خطرهای ناشی از بیتوجهی به محیطزیست در مدیریت آبهای سطحی ایران
مدیریت آبهای سطحی ایران طی چند دهه اخیر، بدون توجه به واقعیتها و شرایط زیستمحیطی و اجتماعی، خود باعث بروز آسیبهای جدیدی شده است.
با آنکه در طول سالیان اخیر، نظم بارش در مناطق مختلف کشور بههم خورده و توزیع برف و باران متناسب با آمارهای گذشته نیست، اما برخی مدیران هنوز به ارقام سازمان مدیریت منابع آب اقتدا میکنند. برپایه این دادههای نسبتاً قدیمیشده، ۱۳۰ میلیارد مترمکعب منابع آب تجدیدپذیر در دسترس کشور است که ۸۵ میلیارد مترمکعب آن را آبهای سطحی تشکیل میدهد؛ اما در سالیان اخیر و بنابه اعترافهای جسته و گریخته مسؤولان، میزان آبهای تجدیدپذیر کشور کاهش یافته و به خاطر افزایش جمعیت و عدم تغییر سیاستهای تولید محصولات کشاورزی، مصرف کلی کشور، کاهش چندانی نیافته است.
اگر در گذشته، از ۴۱۳ میلیارد مترمکعب نزولات جوی، ۲۸۶ میلیارد مترمکعب، یعنی ۷۱٪ آن از طریق تبخیر و تعرق از دست میرفت، اینک بهواسطه تغییراتی چون افزایش نسبی دما، افزایش تبخیر و تعرق، تغییر توزیع بارش و کاهش انباشته برفی مناطق کوهستانی، میزان آبهای سطحی نیز کاهش قابل توجهی خواهد یافت.
با توجه به برنامهریزی و سرمایهگذاری طولانیمدت وزارت نیرو و مشاوران و پیمانکاران، چه باید کرد؟ سؤال بعدی این است که با توجه به مهار آبهای سطحی بهوسیله سدهای ساختهشده در این ۳۰ سال و از میان رفتن حقآبه رودخانهها و دریاچهها و تالابها، چه میتوان کرد؟
امروزه مردمان خوزستان بهخوبی میدانند که مسدود شدن راه رودخانههای منتهی به تالابهای هورالهویزه و شادگان و بامدژ چه اثرات خطرناکی بر سلامتیشان گذاشته است.مدیریت آبهای سطحی بدون توجه به وضعیت تالابها و دریاچهها، خوزستان را به وضعیتی خطرناک رسانده است.
اگر روزگاری، هندیجان، «سرزمین آب» معنی میشد، ساخت سدهای متعدد بر روی رودخانه زهره، تالاب هندیجان را خشک کرده که ازجمله عوامل وجود ریزگرد در اهواز بهحساب میآید.
مدیریت آبهای سطحی برای تأمین آب مصرفی کشاورزی در شمال غرب کشور نیز فاجعهآفرین بوده است. مقایسه وضعیت دریاچه ارومیه در طول ۲۰ سال گذشته نشان میدهد که مدیران وزارت نیرو و مشاوران و پیمانکاران، کمترین اهمیتی به دریاچه ندادهاند و همچنین، وزارت جهاد کشاورزی نیز با بستن چشم بر روی حفر چاههای غیر قانونی و استخراج بیرویه آبهای زیرزمینی اطراف دریاچه، در بههمخوردن تعادل آبهای زیرزمینی نقش داشته است.
خشک شدن تالاب طشک و دریاچه بختگان از بیتدبیری مدیران آب کشور است. ساخت سد تنگسرخ بر روی رودخانه خشک، دریاچه مهارلو را از این هم خشکتر خواهد کرد و رسوبات ریزدانه نمک آلوده به مواد سمی شیمیایی، ماهور شیرازیان را شور خواهد کرد.
مدیریت آبهای سطحی در دهههای اخیر، در بیجانکردن تالابهای کمجان کشور نقش داشته است. سیاستهای دولت برای رسیدن به خودکفایی، ساخت سدهای متعدد را توجیهپذیر کرده است و اگر برنامههای وزارت نیرو و مشاوران و پیمانکاران به همین شکل ادامه یابد، باید منتظر ساخت چند صد سد دیگر تا رسیدن به رقم هزار بمانیم. قرارگاه سازندگی خاتمالانبیا اینک مدعی ساخت نیمی از مخازن آبی کشور است و احتمالاً بدش نمیآید این رکورد را افزایش دهد.
مهاب قدس، یکی از ثروتمندترین شرکتهای کشور، از آب کره میگیرد و با هر پروژه جدید، ثروت بیشتری میاندوزد. با توجه به نقش مهاب قدس در ساخت سدهایی نظیر کارون ۳، کارون ۴، گتوند، کرخه و مارون، مردم خوزستان هزینه این سودآوری را هماکنون میپردازند.
پرسش بزرگ و اساسی این است که با توجه به نقش دولت و شرکتهای بزرگ در نابودی بخش قابلتوجهی از محیطزیست و آثار اجتماعی منفی سیاستها و برنامههای اجرایی ۳۰ سال اخیر، الان چه باید کرد؟
اگر لقمان حکیم زنده بود، به حتم میگفت که «از هرآنچه سدسازان و سدبازان گفتند، پرهیز کردم و طریقتی معکوس پیش گرفتم»؛ اما الان نه لقمانی در کار است و نه سعدی که به اسم لقمان پند و اندرز دهد. امروز نمیتوان بدون نگاهی دقیق و انتقادی نسبتبه برنامههای اجراشده در دهههای اخیر، دنبال راه حل گشت. از سوی دیگر، با عنایت به ساختار اصلاحناشدنی مدیریتی آب کشور، نباید به بهبود وضعیت امیدوار بود. ابر و باد و مه و خورشید و فلک هم با توجه به گرمشدن زمین و کاهش بارندگی و افزایش تبخیر و غیره، به درستی زمان شیخ اجل عمل نمیکنند و مردم هم نان درست و حسابی به کف نمیآورند.
بدون تردید، توقف سیاستهای مخرب مدیریت آبهای سطحی و توجه فوری به محیطزیست و تأمین حقآبه تالابها و دریاچهها باید در اولویت قرار گیرد که این مهم از عهده مدیران فعلی برنخواهد آمد.
از سوی دیگر، روند مصرف آب در بخشهای کشاورزی و شهری و صنعتی حتماً باید تغییر کند. کاهش مصرف آب در بخش کشاورزی بدون تغییر سیاستهای کلی دولت غیرممکن است و تغییر سیاستهای کلی دولت هم بدون یک تکان کامل به ساختار حکومتی، ممکن نخواهد بود.