راپورت خفیهنویس؛ شفافسازی
از ساعت هشت صبح، همینطوری من دارم شبکههای مختلف عربی را برای عیال ترجمه میکنم. البته ایشان خدا را صدهزار بار شکر، در مسائل سیاسی خیلی خیلی جدی نیست، ولی از وقتی ماجرای جمال خاشقجی هم مطرح شده، به این موضوع علاقمند شده؛ نه بهخاطر قتل یک روزنامهنگار یا ارتباط آن با عربستان، گور بابای همه اینها. آمده و میپرسد: بالاخره قضیه صغرا چی شد؟
گفتم: خانم! صدبار توضیح دادم که صغرایی در کار نیست.
گفت: پس قاشقجی با کدوم پتیارهای رفته بود دم در سفارت و موبایلش رو داده بود به اون؟
گفتم: اون خانومه اسمش خدیجه بود، ربطی به صغرا نداره.
گفت: الآن خدیجه چی شده؟
گفتم: هیچی! فعلا منتظره مثل همه که جسد شوهرش پیدا بشه.
گفت: اون شوهرش نیست، زن اون بدبخت توی عربستان سعودی است و علیه خدیجه هم حرف زده.
گفتم: زنش طرفدار بنسلمان است.
گفت: معلومه دیگه، مثل خیلیها به بهانه خارجرفتن میرن، اونجا یه زن دیگه میگیرن، اصلا دیگه یادشون میره چه وظایفی درقبال خانواده دارن.
گفتم: شما الآن داری به من کنایه میزنی؟
وسط همین موضوع، تلفن زنگ زد و وحیدخان، کشیکچی اعظم، امر به احضار فرمود.
عیال گفت: برو، برو دنبال همین پتیارهها. زن درست و حسابی به شماها نمیآد، مثلا من فوقلیسانس مدیریت بازرگانی دارم، ولی چه اهمیتی داره، اصلا معلوم نیست این صغرا کی هست.
من که دیگر گوشم از این حرفها پر است، گفتم: من دارم میرم.
نیمساعتی بعد، در دربخانه بودم. آقا مهمان داشت، سه دقیقهای منتظر ماندم تا مهمانها بروند.
به حضرت آقا سلام عرض کرده، ایشان هم جواب داد. کاغذی دستش بود.
با خودم گفتم: وای! ددم یاندی! یک سازمان جدید باید درست شود.
آقا فرمودند: ما باید یک سازمان جدید درست کنیم.
عرض کردم: در مورد؟
آقا فرمودند: شفافسازی!
عرض کردم: چی را میخواهیم شفافسازی کنیم؟
آقا، انگاری چهگوارا و لنین و رهبر جنبش دانشجویی پاریس: مردم حق دارند در جریان قرار بگیرند.
عرض کردم: قربان آن دهان نازنینتان بروم، من هم مدتهاست همین را میگویم. یعنی چه دادگاه ویژه روحانیت، اگر روحانیت خلاف میکنند، همه باید بدانند.
آقا کمی فکر کرد و گفت: البته گاهی استثنائاتی هست که لازم نیست خیلی شفافسازی بشود. اصلا دولت چهچیزی برای قایمکردن دارد؟
عرض کردم: هیچی، نباید داشته باشد، نه دولت و نه روحانیون.
آقا گفت: ولی ما نمیتوانیم آبروی مردم را ببریم.
عرض کردم: همه مردم یا مردمی که روحانی نیستند؟
آقا گفت: من میخواهم خودم پرچم به دستم بگیرم و شفافیت را شروع کنم؛ درمورد همه چیز جز امور امنیتی و نظامی، مردم باید شفاف در جریان باشند.
عرض کردم: مثلا درآمد موسسات مربوط به روحانیون را بهطور شفاف اعلام کنیم؟
آقا فرمودند: بله، اعلام کنیم. مثلا درآمد آقای منتظری، روحانی، خاتمی، اکبر هاشمی، همه اینها اعلام شود....
عرض کردم: خیلی خوب میشود، مثلا درآمد آقای جنتی، مکارم، مصباحیزدی، یزدی، اینها اعلام شود.
آقا فرمودند: شما چهکار به آقای جنتی و مکارم و مصباح داری؟
عرض کردم: من حرفی نزدم، من فقط داشتم همین حرفی که شما میگفتید را کامل میکردم. مثلا بگوییم آقای مصباحیزدی یک دفتر مخصوص در قم دارد، یک دفتر در تهران، سهچهارتا دفتر در آمریکای لاتین و آفریقا و اروپا، که شفاف بشود. یا مثلا زمینهای خانواده لاریجانی و خاتمی و هاشمیرفسنجانی و روحانی و قالیباف را اعلام کنیم.
آقا فرمودند: ولی ما اینجا یک معیار داریم؛ اینکه دشمن دنبال آمار چه کسی است، آیا دشمن دنبال احمد خاتمی است، یا محمد خاتمی، آیا دشمن دنبال لاریجانی است، یا قالیباف؟
عرض کردم: پس شما میخواهید اینطوری به دشمن اطلاعات بدهید.
آقا فرمودند: اصلا شما حرف حساب سرت نمیشود. الآن شما براساس اطلاعاتی که داری، آقای جواد لاریجانی چقدر زمین دارد؟
عرض کردم: مثلا سی تا چهل میلیارد تومان.
آقا فرمودند: این را همینجوری میگویی یا ارزیابی دقیق داری؟
عرض کردم: خیلی دقیق نیست؛ مال دیروز عصر است، اگر میخواهید اطلاعات امروزش را هم بدهم.
آقا فرمودند: نه، من از این بحث نتیجه کافی گرفتم، شما هم دیگر بیخش را نگیر.
و من هم دیگر بیخش را نگرفتم.
میرزاابراهیم خفیهنویس