دوران ظریف با آمدن ترامپ به سر آمده بود
آخرین ماموریت جواد ظریف در مونیخ و پذیرایی سرد از او در روز پایانی اجلاس سالانه کنفرانس امنیتی آلمان تاکیدی بود بر این واقعیت که وزیر خارجه دولت روحانی عملا به «چرخ پنجم» سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران تبدیل شده است و در نگاه مراکز سیاسی خارجی نیز دیگر محلی از اعراب نیست.
رویدادهای روز دوشنبه و حذف وزارت خارجه و وزیر آن از گفتوگوهای بشار اسد، رییسجمهوری سوریه، با علی خامنهای و حسن روحانی در تهران ظاهرا آخرین قطره در جام صبر مردی بود که به مدت چهار سال، تا قبل از استقرار دونالد ترامپ در کاخ سفید، یکی از خبرسازترین و شناختهشدهترین چهرههای بینالمللی بود و بهگونهای یادآور موقعیت و شهرت جمشید آموزگار و شیخ احمد زکی یمانی، بهترتیب وزرای دارایی و نفت ایران و عربستان سعودی، در دوران بحران نفت در دهه ۱۹۷۰ میلادی بود.
واژه «کارپرداز»، که زمانی محمد خاتمی، رییسجمهوری اصلاحطلب پیشین، در تعریف بیخاصیت شدن دولت در اتخاذ تصمیمهای کشوری به کار برده و شهرت یافته بود، طی ماههای اخیر، بیش از پیش در تعریف عملکرد ظریف و زیرمجموعهاش صدق میکرد.
خبر کنارهگیری شماری از کارکنان ارشد کادر دیپلماتیک وزارت خارجه، همزمان با استعفای ظریف، دال بر احساس مشترک بیخاصیت ماندن جمعی آنهاست.
فرمول عموما پذیرفتهشده در دیپلماسی معاصر این است که در اجرای سیاستهای تازه باید مهرهها و مجریهای تازه داشت، ولی حسن روحانی از یک سو به دلیل قحط الرجال در دولت و درون حلقه یاران وفادار، و از سوی دیگر امید به یافتن راهی برای ادامه گردش کار دولت بر پایه گذشته، از جمله حفظ برجام نیمهجان و تداوم ارتباط نیمبند با اروپا، از پذیرش و بهکارگیری این مهم غافل ماند.
تردیدی نیست که با روی کار آمدن دولت ترامپ، دوران مناسبات کاری جمهوری اسلامی ایران با آمریکا و ادامه وضع موجود به سر آمد و آنطور که حسن روحانی هفته پیش اعتراف کرد، دوران تازه در مناسبات تهران و واشنگتن «دوران زورآزمایی حداکثری است»، نه گل گفتن و گل شنیدن جان کری و جواد ظریف.
ظریف فقط با زبان و ژستهای دیپلماسی آشنا بود، لبخندهای همیشگی برای دوربینهای فیلمبرداری و عکاسی را آموخته بود، به شیوه روز و به دو زبان پیامهای سازش را توییت میکرد و برای جنگ نرم حلقه مبلغان دانشگاهی و رسانهای و لابیگرهای پرهزینهای را در واشنگتن و بروکسل تجهیز کرده بود، حال آنکه با آمدن ترامپ، ماهیت میدان کارزار تغییر کرده بود.
طی چهل سال و بهخصوص یک سال گذشته، بزرگترین طرف معامله و محل احساس خطر رهبران حکومت اسلامی ایران آمریکا بوده است و امروز، کشتیبانهای تازه کاخ سفید بیش از آنکه به جمهوری اسلامی بیندیشند، به تقابل با سیاستها و رفتارهای دولت قبلی واشنگتن فکر میکنند، و جمهوری اسلامی قربانی گروکشی سیاسی بزرگتری در سیاست داخلی ایالات متحده است.
اگر دولت روحانی برای به نتیجه رساندن مذاکرات اتمی با آمریکا سکان دولت را به دست آورد و ظریف را برای تعقیب و تحقق همین هدف در منصب وزیر خارجه نشانده بود، پس از بازماندن هیلاری کلینتون از جانشینی اوباما و از دست رفتن بخت «ادامه وضع موجود»، باید درک میکرد که «برجام» عملا تمام شده است و آویختن به ریسمان ادامه مناسبات با اتحادیه اروپا، دل خوش کردن به خانم موگرینی، اصرار به تصویب لوایح پولشویی، بزرگنمایی «سازوکار مالی اروپا»، در نگاه مخالفها و رقیبهایش، اتلاف وقت است.
او باید درک میکرد نمایندگان سیاسی دولت ترامپ به کسانی که با جان کری به توافق اتمی رسیدهاند هرگز اعتماد نخواهند کرد و نشان دادن در باغ سبز «آمادگی برای مذاکره» نیز رضایت دادن به گفتوگو بعد از تسلیم است.
علیرغم تغییر ماهیت صحنه سیاسی، روحانی و ظریف، که با برجام خود را در یک قایق میدیدند، ظاهرا تصمیم به پایداری گرفتند و یکی به نعل زدند و یکی به میخ، غافل از تاثیر فزاینده فشارهای داخلی و عزم جزم رقبا برای حذف هر دوی آنها در نخستین فرصت ممکن.
کنارهگیری ظریف بیشک آغاز روندی متفاوت را برای دولت روحانی رقم خواهد زد، بهگونهای که گردش ناگزیر او به راست نیز نتواند تداوم و تشدید بیثباتی در ارکان دولت را متوقف سازد.
مخالفهای نظام جمهوری اسلامی کنارهگیری ظریف را تحولی تعیینکننده در مسیر تضعیف بیشتر «دولت مستعجل» و در نهایت، فروپاشی حکومت میبینند و مخالفهای داخلی دولت با نگاهی عملگرایانهتر، به پیروزی در انتخابات مجلس و بعد از آن، تصاحب دولت فکر میکنند ــ امیدهایی که میتواند در نتیجه تحولی غیرمنتظرهتر از بازدید روز دوشنبه اسد از تهران رشتههای هر دو گروه را پیشهنگام پنبه کند.