اعتراضهای سراسری ایران؛ الهام مردم و الحاق رهبران در خاورمیانه
در ادبیات سیاسی «جنبشهای اعتراضی» در ایران، تا سال ۱۳۹۶ دو موج جدی اعتراض سیاسی مردم، یکی در تیرماه سال ۱۳۷۸ با هدایت جنبش دانشجویی و دیگری در خردادماه سال ۱۳۸۸ با هدایت اصلاحطلبان، نقاط عطف تحلیل تلقی میشد.
هر دوی این جنبشها ماهیت سیاسی و رهبری نخبهگرایانه داشتند؛ در هسته محرک یکی قشر آکادمیک جامعه حضور داشت و در دیگری، جبههای سیاسی نقطه آغاز و هدایت بود.
اما اکنون شاهدیم با شکلگیری امواج سالانهای از تظاهرات عمومی در کشور، اعتراض در «ماهیت» و هم «روش» آن تغییر کرده است.
در سالهای اخیر، همزمان با تغییر مهندسیشده آرایش سیاسی در داخل کشور از یک سو و از سوی دیگر، تشدید شرایط سخت بینالمللی و منطقه، وضعیت کارآمدی دستگاه سیاستگذاری جمهوری اسلامی در مدیریت نیازهای اقتصادی جامعه و مشروعیت عمومی آن بیش از پیش دچار تنزل شده است.
اعتراضهای مکرر در سه سال اخیر، یعنی دیماه ۱۳۹۶، مردادماه ۱۳۹۷ و آبانماه ۱۳۹۸، از دو منظر متاثر از فضای منطقه و فاکتورهای فراملی بوده است. یکی، موضوع فراگیری روشهای مقابله با جنبشهای اجتماعی از سوی حاکمان اقتدارگرا و دیگری موضوع یادگیری روشهای نوین اعتراض از سوی مردم است.
سرکوب و مهندسی، تجربه در حال تکمیل حاکمان
استیون هایدمن، استاد و پژوهشگر علوم سیاسی، در مقالهای تحلیلی، مساله «ارتقای اقتدارگرایی در جهان عرب» را بررسی کرده است. محور مقاله او این نکته است که در کشورهای غیردموکراتیک جهان عرب، رهبران اقتدارگرا در حوزه کنترل، مقابله و تطمیع جامعه مدنی و جنبشهای اعتراضی، تجربههایی را ابداع و سپس با تشریک و تکمیل آن، از فنون یکدیگر بهره میبرند.
این تشریک مساعی و ارتقا هم در حوزه رقابت سیاسی و فعالیت تشکلهای غیردولتی و احزاب در دوران ثبات مشاهده شده است و هم در حوزه سرکوب و تحدید جنبشهای مخالف در دوران اعتراض.
دولتهای اقتدارگرا با آنکه در دهههای گذشته با سه سیاست توسعه زیرساخت ارتباطات و اینترنت، خصوصیسازی و تقویت نمادین جامعه مدنی اقدام به ادغام در روند جهانی شدن و اصلاحات کردهاند، اما همزمان با استفاده از روشهایی از جمله ایجاد تشکیلات و احزاب موازی، توسعه سازمان نیروهای نظامی، تطمیع گروههای مدنی، دخالت در انتخابات، تهدید حقوق بشر و توزیع رانت اقتصادی برای حامیان، شتاب اقتصادی و رقابت سیاسی را به نفع «حفظ وضع موجود» مهندسی کردهاند.
نظریه هایدمن با مراجعه به «حافظه تاریخی» و تحولات سیاسی کشورهای منطقه از جمله سوریه، عراق، ایران و ترکیه نیز قابل تحلیل است. رهبران سیاسی این کشورها هم در دوران اصلاحات و هم در دوران بیثباتی، ادبیات و تاکتیکها و رفتارهایی مشترک را از یکدیگر فرا گرفتهاند و به اجرا گذاشتهاند.
بهصورت خاص در دوران بیثباتی، بازداشت و برگزاری دادگاههای جمعی معترضان و روزنامهنگاران، توقیف فلهای مطبوعات، سرمایهگذاری روی رسانههای وفادار، قطع شبکههای ارتباطی، «نفوذی و وابسته» خواندن گروههای مخالف، ارعاب سیستماتیک معترضان، انتساب حاکمیت به «خدا» هر کدام به نوعی در کلام و عمل رهبرانی چون علی خامنهای، بشار اسد، رجب طیب اردوغان در سالهای گذشته مشاهده شده و در دوران ناآرامی، زمینه و مشروعیت برخورد با مخالفان را برای آنها فراهم کرده است.
حال در اعتراضهای ایران، بهطور مثال، اقدام نهادهای امنیتی به قطع کامل اینترنت در روزهای اعتراض مشابه است با آنچه در جریان اعتراضهای اخیر در کشمیر، رهبران راستگرای هند انجام دادند یا در ترکیه در دوران کودتا، دولت اردوغان انجام داد. شلیک مستقیم ماموران تکتیرانداز از پشتبامها به مردم و کشتار آنها، که تصاویرش نیز منتشر شد، نیز مشابه اتفاقی است که در خیابانهای بغداد در هفتههای گذشته اتفاق افتاد.
این نشان میدهد جریان فراگیری و تکمیل تجربیات در شریان شرق و غرب و همینطور شمال و جنوب جمهوری اسلامی ایران بهصورت زنده جریان دارد.
روشهای سرکوب در یک کشور ابداع میشوند، همچون قطع سیستم پیامکی در جریان انتخابات ۱۳۸۸ ایران، سپس نسخههای متفاوت آن در نقاط دیگر تجربه میشود، مثل قطع تلفن و اینترنت در کشمیر و عراق و در نهایت، در شکل و زمانی متفاوت احتمالا به خود آن کشور، یعنی ایران، بازمیگردند.
البته، این پیوند و الحاق رهبران اقتدارگرا تعمیق نیز میشود؛ چرا که در کنار یادگیری، همسایهها از یکدیگر در برابر اعتراضها پشتیبانی عملی هم میکنند.
آنچه مشخص است تجربه اعتراض در هفتههای گذشته در عراق، با توجه به پیوندهای سیاسیـمذهبی عمیق با ایران، نشان میدهد که نه تنها دولتهای این دو کشور ادبیات تهدید و روشهای سرکوب را با همدیگر به اشتراک گذاشتهاند، بلکه پا را فراتر نهادهاند و آنطور که در اخبار عنوان شد، به مبادله نظامی و لجستیک در مقابله با جامعه معترض نیز پرداختند.
صلح اعتراضی، تجربه جاری مردم
سوی دوم جریان یادگیری در اعتراضها مردم و اقشار مختلف جامعهاند. لِویتسکی و وِی، دو محقق حوزه علوم سیاسی، در کتابی با عنوان «اقتدارگرایی رقابتی» به حرکتهای انقلابی و گذار به دموکراسی در ۳۵ کشور غیردموکراتیک پرداختهاند و در بخشی نیز عوامل خیزش به سمت دموکراسیخواهی را بررسی کردهاند.
یکی از این عوامل چندگانه، سرایت اعتراض از طریق ارتباط با کشورهای همسایه و الهام مردم و دولتهای کشورهای دور و نزدیک است.
در مورد اعتراضهای اخیر منطقه میتوان دید که خیزش مردم لبنان و عراق، که با انگیزه اقتصادی شروع و سویه سیاسی و دموکراسیخواهی نیز گرفت، اکنون در ایرانیان انگیزه مجددی برای اعتراض ایجاد کرده و همچنین، روشهای نوینی را در مسیر آنها قرار داده است.
در حالی که شعارهای اعتراضی «مرگ» علیه حاکمان و روشهای سخت خیابانی در اعتراضهای مردم ایران همچنان جای خود را دارد، اما انتشار تصاویری متفاوت از اعتراضهای این روزها جای تحلیل بیشتر میگذارد.
سهچرخهسواری کُردها در خیابان، قلیان کشیدن اصفهانیها در اتوبان، فوتبال و ورقبازی شیرازیها در خیابان مسدود، دست زدن و سوت کشیدن و خوابیدن با تشک و پتو در مسیر خودروها در شهرهای دیگر همه حکایت از ابداع و فراگیری روشهای نمادین «نرم» دارد. اما از کجا سرچشمه میگیرد؟
بسیاری از همین معترضان ایرانی حتما به یاد دارند که در هفتههای گذشته در لبنان مردم با رقص، اجرای موسیقی زنده و خوانندگی، نشستن در خیابانها، شبنشینی و غیره نارضایتی اقتصادی خود را به نمایش گذاشتند و همزمان نشان دادند «اعتراض» میتواند روی دیگری نیز به خود بگیرد.
لبنان فصل و ماهیت جدیدی از خیزش را در خاورمیانه رقم زد، که البته تا حدی مثمر ثمر واقع شد. حالا، ایرانیان نیز با مشاهده و همرسانی تصاویر و فیلمها در رسانههای اجتماعی، تجربههای آنها را به شیوه خود تبلیغ و تکرار میکنند. اعتراض مردم ایران در برخی شهرها، در روز دوم با بارش برف «سفید و صلحآمیزتر» نیز شد.
با این حال، نباید از تهدید نیازهای اساسی و معیشت مردم در اثر فساد داخلی و تنش در سطح جهانی بهعنوان فاکتورهای دیگر تقویت انگیزه اعتراض غافل شد.
سرکوب و اعتراض در مسیر موازی
با وجود انگیزه قوی و ماهیت سفید اعتراض مردم، باید سوی دیگر ماجرا، یعنی یادگیری حاکمان و بهروز شدن آنها در سرکوب و کنترل را نیز که به موازات تجربه جامعه توسعه مییابد در نظر داشت. رهبران ایران، برخلاف عراق و لبنان، بر تصمیم و سیاستهای خود اصرار کردهاند و «مشت آهنین» خود را با عقب راندن معترضان رو کردهاند.
مسیر نهایی تقابل «اعتراض» و «سرکوب» در حال توسعه در ایران پیشبینیپذیر نیست. اما میتوان «تکرار سالانه اعتراضها»، «الهام از همسایگان» و «معیشتی شدن جنبشها» را فاکتورهای جدی دانست؛ بهخصوص که در دهه گذشته، حرکت جمعی مردم ایران متفاوت از خیزشهای دفعی «بهار عربی» بود و سعی کردند اصلاح و تغییر تدریجی را تجربه کنند. اما اکنون، پایههای معیشت خود را بیش از پیش در خطر میبینند و از اثر ناچیز انتخابات و گردش قدرت مهندسیشده در تغییر وضعیت فعلی بیشتر انتقاد میکنند.