شما صفحه ای از سایت قدیمی ایران اینترنشنال را مشاهده می کنید که دیگر به روز نمی شود. برای مشاهده سایت جدید به iranintl.com مراجعه کنید.

آیا دولت از ملت جداست؟

 

نسبت دولت-ملت

یکی از سوال‌های مهم در مواجهه با سیاست مدرن این است که اتباع یک دولت، در چه نسبتی با آن دولت قرار دارند؟ آیا مردم یک کشور را می‌توان از حاکمانشان متمایز کرد؟ این پرسش از این حیث اهمیت بیشتری یافته است که در گفتمان حاکم بر مدافعان تحریم حکومت ایران و نیز سرنگونی رژیم، این جداسازی از حیث حقوق بشری حیاتی است، تا آن‌ها متهم به «اقدام علیه مردم» نشوند.

و بالطبع از سوی دیگر، تنها راه‌حل جلوگیری از تحریم و جنگ ضد ایران را برخی فعالان سیاسی، تاکید بر یگانگی و به‌هم پیوستگی دولت و مردم می‌دانند. از نظر آن‌ها این جداسازی ناممکن است و تحریم یا سقوط و تضعیف اولی (نظام)، به نابودی دومی (مردم) می‌انجامد.

این گفتار جدید با آن که در ابتدا از مساله مخالفت با تحریم و جنگ و تجمعات دفاع از مذاکرات هسته‌ای آغاز شد، به‌تدریج تا جایی پیش رفته که عملا به یکی از نیروهای پشتیبان گفتمان رسمی، فارغ از مساله جنگ و تحریم تبدیل شده است. این شاید جدیدترین بدنه‌ سکولار طبقه‌ متوسط حامی حکومت باشد که حول و حوش گفتمان «امنیت ملی» خود را سازمان داده است.

 

۱

به پرسش نخستین بازگردیم: آیا مردم یک کشور را می‌توان از حاکمانشان متمایز کرد؟ معنای آن خط تیره بین دولت و ملت چیست؟ در نگاه اول پاسخ ساده به نظر می‌رسد: روشن است که یک دولت غیردموکراتیک چون نماینده «مردم» نیست، در فاصله و شکافی عمیق با اوست و از او متمایز است و بالعکس برای اتباع یک حکومت برآمده از رای مردم، این یگانگی و همسانی بیشتر وجود دارد. اما مساله به این سادگی نیست. چه در تحقیقات اجتماعی و چه از حیث نظری همواره -فارغ از میزان دموکراتیک بودن حکومت‌ها- شکافی بین دولت و ملت وجود دارد که برآمده از ماهیت سیاست و روابط قدرت است که حتی در دموکراسی‌های نمایندگی نیز ترمیم نشده و چه‌بسا عمیق‌تر هم شده است.

طغیان مردم در کشورهای غربی علیه احزاب شناخته‌شده سیاسی، جریانات مرسوم لیبرال و سوسیالیست و برآمدن نیروهای جدیدی که حتی صراحتا با ارزش‌های روشنگری و دموکراتیک در تضادند، راوی این شکاف است. پس یکی نبودن دولت و ملت نه‌تنها محدود به نظام‌های اقتدارگرا و غیردموکراتیک نمایندگی نیست که شامل اشکال دموکراتیکش هم می‌شود.

شکاف همیشگی دولت و ملت به ماهیت روابط قدرت باز می‌گردد. نمایندگان چه موقتی باشند چه دائم، حافظ نظم موجودند. هیچ کسی نمی‌تواند موقعیت برتر خودش را ساقط کند. قانون‌گذار به ضرر خودش قانون نمی‌نویسد. در واقع آن‌ها به محض ورود به ساختار قدرت، پشت آن خط تیره می‌روند. ما فضایی بین حاکمان و محکومان در دولت مدرن نداریم. این موقعیت خیالی تماما به فیلم‌ها و اسطوره‌ها نقل مکان کرده است.

اگر تفاوتی وجود داشته باشد نه در ماهیت «نظام‌های سیاسی» که در «امر سیاسی» است. در ساختارهای دموکراتیک امر سیاسی دربردارنده بخش مهمی است به نام حوزه عمومی. ما در این جوامع، جامعه‌ای مدنی داریم که می‌تواند در برابر دولت، مقاومت‌هایی را صورت‌بندی کند. این جامعه مدنی برخلاف تصور شرقی-استبدادزده‌ ما هدیه مثلا حکومت یا دولت فرانسه به مردم نیست، بلکه فضاهایی است که در طول سده‌ها جامعه، در جنگی عینی یا حقوقی- که مبارزه می‌نامیم- از دولت مرکزی پس گرفته است.

 

۲

این مقدمات لازم بود که سوالمان را بهتر و در وضعیت حاضر خودمان بفهمیم. در جامعه ایران با یک جامعه مدنی ضعیف و بی‌رمق، چه نسبتی است بین دولت و مردم؟ خیلی کار سختی نیست که بگوییم شکاف بین مردم و دولت حداقل در شهرهای بزرگ در طی سال‌های بعد از دهه ۶۰ و سیاست‌های اقتصادی و سیاسی حکومت و فرو ریختن اقتدار کاریزماتیک بیشتر شده است.

تا اینجا همچون هر جامعه مدرنی، مردم «نارضایتی» پیدا کردند. ناراضی بودن، ویژگی انسان مدرن است. مرحله دوم بعد از ظهور توانایی نارضایتی، تلاش برای ساختن جامعه مدنی و مجموعه سازه‌هایی برای بیان این نارضایتی است. جنبش دوم خرداد در واقع آغاز این مرحله دوم بود که بعد از یک اوج‌گیری سریع و شدید به شدت سرکوب شد و تا اکنون هم جامعه مدنی در کنترل حکومت باقی مانده است.

هرچند حکومت توانسته است جامعه مدنی را کنترل کند اما نارضایتی را نتوانسته از بین ببرد، هیچ وقت هم نخواهد توانست. شما وضعیتی را از حیث روانشناختی فرض کنید که کودکی عضوی از بدنش درد می‌کند اما زبانی برای بیان دردش ندارد. اگر مادر این درد را طولانی مدت متوجه نشود، آسیب تنها در محدوده جسمی باقی نمی‌ماند و روان فرد را شاید تا آخر عمر درگیر خود کند.

جامعه ما جامعه توانمندی است از حیث اینکه معترض وضعیتش است اما هم‌زمان به طور متناقضی در بیان آن (یعنی داشتن و ساختن جامعه مدنی) ناتوان است. از دل این تناقض چه چیزی برآمده است؟ بخش عمده‌ای از آن توانایی و میل به بهبود به جای ظهور سازنده، انتقادی و پیگیرانه در جامعه مدنی به جاهای مخفی، خودشیفتگی‌ها، شکل‌های بدیل و مجازی و از همه دهشتناک‌تر ساختن زندگی‌های شخصی منتقل شده است؛ نوعی بازگشت سیستم و اندیشه ملوک‌الطوایفی در دل زندگی شهری مدرن (گمن شافت).

 

۳

در این گسست و بی‌مکانی، تنها چیزی که با کمک آن می‌توان مردم را به دولت پیوند داد، گفتمان امنیت ملی است. برای طوایف آنچه مهم است از دست ندادن همین حداقلی است که بعد از ناامیدی از داشتن جامعه مدنی و زندگی سعادتمند به غنیمت گرفته‌اند. گفتمان امنیت ملی از دل خاکسترهای تاریخ برآمده است. روشنفکران در غرب نشان داده‌اند که چطور از دهه ۸۰ میلادی به این سو، بازار آزاد، جامعه مدنی را تضعیف و در خود منحل کرده است.

ظهور تازه این گفتمان در ایران هم مثل هر جای دیگری از دنیا و بالاخص در جدیدترین موج آن یعنی «ترامپیسم»، متکی است بر یک واقعیت در بطن سیاست: تخاصم و دشمنی. ‏تقریبا همه نظام‌های سیاسی دشمنانی دارند که امنیتشان را تهدید می‌کند. اما نکته اینجاست که امروزه چه استفاده‌ای می‌توان از آن کرد؟ دولت با بهره از این دشمنان، سرکوب دموکراسی و آزادی را با کمک روشنفکرانی ویژه و نیز ترس مردم توجیه می‌کند. در واقع با گفتمان امنیت ملی است که مردم رنگ‌پریده از اشباح به دولت و پلیس نزدیک می‌شوند و در آغوشش می‌گیرند.

‏نزدیک شدن به دولت چه به صورت گفتمانی و چه واقعی، راهی است برای در امان ماندن از تخاصم‌ها و در ایران شاید تحریم‌ها و مخاطرات امپریالیسم. در واقع نوعی اندیشه‌ بقا است که به طور تاریخی مردم عادی برای نجات خود در ساختارهای استبدادی داشته‌اند: پناهنده شدن به حکومت. پیوستن ایدئولوژیک گروهی به دربار از نتایج ترامپیسم جهانی است هرچند خود آن‌ها گمان می‌کنند مخالف آن‌اند اما در واقع نتیجه آن‌اند.

 

۴

دولت ایران از ملت ایران جداست؟ آیا آن‌ها یک کلیت‌ واحد راضی‌اند یا اجزای گاهی متضاد که به هم محتاج‌اند؟ پاسخ‌تان به این سوال هرچه باشد درباره دیگر کشورها هم صدق می‌کند. اگر فکر می‌کنید با دولت‌تان یکی هستید، باید قبول کنید که مردم فلسطین، آمریکا و هر جای دیگری هم در این یگانگی‌اند و نمی‌توان مجزا از دولتشان آن‌ها را دوست داشت یا با آن‌ها دشمنی کرد. در عصر مدرن، مردم به دولتشان متصل‌اند، اما اتصالی حقوقی و نه ذاتی، الهی یا حتی سیاسی. «لویاتان»، تصویری است از این اتصال منفصل. جامعه ایران هم جامعه‌ای عقب افتاده و یگانه با دولت نیست.

در مقابله با «بنگاه‌های جنگ» هم همین جدایی متصل است که به کار می‌آید. در برابر همه آن‌ها که با جداسازی به دنبال تحریم‌اند (مثلا: سیاست ترامپ و آمریکا درباره ایران) یا با یگانه کردن به‌دنبال دخالت در کشورهای دیگر (سیاست ایران و عربستان در سوریه و یمن)، راه حل، پافشاری بر همین جدایی متصل است. اینکه ما از دولتمان جداییم و نیز از تمامی گفتار دولتی و سیاسی که سعادت را در دستورالعمل‌هایی اقتدارگرایانه تجویز می‌کند. ما جداییم اما از همه؛ از هر نوع اقتداری.

 

امین بزرگیان
جامعه‌شناس
تازه چه خبر؟
گزارش‌های رسانه‌ای از مرگ شاهین ناصری، از شاهدان شکنجه نوید افکاری، در زندان تهران بزرگ خبر می‌دهند. منابع نزدیک به خانواده شاهین ناصری در گفت‌وگو با...More
طالبان اسامی شماری از افراد از جمله دو نفر از فرماندهان نظامی طالبان را که به سمت‌های مهم دولتی منصوب کرده است، اعلام کرد. به گفته ذبیح‌الله مجاهد،...More
حسن زرقانی دادستان مشهد از بازداشت شش متهم پرونده کودک‌ربایی در این شهر خبر داد و اعلام کرد که متهم اصلی پرونده هنوز دستگیر نشده وفراری است. زرقانی...More
پارلمان اروپا در قطعنامه‌ای اعلام کرد گروه شبه‌نظامی حزب‌الله لبنان که بارها وفاداری ایدئولوژیک قوی خود به جمهوری اسلامی را نشان داده، دولت لبنان را...More
ارتش سودان در بیانیه‌ای که از تلویزیون دولتی این کشور پخش شد، اعلام کرد تلاش برای کودتا را خنثی کرده و اوضاع تحت کنترل است. یک عضو شورای حکومتی سودان...More