شما صفحه ای از سایت قدیمی ایران اینترنشنال را مشاهده می کنید که دیگر به روز نمی شود. برای مشاهده سایت جدید به iranintl.com مراجعه کنید.
نمره هشتاد و هفتم

راپورت خفیه‌نویس؛ فهرست تحریمیان

 

امروز صبح زود رفتم خدمت آقا. با کت و شلوار و عینک دودی مدل ایطالی، شبیه رجال هالیوود نزول اجلال نمودند؛ فی‌الواقع درمیان علمای اسلام که یکی از دیگری به صفت جمال نزدیک‌ترند و آدم از دیدن هیبتشان قزل‌قورت می‌نماید، حضرت آقا یک زیبایی خاصی داشته که به‌خصوص وقتی ملبس به  البسه آدم‌واری می‌شوند، آدم حظ می‌نماید. قرار گذاشته بودیم که برویم کله‌پاچه به‌طور مخفی بخوریم. آقا فرمودند پانزده‌سال است می‌خواهم توی مغازه بخورم، ولی تابه‌حال نشده. سوال کردم، پس پانزده‌سال قبل رفته بودید، فرمودند: بله، شاید هم بیست و پنج سال قبل.

رفته و نشسته و سفارش آب‌کله و مغز خوردشده و بعد یک کله کامل داده، با نارنج و پیاز و مخلفات. آقا با اشتها میل می‌نمود. صورت‌حساب را که آوردند، من حساب کردم: شد ۵۲هزار تومان. آقا پرسیدند: چند؟ عرض کردم ۵۲هزار تومان. آقا مثل آخرین شخص اصحاب کهف سوال نمودند: اشتباه نمی‌نمایی؟ گفتم: نه؛ و پرسیدم: آخرین‌بار که کله‌پاچه میل نمودید، قیمتش چند بود، فرمودند ۱۲۰تومان بعد از انقلاب، همین سال‌های دهه ۷۰، ولی آخرین‌باری که خودم در مشهد تنهایی خوردم، ده‌تومان شد در سال ۱۳۵۳. گفتم حالا در موردش حرف نزنیم،کوفتمان نشود. آقا فرمودند: آدم دلش به‌حال این مردم می‌سوزد. کاری هم نمی‌شود کرد، با این وضع دولت و منطقه...

خندیدم و گفتم: یاد دهه شصت افتادم؛ آقای موسوی اردبیلی ربیس قوه‌قضاییه بود، آمده بود توی نماز جمعه، می‌گفت: این‌همه ظلم، این همه ستم، آدم نمی‌داند این مشکلات قضایی کشور را به چه کسی بگوید.

آقا لبخندی زد به این معنا که: مردک! زر مفت نزن! و فرمودند: خدا رحمت کند آن مرحوم را.

گفتم: آقا! قدری در مورد حرف دیروز شما فکر کردم؛ به گمانم حرف مهمی بود.

فرمودند: اتفاقا خودم که فکر کردم، به نظرم حرف بی‌ربطی بود.

گفتم: البته از یک نظر بله، ولی منظورم این بود که خیلی جای کار داشت.

آقا از آن بله من مثل اینکه خیلی ناراحت شدند. خاکم به دهن، نمی‌دانم چرا این‌همه بی‌ملاحظه شده‌ام. عرض کردم: منظورم این است که تحریم‌های آمریکا واقعا سنگین است.

آقا فرمودند: من نمی‌دانم این فهرست تحریم‌ها، هم افراد و هم موسسات را این‌ها چطوری پیدا کردند؟

عرض کردم: خیلی کار سختی نیست؛ سازمان‌های اطلاعاتی‌شان مشغول جمع‌آوری اطلاعات بودند؛ خیلی راحت این کار را کردند.

آقا فرمودند: پس چرا سازمان‌های اطلاعاتی ما فی‌المثل درمورد بابک زنجانی هیچ اطلاعاتی ندارند، یعنی ما سازمان اطلاعاتی نداریم؟

عرض کردم: چرا، ما هم سازمان اطلاعاتی داریم؛ جای یکی شش‌تا هم داریم، ولی ما مسائل مهم‌تری داریم.

آقا فرمودند: مثلا چه مساله‌ای مهم‌تر از مسائل کلان اقتصادی مملکت است؟

عرض کردم: خالکوبی ده‌تا شرکت که در تلگرام تبلیغ می‌کردند.

آقا فرمودند: خب؟

عرض کردم: دستگیری شاعران و روزنامه‌نگاران و موزیسین‌ها و فیلمسازان.

آقا فرمودند: خب؟

عرض کردم: کنترل موسسات بدنسازی که زنان در آنجا بدن‌سازی می‌کردند.

آقا فرمودند: خب؟

عرض کردم: کنترل‌کردن لایک‌های فیسبوک و استوری‌های اینستاگرام و طوعیت‌های طوعیتر.

آقا فرمودند: خب؟

عرض کردم: دستگیر کردن رانندگان کامیون و اتوبوس.

آقا فرمودند: خب؟

عرض کردم: کنترل کراوات مجسمه مرحوم شریعتی.

آقا فرمودند: خب؟

عرض کردم: بازجویی شش‌ساله از محمد‌علی طاهری درباره اینکه آیا جن می‌گرفته یا نه.

آقا فرمودند: خب؟

عرض کردم: کنترل مراکز مصرف قلیان و برخورد شدید با آن‌ها.

آقا فرمودند: خب؟

عرض کردم: کنترل مدل موی فوتبالیست‌های کشور که پاگوشی‌شان از یک حد درازتر نشود.

آقا فرمودند: خب؟

عرض کردم: کنترل فاق شلوار پسرها و نوع دکمه مانتوی دخترها و اندازه سینه خانم‌ها در لباس.

آقا فرمودند: خب؟

عرض کردم: دستگیری موسساتی که عکاسی مدلینگ می‌کردند و ازطریق اینستا و تلگرام برای آن تبلیغ می‌کردند.

آقا فرمودند: خب؟

عرض کردم: کنترل میزان قردادن کسانی که در اینستاگرام آموزش رقاصی می‌دادند.

آقا فرمودند: خب؟

عرض کردم: همین هفته قبل نیروهای امنیتی و سپاه و ارتش و نیروی زمینی و اطلاعات سپاه و غیره یک‌میلیون نسخه کتاب ممنوعه را از بازار جمع کردند.

آقا فرمودند: خب؟

عرض کردم: برنامه‌ریزی برای کنترل دراویش قادریه و نقشبندی و بقیه دراویش.

آقا فرمودند: خب؟

عرض کردم: کنترل بهائیان برای اینکه از توی خانه‌شان هم بیرون نیایند.

آقا فرمودند: خب؟

عرض کردم: همه اینها را بگذارید روی هم، ده تا سازمان سی‌آی‌ای و ام‌آی‌سیکس و موساد هم باشد، نمی‌تواند این کارها را بکند؛ سازمان‌های اطلاعاتی آمریکا به‌جای این کارها، کار اصلی‌شان را می‌کنند.

آقا فرمودند: یعنی نمی‌شود هم این کار را کرد، هم آن کار؟

عرض کردم: می‌بینید که نمی‌شود.

آقا فرمودند: حرف شما را قبول ندارم.

عرض کردم: می‌دانم. اگر قبول داشتید که مملکت مشکلش حل شده بود. ضمنا، یادمان رفت نارنج بگیریم. نارنج چیز خوبی است.

رسیدیم به عمارت دربخانه، آقا پیاده شده و داخل رفتند.

نشستم چند دقیقه‌ای فکر کردم؛ فقط چند دقیقه.

 

میرزا ابراهیم خفیه‌نویس

 

نویسنده
تازه چه خبر؟
گزارش‌های رسانه‌ای از مرگ شاهین ناصری، از شاهدان شکنجه نوید افکاری، در زندان تهران بزرگ خبر می‌دهند. منابع نزدیک به خانواده شاهین ناصری در گفت‌وگو با...More
طالبان اسامی شماری از افراد از جمله دو نفر از فرماندهان نظامی طالبان را که به سمت‌های مهم دولتی منصوب کرده است، اعلام کرد. به گفته ذبیح‌الله مجاهد،...More
حسن زرقانی دادستان مشهد از بازداشت شش متهم پرونده کودک‌ربایی در این شهر خبر داد و اعلام کرد که متهم اصلی پرونده هنوز دستگیر نشده وفراری است. زرقانی...More
پارلمان اروپا در قطعنامه‌ای اعلام کرد گروه شبه‌نظامی حزب‌الله لبنان که بارها وفاداری ایدئولوژیک قوی خود به جمهوری اسلامی را نشان داده، دولت لبنان را...More
ارتش سودان در بیانیه‌ای که از تلویزیون دولتی این کشور پخش شد، اعلام کرد تلاش برای کودتا را خنثی کرده و اوضاع تحت کنترل است. یک عضو شورای حکومتی سودان...More