در انتظار بکت
ساموئل بکت در چهل سالگی شکست را پذیرفت. استعدادی که جیمز جویس، مهمترین نویسنده آن دوران، در او دیده بود، محقق نشده بود و با اینکه دل پُری از ناشرانی که به کتابهایش بیاعتنا بودند داشت، میدانست که جایی از کار میلنگد؛ تا اینکه شبی گیج و منگ از مستی، بالاخره آن نقطه عطف فرا رسید و مکاشفهای دست داد.
بکت میرزا بنویس
ساموئل بکت، نویسنده، شاعر و نمایشنامهنویس ایرلندی، در سال ۱۹۰۶ در دوبلین بهدنیا آمد. او در اوایل دهه دوم زندگی بهعنوان استاد مدعو به کالج «اکول سوپریور» پاریس رفت، در پاریس ماندگار شد و با جیمز جویس ملاقات کرد. تحت تاثیر شهرت و استعداد جویس، به منشیگری او درآمد. جویس با صدای بلند دیکته میکرد و بکت مینوشت. او که در این مدت، چند کتاب و مقاله منتشر کرد، اغلب بیمار، سردرگم و افسرده بود. پس از بازگشت به ایرلند و چند سالی تدریس در کالج «ترینیتی»، در ۲۶ سالگی در برابر بهت نزدیکانش، از دانشگاه استعفا کرد.
بکت پس از جویس
بکت و معشوقش سوزان در سال ۱۹۴۰ به نهضت مقاومت پاریس علیه اشغال نازیها پیوستند. اقدامی که آنها را در سال ۱۹۴۲ مجبور به فرار کرد و آنها در جنوب فرانسه ساکن شدند. بکت با آنکه تا آن زمان چند کتاب منتشر کرده بود، اما در چهل سالگی هنوز بهعنوان یک نویسنده شناخته نشده بود. پس از جنگ، او دوباره به ایرلند بازگشت و به بادهنوشی روی آورد. شبها از میخانه بیرون میزد و شهر را گَز میکرد، تا اینکه عاقبت شبی از شبهای پرسه، مست و لایعقل در انتهای اسکله سنگی، مکاشفهای به او دست داد. فهمید که تا اینجای کار را اشتباه آمده است. دانست که باید خود را از قید جیمز جویس و تاریخ سبک و زبان ادبیات انگلیسی رها کند. تسلط او به ادبیات انگلیسی و شیفتگیاش به سبک بزرگانی چون جویس، دربندش کرده بود. او به ابن نتیجه رسید که اگر نوشتار جویس سراسر به بیرون خود ارجاع میدهد، او می بایست به درون بازگردد: به درون ذهن خویش؛ ذهن انسان قرن بیستم پس از جنگ. او زبان فرانسه را برای نوشتن برگزید، فضایی که او را از قید سبک رها میکرد. دو سال خود را در اتاق حبس کرد و فقط نوشت. «مالون میمیرد» و «نامناپذیر» ثمره این دوران کاری است. او سپس «در انتظار گودو» را نوشت، نمایشی که رکورد بیشترین اجرا را در میان تئاترهای قرن بیستمی را از آن خود کرده و هنوز اینجا و آنجا درحال اجراست.
بکت سرشناس
با «در انتظار گودو»، بکت درک مخاطب از نمایش را بهکلی دگرگون کرد. اگر برای اگزیستانسیالیستهایی چون ژان پُل سارتر، ابزورد (Absurd) بهمثابه بحران معنی، تنها یک ایده نو با اجرایی سنتی بود، بکت ایده را به اجرا درآورد و محتوا همان فُرم شد. بکت حالا سهگانهاش را تکمیل کرده بود (مالوی، مالون میمیرد و نامناپذیر) و انگار کار خود را به پایان رسانده باشد، دوباره به بادهنوشی روی آورد. اینبار اما معشوقهاش سوزان بود که دربهدر بهدنبال ناشری برای چاپ آثار بکت بود. دوندگی سوزان بینتیجه نماند. مالوی و مالون میمیرد به زبان فرانسه چاپ شدند و با اینکه اینجا و آنجا نظر چند منتقد و مجله آوانگارد را جلب کردند، فروش نرفتنشان، انتشار نامناپذیر را غیرممکن کرد، اما درعوض باعث چاپ «در انتظار گودو» شد. در انتظار گودو در تئاتر کوچکی بر روی صحنه رفت. نمایشی که پوچی جهان و موقعیت انسان را توصیف میکند: جستجو و انتظاری بیپایان درپی خود یا گودویی که قرار است بیاید.
با اجرای نمایش در انتظار گودو، ورق برگشت. نمایش نظر منتقدان را جلب کرد و تماشاگران را میخکوب. نمایش به سراسر جهان صادر شد و بکت بهشهرت رسید و بالاخره در سال ۱۹۶۹، درحالیکه برای تعطیلات در تونس بود، با سیلی از خبرنگاران مواجه شد که خبر دریافت جایزه نوبل را برای او به ارمغان آورده بودند.
مرگ بکت
بکت باوجود ثروت هنگفتی که در اواخر عمر از فروش آثارش بهدست آورده بود، درویشوار در اتاقی در خانه سالمندان زندگی میکرد و همچنان سربهزیر و خجالتی بود.
ساموئل بکت سال ۱۹۸۹در سن هشتاد و سه سالگی در ۲۲ دسامبر (اول دیماه)، دیده از جهان فرو بست.
اگر ناامیدی در آثار او بهمعنای این باشد که در وضعیت انسداد قرار داریم، نوشتار او همزمان بهدنبال فرارفتن از حد و مرزهای موقعیت و درپی ایجاد طرحی نو است.
او مینویسد: «سعی کن. شکست بخور. اشکالی ندارد. دوباره سعی کن. دوباره شکست بخور. اینبار شکستی بهتر.»