طالبان و سلفی با دختران کابل
بیگمان صلح یکی از خواستنیترین و پر طرفدارترین پدیدهها در میان بشر امروز است. به ویژه برای ما افغانستانیهایی که سالهاست از ناحیه جنگ و کشمکش آسیب دیدهایم. البته باید تذکر داد که مبارزه برای صلح که یکی از اساسیترین و ابتداییترین حقوق انسانها است، جز در کشورهای خاورمیانه و آسیای میانه و برخی دیگر از کشورهای جهان سومی یک مفهوم قابل درک است. در حالی که برای شهروندان جهان اولی دیگر صلح مسأله نیست و لزومی نمیبینند که برای صلح مبارزه کنند. چون در آن کشورها، دیگر جای جنگ را گفتوگو (dialog) گرفته است. به هر روی، واقعیت امر این است که حداقل ما افغانستانیها امروزه درگیر جنگ هستیم و روزانه صدها هموطن خود را در یک جنگ استخباراتی- نیابتی از دست میدهیم. به این لحاظ باید همه طرفهای داخلی ذیدخل در قضایای افغانستان، سرانجام به این نتیجه برسند که ادامۀ جنگ به نفع هیچ افغانستانیای نیست. چندین سال جنگ نشان داد که طالبان ظاهرا شکستناپذیر است. از سوی دیگر طالبان بخشی از واقعیت اجتماعی افغانستان هستند. با این پیشفرض، ادامه جنگ با طالب جز ویرانی چیزی دیگری به بار نخواهد آورد. از همین روی، گزیر یا ناگزیر وحتی برای حفظ جان شهروندان هم که شده با طالب باید مصالحه کرد. در غیراین صورت طالب حاضر به پذیرش ما و ارزشهای ما نیست و در نتیجه در دو سوی جبهه روزانه صدها افغانستانی کشته خواهند شد. اما اصل پرسش این است که صلح به چه قیمتی؟
ما باید خط قرمز خود را روشن کنیم. حتی اگر حکومت از روی مصلحت از برخی این خطوط عقبنشینی کند، ما شهروندان هرگز نگذریم، طالب ارزشهای ما را بازتعریف کند. البته که طالبها هم گزیر یا ناگزیر از موضع سالهایی که بر سر اقتدار بودند، عقبنشینی کردهاند؛ اما باز هم تفکر طالبانی برای نسل نو افغانستان به هیچ روی قابل قبول نیست. نسل نو حاضر نیست که زیر سلطه قوانین سختگیرانه، غیرمدنی، غیردموکراتیک و سنتی طالبان نفس بکشند. از قدیم گفتهاند که: «زور مردم را کس ندارد.» با این حال طالب میتواند با حکومت بجنگد؛ اما اگر قرار باشد که مردم بخواهند از آزادیها و ارزشهای هجده سال پسین پاسداری کنند، طالب به هیچ روی قادر به قتل عام مردم نیست.
حالا بر حکومت است تا اگر در مذاکرات صلح به یک سری از خواستهای زنستیزانه و آزادیستیزانه و ضدارزشهای مدرن و دموکراتیک طالب از روی ناگزیری یا مصلحت تمکین میکند، زیرکی به خرج دهد و این توافقات و خواستهای طالب را قانونمند نسازد. در این صورت حتی اگر در محدود شدن آزادیهای شهروندی و دیگر ارزشها با طالب حکومت توافق کند، مردم حق دارند سر موضع خود بایستند و چنان بایستند که سرانجام طالب در وضعیت حل شود، نه مردم در تفکر طالبانی. اعتقاد نسل من این است که ما بسیاریم. بنابراین کافی است که طالب سلاحش را زمین بگذرد. محض زمین گذاشتن سلاح، طالب چون یک اقلیت است خواسته یا ناخواسته تابع اکثریت میشود.
بحث دیگر این است که طالبها تا امروز در خط جنگ و جبهه به سر بردهاند و در شهرها زندگی نکردهاند و از مزایای زندگی مدرن با خبر نیستند. وقتی طالب خلع سلاح شود و به شهرها بیاید و از امکانها و امتیازات زندگی مدرن لذت ببرد، شاید دیگر خود به یکی از طرفداران نظام دموکراتیک بدل شوند. البته این فرضیه در روزهای آتشبس نتیجه مثبتش را نشان داده بود. فراموش نشود که طالبها کسی دیگری نیستند. طالبها همانهاییاند که در روزهای آتشبس با دختران کابلی سلفی گرفتند. بنابراین اگر مردم و حکومت بخواهد، صلح اتفاق خواهد افتاد و طالب نیز مثل دیگر گروههایی که به حکومت پیوستند، در وضعیت حل خواهند شد.