فلامینگوها پیامآوران مهاجرت اقلیمی و حاشیهنشینی
زنگ تنش آبی و مهاجرت اقلیمی را فلامینگوها بیش از ۲۰ سال پیش در ایران به صدا درآوردند. این پرندگان یا از دریاچهها و تالابهایی مثل ارومیه کوچ کردند، یا زمستانها کمتر در پهنههای آبی ایران میماندند. این زنگ خطر را کسانی شنیدند و فریاد زدند، اما صدایشان بهجایی نرسید.
علاوهبر کارشناسان ایرانی که هر از گاهی رسانهها امکان هشدار دادن آنان را فراهم میکردند، پژوهشگری کانادایی، در کتاب خود با عنوان «محیطزیست، کمیابی و خشنونت» که در سال ۱۳۷۸ منتشر شد، به آماری تکاندهنده اشاره کرد: در سال ۱۳۷۴، سرانه آب در ایران ۱۷۱۹ مترمکعب بود. این عدد تنش آبی را اخطار میداد. در همین کتاب پیشبینی شده بود تا سال ۱۴۰۴، سرانه آب به ۹۱۷ مترمکعب در سال کاهش پیدا کند: پیامی روشن از «کمبود آب» در آیندهای نه چندان دور. این پیشبینی، بسیار خوشبینانه بود. ارقامی که امروز (یعنی هفت سال زودتر از زمان آن پیشبینی)، رییس سازمان محیطزیست اعلام میکند: سرانه آب به ۵۰۰ مترمکعب در سال کاهش یافته است. این رقم یعنی «کمبود مطلق آب» و گذر از مرز بحران.
مهاجران حاشینهنشین
بعد از کوچ فلامینگوها، اینک نوبت مردم بود که طعم تلخ مهاجرت را بچشند. آنان که آسیبپذیرتر بودند، معاش و سلامتیشان در تنگنا بود، پیش و بیش از دیگران، زادگاه خود را ترک کردند. سالهاست بهدلیل تقسیم نادرست اعتبارها و کمبود امکانات معیشتی و نیز شرایط نامطلوب محیطی همچون بیآبی و بروز ریزگردها، روند مهاجرت از روستاها و شهرهای کوچک به حاشیه شهرهای بزرگ، شدت گرفته است. اینک شمار حاشیهنشینان به گفته وزیر راه و شهرسازی به ۱۹میلیون نفر میرسد. ۳۵ درصد جمعیت کشور حاشیهنشین و بدمسکن هستند که در وضعیت نابهسامانی زندگی میکنند. این رقم تا ۴۱ درصد هم متغیر است.
حاشینهنشینان در قلمرو شهرها زندگی میکنند، اما نه در نظام اجتماعی این مراکز سکونتگاهی ادغام میشوند و نه آنان را بهعنوان شهروندان رسمی به شمار میآورند. این گسست اجتماعی ممکن است تلاش معاش را برای حاشیهنشینان دشوارتر کند. به دنبال حاشیهنشینی، بحرانهای دیگری نظیر افزایش خشونت، فحشا، اعتیاد، قاچاق و بسیاری جرایم دیگر پدید میآید.
چندی پیش معاون سازمان جنگلهای ایران پیشبینی کرد در آینده نزدیک، سیل مهاجرت در داخل، بهسمت دامنههای شمالی و جنوبی البرز و همچنین دامنههای شمالغربی و شمال شرقی زاگرس سرازیر شود. استانهای برخوردار از شرایط بهنسبت بهتر زیستی و معیشتی، نظیر تهران، البرز و استانهای شمالی، مقصد مهاجران خواهد بود. در این ارتباط، علیمحمد شاعری، نماینده مجلس شورای اسلامی و قائممقام سابق سازمان محیطزیست گفته است: «مدیریت منابع آبی کشور، اولویت چهار دهه اخیر در ایران نبوده است و به همین دلیل، نمیتوانیم درهای استان مازندران، گیلان و گلستان را بهروی مردم استانهای کمآب کشور ببندیم.»
بر اساس سرشماری عمومی نفوس و مسکن در ١٣٩٥، بیش از چهار میلیون و ٣٠٠ هزار نفر در ٤٢٩ شهرستان کشور بین سالهای ١٣٩٠ تا ١٣٩٥جابه جا شدهاند. شهرستانهای تهران، کرج، مشهد، شیراز، اصفهان، شهریار، قم، رشت، بندرعباس، کرمانشاه، به ترتیب ۱۰ شهرستانی است که بیشترین تعداد مهاجران را پذیرا شدهاند. در میان ۱۹ استان مهاجرفرست کشور، خوزستان، لرستان، کرمانشاه، همدان، سیستان و بلوچستان، چهار محال و بختیاری، اردبیل، کرمان و آذربایجان شرقی رتبه اول تا دهم را از نظر تعداد مهاجران به خود اختصاص دادهاند. استان خراسان جنوبی به نسبت جمعیتش، مهاجرفرستترین استان کشور است. بیش از ۲۳۵ روستای مرزی در این استان خالی از سکنه شدهاست.
مصائب مهاجران اقلیمی
مهاجرت را نمیتوان به یک عامل مرتبط دانست. با این حال در میان عوامل متعددی که سبب میشود، افراد از سرزمین آبا و اجدادی بُنکن شوند، شاید بیآبی و پدیدههای محدود کننده و نفسگیر محیطزیست مثل ریزگردها، سهم عمدهای داشته باشند. آمار و اطلاعات دقیقی در این ارتباط در دسترس نیست. همانگونه که دقیقا معلوم نیست چرا بیش از ۲۰ سال پیش شماری از مردم سیستان و بلوچستان به استان گلستان پناه بردند.
نقشه پهنهبندی خشکسالی مربوط به دوره ۱۰ ساله اخیر (که در بالا میبینید) نشان میدهد بخش وسیعی از ایران به شدت دچار سرطان بیآبی شده است: بیماری صعبالعلاجی که عرصهها و استانهای ایران را یکی بعد از دیگری تسخیر میکند. هر چند که مهاجرت به دلایل مختلفی رخ میدهد اما نگاهی به نقشههای خشکسالی آشکار میکند که عرصههای کمآب در صدر استانهای مهاجرفرست بودهاند. متروک گذاشتن زمینهای کشاورزی، تبدیل شدنشان به کانون ریزگرد و از دست رفتن تولید، شاید چشمگیرترین آثار مهاجرت در سرزمینهای مبدا باشد. مقصد مهاجرت چنانکه مسئولان به استناد آمارها اعلام کردهاند حاشیه شهرها بوده است. اکنون نزدیک به یک چهارم مردم ایران حاشیهنشیناند: معضلی دیگر برای مدیریت و مردم ایران که میتواند بحرانهای امنیتی ایجاد کند. تا زمانی که دلایل و ریشههای مهاجرت مورد توجه قرار نگیرد و گرفتاریها و کمبودها در مبدامهاجرت، به سامان نشود، بر شمار مهاجران اقلیمی افزوده خواهد شد. بحرانهای ناشی از این شرایط جدید روز به روز شدت و دامنه وسیعتری پیدا میکند. شاید تغییر رویکرد، نسبت به بهرهبرداری و مدیریت منابع طبیعی و به ویژه آب بتواند روندمهاجرت اقلیمی را تا اندازهای معکوس کند و از بروز فاجعهای که در کمین است بکاهد. آيا چنین عزمی و نگاهی در ایران وجود دارد؟ زمانی خواهد رسید که فلامینگو به ارومیه و سایر تالابها برگردند و مردم به سرزمینهای آبا و اجدادی خود؟