«اعتراف به دو اشتباه» از سوی خامنهای؛ هر دو برای تصمیمهای درست
آیا آیتالله خامنهای درک درستی از تحولات پیرامون خود دارد؟ نظر به قدرت مطلقه او در نظام جمهوری اسلامی، تردیدی نیست که این پرسش، پرسشی مهم و در خور تأمل است چرا که او فردی است که همزمان دو زعامت دینی و دنیایی را در دست دارد. او هم مقام مرجعیت را و هم رهبری سیاسی ایران را در اختیار دارد. حال اگر او با چنین اختیارات نامحدود درک درستی از پیرامون خود نداشته باشد، قابل پیشبینی است که میتواند کشور را به کدام بیراهه ببرد؛ بیراههای که شاید دیگر راه بازگشت در آن نباشد.
از سوی دیگر میدانیم که حجم انتقادات به خامنهای اندک نیست. برای مثال مهدی کروبی طی نامهای از حصر، خامنهای را «حاکم مستنبد» توصیف کرده است.
دکتر حسین میردامادی، دایی خامنهای، به او گوشزد کرده که «تا شیرازه مملکت از هم نپاشیده به نصیحتها گوش کنید». دکتر احمد صدر حاجسیدجوادی، عضو شورای انقلاب و وکیل خامنهای در دوران شاه، وضعیت خطیر کشور را به خامنهای گوشزد کرده بود و خواهان آشتی ملی شده بود. از این دست نصایح که هیچ یک توسط خامنهای مسموع واقع نشده، بسیار است.
اما، فارغ از توصیههای دیگران، آیا از سخنان و مواضع شخص خامنهای شواهدی در دست داریم که وی درک درستی از تحولات پیرامون خود ندارد؟
قاعدتا یکی از راههای تشخیص اینکه یک فرد اشتباهی مرتکب شده آنجاست که او خود اعتراف به اشتباهش کند. اعتراف به اشتباه در عین حال گواهی است که او در صدد «اصلاح» فعل یا قول نادرست خود برخواهد آمد.
با این مقدمه، آیا در طول سه دهه زعامت آیت الله خامنهای، او هرگز هیچ یک از تصمیمهای خود را «اشتباه» خوانده است؟
دو اعتراف به اشتباه از سوی خامنهای؛ هر دو برای تصمیمهای درست
میدانیم که در طول سه دهه زعامت خود، آیتالله خامنهای هرگز با هیچ رسانه داخلی و خارجی مصاحبهای در حوزه اختیارات خود نداشته تا در اثنای مصاحبه اندکی پاسخگوی افعال و اقوال خود باشد.
اما در زبان رهبر، او در طول این سالهای دراز تنها دوبار «اعتراف به اشتباه» خود کرده و دیگر هیچ. این دو مورد عبارتند از:
یکم: اشتباه دانستن کنترل جمعیت
مورد نخست آنجا بود که خامنهای در مهر ۹۱ تصمیم پیشین خود را در دهه۷۰ برای کنترل جمعیت اشتباه دانست و گفت: «یکی از خطاهایی که خود ما کردیم این بوده که تحدید نسل [کنترل جمعیت] از اواسط دهه ۷۰ به این طرف باید متوقف میشد. مسئولان کشور در اینباره اشتباه کردند و خود بنده هم سهیم هستم. این را خدای متعال و تاریخ بر ما ببخشد.»
عجیبتر اینکه او در مناسبتی دیگر گفته بود که جمعیت کشور تا ۱۵۰میلیون باید افزایش یابد و به همین منظور در آبان ۹۲ گفت: «ما دست کم را گرفتیم که گفتیم صد و پنجاه میلیون، بیشتر هم میشود.»
این عذرخواهی در حالی است که در سالهای پس از انقلاب «انفجار جمعیت» رخ داده بود و هاشمی رفسنجانی به درستی دریافته بود که در شرایط آن روز کشور نرخ ۴ درصدی رشد جمعیت به دلیل ناتوانی دولت در تأمین رفاه و خدمات عمومی بسیار خطرناک است. چنین شد که نرخ رشد جمعیت طی یک برنامه موفق در دولت رفسنجانی که مورد تقدیر سازمان ملل قرار گرفت، به ۱/۶۲ کاهش یافت.
اینک تنها دو دهه از آن سیاست، رهبر جمهوری اسلامی شخصا در موضوع ورود کرده و آن را اشتباه خوانده و از آن بابت پوزش خواسته است. این در حالی است که سال ۹۱ یعنی سالی که او سیاست جدید افزایش جمعیت را ابلاغ کرد، سال اوج بحرانهای اقتصادی کشور به دلیل تحریمها بود. در آن سال هنوز مذاکرات هستهای آغاز نشده و اندک امید به گشایشهای اقتصادی در اثر رفع تحریمها به وجود نیامده بود.
حال پرسش این است که در شرایط کنونی کشور اعتراف رهبر به اشتباه بودن کنترل جمعیت، آیا خود یک اشتباه نیست؟ کشوری که اینک دچار محدودیت مفرط آب با جمعیت کنونی است، با جمعیت ۱۵۰میلیونی دچار قحطی نمی شود؟ صرف نظر از تأمین رفاه و خدمات عمومی آیا دولت قادر خواهد بود نیازهای اولیه جمعیت فزاینده را فراهم آورد؟ آیا توصیه خامنهای به ازدیاد جمعیت جز توصیه به ازدیاد جمعیتی بیسواد و بیبهره از رفاه است؟ آیا او متوجه است که اشتباه خواندن کنترل جمعیت خود یک اشتباه بزرگتر است؟
دوم: اشتباه مذاکره با آمریکا
مورد دومی که آیتالله خامنهای اعتراف به اشتباه کرد مربوط به مذاکراتی است که منتهی به برجام شد. او در۲۲ مرداد ۹۷با اشاره به چراغ سبزی که خودش برای گفتگو با آمریکا در پرونده هستهای داده بود گفت: «در موضوع مذاکرات بنده اشتباه کردم و به اصرار آقایان اجازه تجربه را دادم که البته از خطوط قرمز معینشده هم عبور کردند.» [گفتنی است که این بخش از سخن او بعدا از سایت او حذف شد].
این اعتراف به اشتباه بزرگترین گواه است که خامنهای خود اعتراف دارد آنچه وی «نرمش قهرمانانه» دانسته بود، به هیچرو، «قهرمانانه» از آب در نیامد چرا که اگر او چنین استنباطی داشت که نرمش (امتیازدهی و انعطاف) او در برابر امریکا قهرمانانه بود، دیگر نیاز به اشتباه خواندن آن نبود.
صرفنظر از این اعتراف تاریخی که نرمش و انعطاف خامنهای در برابر امریکا منفعلانه از آب در آمده ولی این پرسش به قوت خود باقی است که در شرایط تحریمهای فلج کننده سال ۹۲، آیا مذاکره با آمریکا در پرونده هستهای از اساس نادرست بود؟ چرا خامنهای تصمیم آن سال خود را تصمیمی نادرست میداند؟
آیا گشایشهایی که در اثر برجام حاصل آمد اشتباه بودند؟ آیا او در یاد دارد که در سال ۹۲سوئیفت ایران مسدود شده بود؟ آیا در یاد دارد که رابطه نظام بانکی ایران با جهان قطع شده بود؟ آیا به یاد دارد که بیمه دریایی ایران متوقف شده بود؟ آیا به خاطر میآورد که هواپیماهای ایران امکان سوختگیری در بسیاری از کشورهای اروپایی را نداشتند؟ و...
درست است که با آمدن ترامپ، او تلاش دارد برجام را بر باد دهد. اما، اگر تصمیم خامنهای برای مذاکراتی که منتهی به توافق هستهای شد، اشتباه بود چرا او اینک به «برجام اروپایی» تن داده است؟ آیا غیر از این است که برجام اروپایی محصول مذاکراتی است که امریکا نیز در آن حضور داشت؟ اگر تصمیم آن روز او نادرست بود، امروز او باید از برجام اروپایی خارج شود نه آنکه به آن ملتزم بماند. آیا غیر از این است که اینک دولت آمریکا هم از نظر حقوقی و هم از نظر اخلاقی مورد تقبیح و نکوهش و سرزنش متحدان اروپاییاش برای خروج یکجانبه از برجام قرار گرفته است؟
درست است که برجام درد چندانی از اقتصاد بیمار ایران درمان نکرده، ولی آیا اشتباه در مذاکره با آمریکا بود یا اینکه اشتباه آنجا بود که خامنهای به توصیه روحانی مبنی بر برجام ۲و ۳ (کنایه به حل و فصل همه اختلافات با امریکا) گوش نداد؟
نتیجه:
دیدیم که آیتالله خامنهای در طول سه دهه زعامتش فقط دو بار اعتراف به اشتباه بودن تصمیماتش کرده که از قضا همان دو مورد (کنترل جمعیت و مذاکره مستقیم با آمریکا) تصمیمهای درست او بودند.
با اشتباه خواندن این دو تصمیم و تجدید نظری که او در سیاستگذاریهای خود اعمال خواهد کرد، بعید نیست که از یک سو ایران دچار انفجار جمعیت شود و از سوی دیگر روابط ایران و امریکا همچنان به عنوان کانون بحران داغ و ملتهب و پرهزینه برای کشور باقی بماند.