

خدابیامرز دده باجی من همیشه می‌گفت چراغ دروغ بی فروغ است. ولی هیچ کس اگر نداند خودم که می‌دانم که کل قضیه شوخی بوده و نه به بار است و نه به دار.

آقا وحید مرا هل داد توی اتاق. دیدم آقا از این طرف به آن طرف دارد قدم می‌زند و هی زیر لب با خودش حرف می‌زند. خدا مرا بکشد اگر من باعث این وضع شده باشم. من حقیر سراپا تقصیر چرا باید داخل اموراتی بشوم که رهبر یک مملکتی اینطور حالش خراب بشود؟

با صدای آهسته گفتم: آقا! چیزی شده؟

آقا یکهو سرش را به طرف من برگرداند و یکهو اشک توی چشمش جمع شد.

خواستم بروم جلو سرش را بگذارم روی شانه‌ام، ترسیدم جسارتی شده باشد. نزدیک شدم، دیدم خودش نزدیک آمد به پهنای صورت اشک می‌ریخت. گفتم: چیزی شده؟ کسی مرحوم شده؟ خبر بدی آمده؟

آقا با حالت نزدیک به زوزه کشیدن فرمود: ای کاش خودم هلاک شده بودم. کاش سیدعلی مرده بود و اخبار اعلام می‌کرد که رهبر نظام درگذشت. ای کاش خودم خبر مرگم را می‌شنیدم.

گفتم: خدا نکند آقا، صد تا مثل من فدای یک ثانیه نفس کشیدن شما.

آقا با همان حال به من نگاه کرد و گفت: نه، کاش خودم هلاک می‌شدم.

و شروع کرد سر تکان دادن و شبیه پیرزنها مویه می‌کرد. همینطور بریده بریده می‌گفت: خواب آقا را دیدم، انگار همین جا جای تو ایستاده بود. همین جا. بعد نگاه به پنجره کرد و گفت: نه، آنجا. آن بغل پرده. قشنگ یادم هست. با همان ردای سفید بود.

هی فکر کردم منظورش از آقا چه کسی است. ما که غیر از ایشان آقایی نداریم.

با صدای ضعیف پرسیدم: کدام آقا؟

آقا فرمودند: آقای بزرگ را می‌گویم.

نفهمیدم منظورشان چیست، فکر کردم منظورشان مرحوم اکبرآقاست...

گفتم: اکبر آقا؟

یک دفعه تمام آن حالت زاری و مویه از بین رفت و با یک حالت مخصوصی گفت: از کی تا حالا اکبر آقای هاشمی شده آقای بزرگ؟

زبانم لال شد، ثانیا گفتم: قصدی نداشتم، نفهمیدم منظورتان چیست.

اشاره کرد به عکس آیت الله خمینی. و دوباره شروع کرد به مویه کردن. گفت: تو که نمی‌دانی، یک ساعت، دو ساعت، شاید پنج ساعت با من علی الدوام دعوا می‌کرد، اکبر آقا هم نشسته بود کنارش و پسته پوست می‌کند و می‌گذاشت دهانش و از پشت سر آقا برای من چشم و ابرو می‌آمد و خنده می‌کرد.

کمی خنده‌ام گرفته بود. عرض کردم: دعوا برای چی بود؟

آقا گفت: به من می‌گفت تو بی عرضه‌ای، تصمیم نمی‌توانی بگیری. این چه غلطی بود با آمریکایی ها کردی. درست است که من همه چیز را به خودت واگذار کردم، ولی واقعا تو عقلت همینقدر است؟

و شروع کرد دوباره مویه کردن.

گفتم: آقا نفرمودند که نظر خودشان چیست؟

آقا گفت: نه، صریح سئوال کردم که آقا بفرمائید شما نظرتان چیست، هر چه شما بفرمائید همان را می‌کنم. آقا گفت: خجالت نمی‌کشی؟ مرد گنده. این همه آدم دوروبرت داری و بلد نیستی تصمیم بگیری. گفتم: کاش اکبر بود و کمکم می‌کرد. آقا گفت: ساکت! این بدبخت را هم زدی کشتی. موقعی که همانجا بود به حرفش گوش نکردی. حالا فکر کردی با اطرافیانت از این بازی‌ها می‌کنی با من هم بازی باید بکنی. گفتم: بخدا من کاری نکردم. آقا گفت: بله، تو که شخصا کاری نکردی.....

دستمال کاغذی دادم دست آقا. گفتم: اجازه بفرمائید یک لیوان آب بدهم.

آقا فرمودند: دست شما درد نکند.

از پارچ آب ریختم و دادم دست آقا. نوشید و نگاهی به من کرد و گفت: آقا به من گفت: می‌خواستی بروی کیش چه غلطی بکنی؟

یک دفعه من هم ترسیدم.

گفتم: شما که ماجرای کیش را منتفی کردید.

آقا گفت: بله، من منتفی کردم، ولی فکر کنم من باید خیلی محکم تر برخورد کنم. خیلی محکم.

گفتم: صلاح مملکت خویش....

گفت: مگر نگفتم من از این جمله بدم می‌آید؟

من ساکت ماندم، آقا هم ساکت ماند. یک دفعه عبا و قبا را صاف کرد و گفت: باید محکم ایستاد. می‌گویم اشتباه کردم و تا آخرش هم می‌روم.

عرض کردم: نمی‌خواهید یک مشورتی قبلش با کسی بکنید؟ جواد آقا، علی اکبر خان؟

آقا گفت: نه، کار تمام است. مذاکره تا ابد ممنوع.

رفتیم بیرون، تا فردا چه شود....

میرزا ابراهیم خفیه نویس

 

نویسنده
تازه چه خبر؟
گزارش‌های رسانه‌ای از مرگ شاهین ناصری، از شاهدان شکنجه نوید افکاری، در زندان تهران بزرگ خبر می‌دهند. منابع نزدیک به خانواده شاهین ناصری در گفت‌وگو با...More
طالبان اسامی شماری از افراد از جمله دو نفر از فرماندهان نظامی طالبان را که به سمت‌های مهم دولتی منصوب کرده است، اعلام کرد. به گفته ذبیح‌الله مجاهد،...More
حسن زرقانی دادستان مشهد از بازداشت شش متهم پرونده کودک‌ربایی در این شهر خبر داد و اعلام کرد که متهم اصلی پرونده هنوز دستگیر نشده وفراری است. زرقانی...More
پارلمان اروپا در قطعنامه‌ای اعلام کرد گروه شبه‌نظامی حزب‌الله لبنان که بارها وفاداری ایدئولوژیک قوی خود به جمهوری اسلامی را نشان داده، دولت لبنان را...More
ارتش سودان در بیانیه‌ای که از تلویزیون دولتی این کشور پخش شد، اعلام کرد تلاش برای کودتا را خنثی کرده و اوضاع تحت کنترل است. یک عضو شورای حکومتی سودان...More