چرا ترامپ سقوط پهپاد آمریکایی را بیپاسخ گذاشت؟
پس از تصمیم ترامپ در بیپاسخ گذاشتن ساقط کردن پهپاد آمریکایی از سوی پدافند سپاه پاسداران، انبوهی از مطالب در توضیح این تصمیم عرضه شده است که بسیاری از آنها نه بر اساس واقعیت بلکه بر اساس گمانهزنی، تقلیلگرایی، روانکاوی و تبلیغات سیاسی تنظیم شدهاند. اتفاقا در این موارد است که میتوان مرز تحلیل و داستانپردازی روشن ساخت.
برای پاسخ به سوال بالا نباید سراغ دلایلی رفت که ترامپ گفته است، مواردی مثل اطلاعاتی که ده دقیقه پیش از حمله به او داده شد مبنی بر اینکه احتمال کشته شدن ۱۵۰ نفر وجود دارد یا کسی در سقوط پهپاد کشته نشده است، چون تعداد احتمالی کشتگان حتما در گزارشهای پنتاگون در جلسه بحث در مورد چگونگی واکنش مطرح شده بود و ترامپ ده دقیقه مانده به اجرای عملیات از آن مطلع نشده است. همچنین حمله به هواپیماهای آمریکا، چه باسرنشین چه بیسرنشین، تعرض به ارتش آمریکاست و از منظر مقامهای دفاعی و سیاسی، نیازمند پاسخ. برخلاف ادعای نیویورک تایمز، کسی مثل تاکر کارلسون، از مجریهای شبکه فاکس نیوز، نیز نمیتواند بهتنهایی رای ترامپ را تغییر داده باشد. اینگونه علتیابیهای تقلیلگرایانه و شخصیتمحور بیشتر به کار رسانههای زرد میآید و غفلت از دلایل اصلی است.
کندوکاو دلایل روانی مثل نیاز ترامپ به تحسین یا کسب رضایت مخالفان با تمرکز بر شخصیت او نمیتواند این تصمیم را توضیح دهد، چون هر تصمیمی بالاخره تحسین عدهای را برمیانگیزد و عدهای دیگر آن را مذموم میخوانند. ترامپ تصمیمهای دیگری هم گرفته که منتقدهای جدی داشته است، مثل مخالفت با مهاجرت غیرقانونی، انتقال سیلی از مهاجران مسلمان و خروج از پیمان محیط زیستی، اما در برابر مخالفتها کوتاه نیامد.
ترس از نیروهای نیابتی سپاه قدس در منطقه یا تبدیل شدن حمله محدود به جنگ گسترده نیز نمیتواند عامل توقف پاسخ باشد، چون فرماندهان نظامی «طرح پاسخ» را با توجه به همین نکات تنظیم میکنند. غلبه مشاوران محتاط بر مشاوران جنگطلب هم دلیل مناسبی نیست چون «محتاط» و «جنگطلب» از برچسبهایی است که معمولا مخالفان دولت بر مشاورانش میزنند. اطلاعات منتشره از جلسه کاخ سفید نشان میدهد که همه مشاوران در پاسخ محدود و حسابشده متفقالقول بودهاند. تصمیم بر توقف حمله تصمیم سیاسی ترامپ بوده است و مقامهای سیاسی در نهایت چنین تصمیمی گرفتهاند.
باید دید دلایل اصلی و پسزمینههای توقف پاسخ نظامی به حمله سپاه چه بوده است. برای پاسخ باید در سه محور اصلی به دلایل و علل پرداخت: ترجیحات ترامپ، شرایط سیاسی ایالات متحده آمریکا و شرایط ایران.
بازار سهام و پرهیز از جنگ
تفاوت است میان ترجیحات یک فرد در دورهای سی ساله و تصمیمی بر اساس احساسات موردی و شخصی. در اینجا به دو مورد از این اولویتها اشاره میکنم:
۱) اگر به سخنان و توییتهای ترامپ در سه سال گذشته توجه کرده باشید، بازار سهام آمریکا بیش از همه چیز برای او اهمیت دارد. او مدام به بالا رفتن ارقام نمایههای بازار سهام اشاره و به آنها افتخار میکند. در ساعات پس از سقوط پهپاد و مصاحبه سناتور لیندزی گراهام، بازار سهام در حال سقوط بود. ترامپ تصور میکرد با حمله نظامی، بازار سهام بیش از آن سقوط خواهد کرد. حتی اگر این سقوط موقت بود، نمیخواست چنین اتفاقی بیفتد.
۲) ترامپ در دوران انتخابات ۲۰۱۶ میگفت بهجای حمله به عراق بهتر بود صندلیهای ساحلی را برمیداشتیم و برای خوشگذرانی میرفتیم کنار دریا و اقیانوس. او همیشه مخالف حضور نظامی ایالات متحده آمریکا در دیگر کشورها و جنگهای پایانناپذیر بوده است. پس از انهدام دولت داعش، او میخواست نیروهای آمریکایی را از سوریه خارج کند که با مقاومت جمهوریخواهها و برخی فرماندهان نظامی مواجه شد. تصور ترامپ بر این است که حتی حملههای محدود و محاسبهشده میتواند به جنگی دامنگیر تبدیل شود. او خواهان بهتر شدن وضعیت داخلی آمریکاست و نمیخواهد منابع آمریکا صرف دیگر کشورها شود.
افکار عمومی، انتخابات و همپیمانها
در چارچوب منافع ایالات متحده آمریکا، سه عامل در توقف پاسخ نقش بازی کردهاند:
۱) درگیری در جنگ خواسته افکار عمومی آمریکا نیست. پس از جنگ در عراق و هزینه شدن تریلیونها دلار به دلیل اطلاعات نادرست، جامعه آمریکا نسبت به ورود به جنگی دیگر بهطور کلی بدبین است، مگر آنکه سیاستمدارها بتوانند توجیه مناسبی برای آن بیاورند. رییسجمهوری که در جنگ درگیر شود بخشی از حمایت عمومی را از دست میدهد و مخالفان جنگ در اعتراض به او به خیابان میآیند. ترامپ مایل نیست اینگونه انتقادها را علیه خود برانگیزد. تلاش او در برابر کره شمالی نیز معطوف به جلوگیری از جنگ است.
۲) ترامپ نمیخواهد انتخاب مجددش در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۲۰ را به مخاطره بیندازد. او میخواهد با اتکا به وضعیت خوب اقتصادی، برنده انتخابات ۲۰۲۰ باشد. اگر این موضوع نقشی محوری در تصمیمش داشته باشد، امکان حمله نظامی به جمهوری اسلامی ایران در دور دوم ریاست جمهوری ترامپ، در صورت حمله سپاه به نیروهای آمریکایی، افزایش پیدا میکند چون دیگر محتاج رای نخواهد بود.
۳) ترامپ به دلیل سیاستهای تجاری و محیط زیستیاش از همپیمانهای سنتی ایالات متحده آمریکا فاصله گرفته است و نمیخواهد در جنگی مخاطرهآمیز در خاورمیانه تنها بماند. در شرایط فعلی، در صورت برخورد با ایران، کشورهای اروپایی ایالات متحده آمریکا را تنها میگذارند، مگر آنکه جمهوری اسلامی ایران مرتکب اشتباهی بزرگتر شود. پس از حمله به نفتکشها، فقط دولت بریتانیا بود که اعلام کرد حدود ۱۰۰ نفر به منطقه اعزام میکند. اما با این تعداد کار زیادی نمیتوان انجام داد. بدون حمایت همپیمانهای اروپایی، ریسک حمله نظامی بیشتر میشود.
تحریمها و نیاز ایران به جنگ
شرایط ایران نیز در بیپاسخ ماندن حمله به پهپاد آمریکایی لحاظ شده است. دو نکته درباره شرایط ایران در این تصمیم موثر بوده است:
۱) حتما مشاوران ترامپ به او گفتهاند که رهبران جمهوری اسلامی ایران بهشدت به جنگ با آمریکا محتاجاند تا شرایط دشوار اقتصادی و اجتماعی موجود را تماما به گردن آمریکا بیندازند و رژیم را از حضیض ذلت نجات دهند. حکومتی که در داخل با بحران مشروعیت و اقتدار و محبوبیت مواجه است با جنگ میتواند گروههایی را پشت سر خود بسیج کند. جمهوری اسلامی ایران در راهاندازی تشییع جنازه و سوگواری و استفاده از آنها در تقویت بنیه مذهبی نظام در عین فلاکت و فقر مردم خبره است.
۲) ترامپ به دنبال آن است که در نهایت، تحریمها بر گلوی اسلامگراهای شیعه آنقدر فشار بیاورد که نتوانند بهراحتی نفس بکشند تا تیر خلاص به آنها شلیک شود یا اگر تیر خلاصی شلیک نشود، جمهوری اسلامی ایران آنقدر ضعیف شود که قدرت آتشافروزیاش بهتدریج کاهش یابد؛ همان بلایی که سر حکومت صدام در دوره ده ساله تحریم آمد. بسیاری معتقدند که در شرایط تحریمها و افزایش فشارها، به حمله نظامی، حتی بهشکل محدود و محاسبهشده، نیازی نیست. حتی اگر مردم ایران علیه حکومت نشورند، تحریمها آن را عملا مهار خواهد کرد.
بیپاسخ ماندن سقوط پهپاد آمریکایی تبعاتی مثل غرور بیهوده اسلامگراهای شیعه، کاهش اعتبار ایالات متحده آمریکا در نظر دولتهای اقتدارگرای منطقه، مایوس شدن بخشی از طرفداران ترامپ که خواهان انتقامگیریاند و نارضایتی بخشی از همپیمانهای منطقهای را در بر داشته و خواهد داشت. ظاهرا ترامپ حاضر است بهخاطر اولویتهایی که ذکر آن رفت این هزینهها را بپردازد. اما مشکل ترامپ آن است که میخواهد سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا را به دوران دکترین مونرو، یعنی محدود کردن اعمال نفوذ و قدرت به حوزه قاره آمریکا، بازگرداند اما یک قرن اعمال نفوذ بینالمللی از جنگ اول جهانی تاکنون باعث گسترش نیروها و پیمانهایی شده که ایالات متحده آمریکا را در تضادهای بینالمللی درگیر کرده است.