یادنگار حشمت سنجری، ذوقی سرشار با عشقی جنونآسا به موسیقی
۱۴ دی ماه نزدیک به ربع قرن از درگذشت حشمت سنجری،آهنگساز و موسیقیدان و شاخصترین رهبر ارکستر سمفونیک تاریخ ایران، میگذرد. مردی که ارکستر سمفونیک تهران و بسیاری از نوازندگان این ارکستر رشد و ارتقای حرفهای ارکستر و خود را وامدار تلاشهای این چهره نستوه موسیقی سمفونیک میدانند.
به همت همسر آقای سنجری، مرسده بایگان، کتابی جمعوجور اما مفید و حاوی اطلاعاتی ارزشمند درباره حشمت سنجری به بازار کتاب عرضه شده است، که تصویری عمومی از تلاشهای سنجری را در اختیار مخاطب قرار میدهد.
کتاب حاوی چند بخش است: مقدمهای از مرسده بایگان، زندگینامهای نسبتا تفصیلی، نوشتههایی از دوستان آقای سنجری، گفتوگوهایی از سنجری که در مطبوعات منتشر شده بود، چند نقد و نظر و گزارش مطبوعاتی، به همراه سالشمار و جدولی کامل از اجراهای او از آغاز تا پایان زندگی هنریاش.
کتاب اگرچه میتوانست بسی کاملتر باشد، اما به نظر میرسد همین اندازه هم با همت و پشتکار همسر سنجری میسر شد، همسری که شاگرد او بود و ۴۳ سال با او زندگی کرد و این زندگی فقط زندگی زناشویی نبود، آنها یک زوج هنری هم بودند، که به گفته خانم بایگان «زمانی که مشغول ساختن آهنگی بود، همیشه مرا مورد مشورت قرار میداد و نظر میخواست… وقتی نظراتمان یکی میشد، او دیگر خسته بود و باید استراحت میکرد و من تا صبح مشغول نوشتن میشدم» (ص ۸). به این عشق شورانگیز نه تنها در نوشته خانم بایگان که در یادداشت دیگران هم اشاره شده است و از همت حیرتانگیز او در نوشتن نسخههای مختلف یاد میشود؛ زمانی که دستگاه کپی نبود و باید تمامی این خطوط و نتها با دست نوشته و به تعداد اعضای ارکستر کپی میشد.
نوازندگان ارکستر اطلاع دارند که بسیاری از نتهای دستنویس موجود در کتابخانه ارکستر محصول شببیداریهای متوالی استاد و همسر ارجمندشان، سرکار خانم مرسده بایگان(سنجری)، است که بهدلیل عدم تامین بودجه برای خرید نت، این زوج هنرمند با تهیه یک جلد پارتیتور، تمامی پارت نوازندگان را بهدقت و با خطی خوش رونویسی میکردند» (ص ۸۴).
چنین کاری آن هم در چنین حجمی تنها از عشق به موسیقی و همسر ناشی میشود. خانم بایگان در جایی دیگر از کتاب شرح میدهد: «با همین یک پارتیتور که تکتک افراد ارکستر نمیتوانستند بزنند. یکییکی بایستی داخل اینها استخراج میشد. مثلا برای ویلنها: اگر هفت ویلن بود باید هفت نسخه مینوشتیم. اگر حالا بود، یکی مینوشتیم و شش تا کپی میکردیم. ولی آن موقع باید هفت تا ویلن نوشته میشد، پنج تا ویلن دوم… چهار تا فلوت و کلارینت… اغلب اتفاق میافتاد هفتاد، هشتاد ساعت بدون خواب مینشستم و این کار را انجام میدادم…» (ص۲۶).
روایت علی امینی از توفیق سنجری در نامهای به شاه
کتاب شرحی دقیق از مراحل رشد سنجری از کودکی تا میانسالی به دست میدهد و این که چه شد به سمت موسیقی کلاسیک کشیده شد. از جمله نکات خواندنی گزارشی است که علی امینی، سفیر وقت ایران در آمریکا در سال ۱۳۳۵، از حضور سنجری در آمریکا روایت میکند. سنجری همراه عباس کاتوزیان، هنرمند نقاش، برای بازدید از آثار هنری بهمدت شش ماه به آمریکا دعوت میشوند، اما سنجری همین فرصت تفریحی را به رهبری چند ارکستر تبدیل میکند، بهنحوی که علی امینی را تحت تاثیر قرار میدهد: «نامهای به شاه نوشت که من در مدتی که در سفارت ایران بودم خواستهام درباره فرهنگ ایران تبلیغ کنم، آنچه انجام شده آنقدر اثر نداشت که کنسرت سنجری» (ص۲۲). همه این تقلاها و تلاشها برای اعتلای نام ایران بود، نه تلاشی برای اقامت در آمریکا، چرا که بعد از این اجراها و رهبری بسیار خوب، چند ارکستر دانشگاهی در آمریکا میخواستند سنجری را نگه دارند. «گفته بودند میروی ایران چه کنی؟ همه از رهبری تو در ارکستر راضی هستند. بمان در اینجا و کار کن. سنجری گفت: من به خرج مملکتم به اینجا آمدهام. به خرج جیب خودم که نیامدم. دولت ایران برای من خرج کرده و باید برگردم» (ص۲۲).
سرتراشی برای افزایش حقوق اعضای ارکستر
وقتی به ایران بازمیگردد، به پیشنهاد پهلبد به اتریش میرود تا زیر نظر بهترین رهبران ارکستر آموزش ببیند. بعد از پنج سال آموختن در اتریش، به ایران بازمیگردد و رهبری ارکستر را به دست میگیرد. زحماتی که برای برکشاندن ارکستر تقبل و تحمل میکند خود ماجرایی درازدامن است، از نگارش پارتیتورها و شببیداریها با همسرش، که شرح آن رفت، تا اجرا در تالارهایی که از کمترین امکانات برخوردار بود و سروکله زدن با مسئولان برای افزایش دستمزد نوازندگان تا آنها وادار به کار و نوازندگی برای کارهای سبک و کابارهای نشوند. برای افزایش دستمزد اعضای ارکستر ماجرا را حتی با شاه در میان میگذارد: «مقام اول مملکت هم خیلی اصرار داشت بگوید من به موسیقی کلاسیک علاقهمندم. هر کنسرتی که تمام میشد، صدا میکرد و میگفت مشکلتان چیست؟ من هم هر بار میگفتم جناب مشکل این است. این بچهها پول زندگیشان را درنمیآورند و… آن آقا هم رسمش این بود که به آقایی که پشت سرش با مداد و قلم در دست ایستاده بود میگفت بگویید فلان کنند و نمیکردند. بارها و بارها این اتفاق افتاد و… هیچ خبری نمیشد، تا اینکه بچههای ارکستر میگفتند تو دروغ میگویی» و نتیجه این شد که «یکباره تیغ ریشتراش را برداشتم و خشکخشک روی سرم یک جاده سفید کشیدم…» نتیجه رضایتبخش بود، چرا که پهلبد، وزیر فرهنگ و هنر وقت، فهمید و پیغام داد به دفترش بروم» (ص۲۹). از چرایی تراشیدن سر پرسید که پاسخ شنید: «تا وقتی که شما وضعیت ارکستر را درست نکنید، هر روز تیغ میزنم» و این اعتراض کارگر میافتد و به نوشته سنجری «حقوق بچهها زیاد شد، بهطوری که ویلن اول که ۷۰۰ تومان میگرفت حقوقش به ۸، ۹ هزار تومان رسید و ۲۵۰ تومانهای بچههای ارکستر هنرستان هم ۵۰۰ تومان شد» (ص ۲۹).
اجرا و رهبری ارکستر در شوروی و شرق اروپا
در سال ۱۳۴۲ آوازه رهبری سنجری به شوروی هم میرسد، چند نوازنده روسی که به ایران آمده بودند، در گفتوگوهایی با رسانههای خودشان گفتند: «برایمان عجیب بود که در تهران ارکستر سمفونیک و رهبری هست که با یک بار تمرین میتوانند برنامهها را اجرا کنند و همین پایهای شد برای دعوت به روسیه و رهبری چند ارکستر آنجا» (ص ۳۳).
سفر او به باکو و رهبری ارکستر آنجا و اجرای قطعه شور فکرت امیراُف، آهنگساز برجسته آذربایجان شوروی، چنان کیفیتی داشت که به گزارش مستقیم رادیو از کنسرت یادشده، «آقای سنجری در اثر ابراز احساسات شدید حضار ناچار شدند قطعهای را دوبار اجرا کنند» (ص۳۳). این اجرا بهاندازهای خوب بود که فکرت امیراُف ضمن تقدیر از سنجری نوشت: «او ضمن اینکه در اجرای این آثار از روشی منحصربهفرد بهره میبرد، با پختگی و ایمانی راسخ رهبری میکند و حرکاتش نرمش و زیبایی خاصی دارد» و در ادامه درباره اثر خودش که سنجری آن را رهبری کرد نوشت: «آقای سنجری این اثر را بهقدری با مهارت و علاقه به اجرا درآورد، که گویی این اثر را نه من، بلکه خود ایشان ساختهاند» (ص۷۷). بعد از آذربایجان، او به کشورهای دیگری چون رومانی، بلغارستان و یوگسلاوی هم دعوت میشود و چند ارکستر بزرگ را رهبری میکند، که با اقبال خوب موسیقیدانها و مخاطبان روبهرو میشود. بعدها در ترکیه، آمریکا، هلند، ایتالیا، بلژیک و اتریش هم بر سکوی رهبری قرار میگیرد تا ارزش و اعتبار هنریاش را بیشتر نشان دهد.
یکی از ویژگیهایی که در اجرای سنجری به آن اشاره میشود، اجرای از حفظ و بدون پارتیتور است، کاری که میان رهبران ارکستر دنیا کمتر سابقه دارد. یادداشتی که در شماره ۶۰۰ روزنامه رستاخیز در اردیبهشتماه ۱۳۵۶ منتشر شد به این ویژگی او اشاره دارد: «حفظ کردن یک اثر به رهبر این امکان را میدهد تا احساس خود را بیان کند و حشمت سنجری با ثبت آثار موسیقی در حافظه خود با احساس فراوان به رهبری میپردازد» (ص۱۳۵).
از برکناری با دستور فرح تا تماس تلفنی محمد خاتمی
افتتاح تالار رودکی فصلی تازه در فعالیتهای ارکستر سمفونیک تهران بود و سبب شد تا سنجری از نوازندگان شاخص دنیا دعوت کند به ایران بیایند و با ارکستر بنوازند. اما این زمان چندان به درازا نکشید، چرا که در سال ۱۳۵۱ فرهاد مشکات بهجای او بر جایگاه رهبری ارکستر تکیه زد. خود سنجری در گفتوگویی که رنجش از این تغییر در آن هویداست میگوید: «طبیعی است که در کشوری که فقط یک ارکستر سمفونیک دارد نمیشود تا ابد یک نفر رهبر آن باشد، اما این رخداد برای من یک فاجعه است… چرا که من آن زمانی احساس زنده بودن میکنم که مقابل ارکستر ایستاده باشم» (ص ۳۴). به گفته خانم سنجری، که از ریزودرشت زندگی همسرش خبر داشت: «این تغییر بهدستور فرح صورت گرفت، چون او با مادر مشکات رفتوآمد و ارتباط نزدیکی داشت، دستور داده بود مشکات جایگزین سنجری شود» (ص۳۴).
سنجری بعد از کنار گذاشته شدن از رهبری، در جایگاه مشاور وزیر و مدیر هنری تالار انجام وظیفه میکند، تا زمانی که انقلاب رخ میدهد و ارکستر سمفونیک رو به تعطیلی میرود. اما خانم سنجری روایت میکند که «در سال ۱۳۵۸، عباس معروفی، که رییس روابط عمومی تالار شده بود، به همراه علیرضا غفاری به خانه ما آمدند و… از او خواستند که بیا و اوضاع را سامان بده» (ص ۳۶). اعلام بازگشت سنجری به ارکستر کافی بود تا عمده نوازندگانی که ترک وطن نکرده بودند به ارکستر سمفونیک بازگردند و کار ارکستر آغاز شود. این همکاری تا پاییز سال ۱۳۶۸، که هنگام رهبری ارکستر حادثهای برای او رخ داد، ادامه داشت. در یکی از روزهایی که برای تمرین اجرای آثاری بهمناسبت چهلمین روز درگذشت حنانه در تالار به رهبری میپرداخت زمین خورد. او را به بیمارستان بردند و پزشکان دریافتند که افت فشار خون دارد و فشار و هیجان برایش اصلا خوب نیست. دوره وزارت سیدمحمد خاتمی در وزارت ارشاد بود. «خاتمی وقتی خبر حمله قلبی و خانهنشینی سنجری را شنید، دو نفر از معاونانش را با هدایایی به منزل او فرستاد…». در منزل و هنگام دیدار، آقای خاتمی تلفنی تماس میگیرد و میگوید: «آقای سنجری، اگر فکر میکنی برای حل مشکل پزشکی احتیاج به سفر خارجی داری، خودت و همسرت مهمان من هستید» (ص۴۱). این لطف اما استمرار نمیيابد، چرا که بهنوشته محسن افتاده،نوازنده فاگوت ارکستر سمفونیک که سالیان بسیاری با سنجری همکاری میکرد، «حشمت سنجری، رهبر پرشور و توانمند ارکستر سمفونیک تهران، در سالهای آخر حیات پربار خود برای پرداخت قسمتی از وجه آپارتمان کوچک مسکونی خود اقدام به واگذاری تمامی نتها و پارتیتورهایی کردند که طی سالها برای گردآوریاش عاشقانه کوشیده بودند» (ص ۸۵).
حشمت سنجری ۱۴ دیماه ۱۳۷۳ در سن ۷۹ سالگی دچار حمله قلبی شد و در راه بیمارستان در آغوش همسرش جان سپرد.
افق بیکران، یادنگار حشمت سنجری/ به کوشش مرسده بایگان/ انتشارات خط و طرح/ اسفند ۱۳۹۶/ قیمت: ۱۸ هزار تومان/ ۱۵۲ صفحه.